فدای نغمه آزادگی

محمد داود مهاجر ابیاتی چند، تحفه درویش به ابر مردان تاریخ جهاد، پیشقراولان عشق و ایثار، مفسّران تعابیر عشق ‌به ‌معبود، جان برکفان فدایی، استشهادی و نیروهای فداکار نفوذی، کسانی که لحظه‌ های سخت تنهایی را در میان صفوف دشمنان تحمل می‌کنند، تا روز موعود فرا برسد و سوژه تعیین شده‌ در دائره آتش تفنگشان […]

محمد داود مهاجر

ابیاتی چند، تحفه درویش به ابر مردان تاریخ جهاد، پیشقراولان عشق و ایثار، مفسّران تعابیر عشق ‌به ‌معبود، جان برکفان فدایی، استشهادی و نیروهای فداکار نفوذی، کسانی که لحظه‌ های سخت تنهایی را در میان صفوف دشمنان تحمل می‌کنند، تا روز موعود فرا برسد و سوژه تعیین شده‌ در دائره آتش تفنگشان قرار گیرد. نیروهای صف شکن استشهادی که ناگهان چون صاعقه‌ ای بر دشمنان و خائنان دین و ملتِ مسلمان فرود می‌آیند و در یک لحظه، قیامتی هولناک را بپا کرده، شلاق و تازیانه‌ عذابی بر شانه دشمنان واقع می ‌گردند.

حقا که اینان افتخار آفرینان میدان مبارزه و جهاد اند، ستارگان درخشان آسمان اخلاص، محبت و شهادت.

هرچه بنویسم کجا آید بیان حال شان
آن‌ کسانی‌که خجل کردند قیاس و هم گمان

شمع سوزانند درین شبهای تارِ ظلم و جَور
خود بسوزند تا که نور اَفشان شود در هر مکان

داغ و درد سینه‌های شان کرده دودی را بپا
تا ثریا رفته است آن بوی سوز و آه‌ِ شان

جان خود کردند سپر تا حفظ دین ما کنند
چون ابابیلی فرود آرند عذاب آسمان

عهد ایشان است که نقش بردگی سازند پاک
همت و مردانگی را خط آخر این شَهان

رهروانند راه خالد، دل به دریا می ‌زنند
پاسبان کاخ عزت، شهسواران زمان

می‌ ربایند خواب راحت از دلان بزدلان
هر شبی صدها قیامت حال زار کافران

جملگی اهل جهاد اند چون نجوم آسمان
لیک گویم هر فدایی هست خورشیدی عیان

می پرند از این قفس‌ها پَر زنان تا آن جنان
آشیانی سبز و خرّم باغ‌ های جاودان

افتخار اهل خاک اند اولیاء آن اِله
لرزه بر اندام کفر اند، تیر هایی در کمان

آنچه بِنوِشتی مهاجر قاصر آمد در بیان
عزم و شوق آن فدایی نغمه آزادگان