نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
سفرنامه وحید روستایی شب را با خواب بسیار راحت گذراندیم، چون روز قبل سفر طولانی و خسته کن داشتیم. در نیمه های روز خالد (نام مستعار) دروازه را کوبید و با رهنمایی صاحب خانه داخل مهمانخانه شد. من بیدار بودم و هنوز خواب به آسانی رهایم نمی کرد تا برخیزم. خالد جوان زیبا، خندان، با […]
مفتی حبیب الله نوری اسلام عزیز من شیرین زتنم باشد تحکیم نظام وی زیب چمنم باشد قائد به صف اسلام آن احمد مختارم هرنقش قدم هایش خون دربدنم باشد توحیدخدا دائم داریم به سر قائم یکتا پرستی وی اندر وطنم باشد ای دشمن دین می دان این خاک شهید پرور گهواره و بالین و گورو […]
محمد داود مهاجر عــزت ما جمــلـگی انـدر جــهاد شوکت ما اندرین اصـل و نهـاد تا که زینِ اسب ما خـالی نـبود شـیهـهٔ اسـبان مـا عالَــم شـنود لیـک دیگـر آن چـراغ پـر فـروغ گشت خاموش و نداریم آن نبوغ عصر ما گم کرده مسلم نام خود او نداند سرگـذشت از کـام خود انـدلـس را یـاد کـن […]
محمد داود مهاجر ابیاتی چند، تحفه درویش به ابر مردان تاریخ جهاد، پیشقراولان عشق و ایثار، مفسّران تعابیر عشق به معبود، جان برکفان فدایی، استشهادی و نیروهای فداکار نفوذی، کسانی که لحظه های سخت تنهایی را در میان صفوف دشمنان تحمل میکنند، تا روز موعود فرا برسد و سوژه تعیین شده در دائره آتش تفنگشان […]
قاری عبدالستار سعید این یک روز بارانی حوت ۱۳۸۸ شمسی بود. اتفاقا در منزلی از مجاهدین هرات مهمان شدم. چند تن مجاهدین که به زبان پشتو و فارسی صحبت می کردند، آن جا گردهم آمده بودند. یکی از ایشان جوان میانه قد بود، که (بر اساس ضرورت جهادی) ریش را کوتاه کرده بود. اما چون […]
محمد داود مهاجر مــاه تــابــــانتــر ز مــاه آســمــان ابــر رحــمت بـر فــراز این جــهان آذرخــشی در دل شــبهـای تــار آفــتاب عــدل و احسان بیگـمان بــوی گــل آیـد ز نــام اطــهــرش احــمد و محمــود، برتـر از شـهان او چو نــوری پرتــوَ افـشانی کـند انجــمن با نــور ایشان دُر فــشان آن کــویر خشــک دلها زنده شد تا […]
محمد داود مهاجر رهبرا! بنازم بهنام زیبایت که همآهنگ با نام سیدنا عمر رضیاللهعنه، است. ببالم به خاکساریت که همسان با ابوتراب، حیدر رضیاللهعنه، بود. گرچه صحابه، صحابه است؛ اما تو چون آنان و بر نقشقدمِ آنان در عصر ما بودی! چون خورشیدی درخشان در افق سیاه ظلمتکدۀ قرن بیست و یکم طلوع کردی و […]
محمد داود مهاجر شــهادت نــردبــان آســمــان اسـت سعادت را چه عالی آن نشان است بــــه بــــازار بــقــا در دار بــــاقـی چه رایج سکهای در آن جهان است شــهــادت رمــــز پــاک آشـــنـایــی مــدال پــر افــتــخــار پــارسـایــی مــدار عشــق و ایــثار است تمــاماً عــجَب خندان رود آن سو فــدایی شــهـادت تحـفـهای از آسـمــانهــا نــویــد سـبـز ما فــوق […]
محمد داود مهاجر (به مناسبت رهایی آزادَگان ایثارگر، شمعهای سوزان شبهای تاریک و شکنندگان غرور هر خیانتگر؛ کسانیکه جرقههای غزا را شعلهور ساختند؛ ولی بنابر تقدیر الهی، سالهای سال را با فشارهای جسمی و روانیِ دژخیمان زمان، در گوشههای تاریک زندان و سیاهچالها، با صبر و ثبات کامل سپری کردند و هیچگاه از تحمل این […]
محمد داود مهاجر در میان دود و آتش خود را انداختن سخت است. در میان رگبارِ مسلسلها زیستن مشکل است. حملهآوردن بر افرادی که هر آن ممکن است گلولههای آنها سوراخ سوراخت کند، آسان نیست و دشوار است؛ اما، زمانیکه عشق و محبت یک هدفی بلند تا اوج آسمانها در ذهنت باشد، زمانیکه با مردن […]
به یادبود از شهدای معصوم و مظلوم مدرسه هاشمیه، دشت ارچی، قندوز راشد مبارز بار دیگـــر غنچـــه های باغ من پرپر شـــده جامه های طفلکـــم با خون ِ پاکش تر شده بار دیگـــر حمله کردند وحشیـــــان دد منش کودک ِ افغان من ازدست شان بی سر شده بار دیگــــر بر فلک شــــد آه و ســــوز […]
ابوجهاد برابچهای یا رب ! چه زیباست، چه دلنواز و روحپرور است، چه خوشمنظر و گُلبیز است، چه عطر خوشی دارد! پروردگارا ! چه عطری را افشاندهای بر این صحنه، با چه آرایه ای آراسته ای این جبهه را، با چه سوسَنی آذین بستهای این گُلدسته را ! ای خدای سبحان ! چه رازی است […]
راشد مبارز مژده ای دل مژده ای دل فیض یزدان می رسد صلح و آرامش به خاک پاک افغان می رسد بر کویر خشک قلبم بعد عمری انتظار بعد طوفان های شن، انگار باران می رسد این شب تاریک اشغال عاقبت گردد تمام گر کنی اندک تحمل، شمس تابان می رسد خیمه اشغال و وحشت […]
(به پاس خدمات بی دریغ بزرگان امارت اسلامی در میدان سیاست) محمد داود مهاجر سپـــاس و حـــمد بی پایــان خدا را که کردست مرحــمت افغان ســرا را ز فضـــل بی کـــرانش در ســـیاست زعیـــمانْ او هـــمی دادســـتُ مـا را همانـــگونه که غـــازی مـــرد سنــگر بــه عزت بــرده اِیـــنـک نـــام مــا را نه کـــمتر زان بود […]
(به مناسبت ۲۶ دلو، سی و یکمین سالروز شکست قشون سرخ شوروی در افغانستان) محمد داود مهاجر زِ بــانــگ و نـعــرهٔ تــکـبـیر مــردان بـلـــرزد کــاخ ظـلــم و پــای دزدان نیارامند دمـی آنان چو غـوغـاسـت تـفـنگ و تیـر در دسـتان بُـرنـاسـت نـه زن دارد قـرار نه شـیخ و عـالـم هـمه صف بستـه اند از بـهر ظـالـم […]
شهید وحید مژده ای بر کشیده تیغ جهاد خود از نیام ای ملت مجاهد و ای کشور قیام بر روح پاک کشتۀ راه خدا درود بر سنگری که بسته ره دشمنان سلام بس تیره روزها که بدیدست این دیار از ظلم و از ستم شده ویرانه بار بار تن ها به ضرب تیغ ستم پاره […]
(اشعار بسیار زیبا در مورد خوارج امروزی) محمد داود مهاجر خنـجری از پشت میان شانه ها آمد فـرود از کجا آمد چرا آمد، ندانسـتم من چـه بود چون بدیدم پشتِسر یک ابلهی از جاهلان کم خِـرد بی دانش از دریای علم بـی کران کرده خنجر در میان شانه ام خندد عجیب من ندانستم چه گویم […]
دل نوشته های صدیق جوزجانی یارب ازغم ها تا کـی بـنـالـیـم در غـم ومـاتم مایان بیحالیـم از فــزونِ غـم ما در اینحالیـم یارب رحمِ کن یارب رحمِ کـن مـلــت افـغــان گردیده مظلوم از ظـلـم ظـالـم آمریکایشوم خونجاریگشته تاگردنحلقوم یـاربرحــمِکــن یاربرحمِکـن در دشت و دمن درکـوهوچمـن در لالـــــه زاری گلزاروگـلشـن گـردیدند شهـیـدمــردان کـهـن یارب رحــمِ کـن […]
محمد داود مهاجر بیا با هم شویم همصف و سنگر به پیش ظالمین یکسد و خنجر نگـیریـم خـط ز مـکّـاران غـربـی نَه هم شـرقی و مشـتاقـان دالــر بــیا تـا همصـدا بـا هـم بـگوئیـم ز وحــــدت نــعــــرهٔ الله اکــــبـر ز مـکــر غـربــیان آگـه مـسلـمـان نباشد در جـهان زیـشانُ پستتر اَلا آگـه! زِ وحــدت در هـراســـند هـمه […]
محمد داود مهاجر مجاهد را می توان به معنای واقعی «ایثار» تعبیر و ترجمه کرد، وَیُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَهٌ؛ زیرا که راحتی، آسایش و حیات دیگران را بر آسایش و رفاه خود ترجیح می دهد و زندگی خود را با خطرهای گوناگونی روبرو میسازد. مجاهد تنها کسی است که از تمام چیز […]