نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
محمد داود مهاجر (به مناسبت رهایی آزادَگان ایثارگر، شمعهای سوزان شبهای تاریک و شکنندگان غرور هر خیانتگر؛ کسانیکه جرقههای غزا را شعلهور ساختند؛ ولی بنابر تقدیر الهی، سالهای سال را با فشارهای جسمی و روانیِ دژخیمان زمان، در گوشههای تاریک زندان و سیاهچالها، با صبر و ثبات کامل سپری کردند و هیچگاه از تحمل این […]
محمد داود مهاجر
(به مناسبت رهایی آزادَگان ایثارگر، شمعهای سوزان شبهای تاریک و شکنندگان غرور هر خیانتگر؛ کسانیکه جرقههای غزا را شعلهور ساختند؛ ولی بنابر تقدیر الهی، سالهای سال را با فشارهای جسمی و روانیِ دژخیمان زمان، در گوشههای تاریک زندان و سیاهچالها، با صبر و ثبات کامل سپری کردند و هیچگاه از تحمل این مشکلات خم به ابرو نیاوردند. هماکنون آزادی این مجاهدان راستین را مبارکباد میگوییم و از آن، بوی بهار را استشمام میکنیم)
مــژده به کــنعان ببرید بوی بــهار میآید بهر شــفا جامــهء آن یوســف زار میآید
قفل و قفسهای جفا میشکند اینک زود شیر غــزا گشته رها رو بِــه دیــار میآید
ظلمت شبهای سیا رو به تمام ای جانم! نور صفا بخشِ پس از هر شب تار میآید
دست ســتم کرده جــدا از برِ ما در زندان پیر وجوان طالب دین همدم و یار میآید
مونس و همسنــگر ما بعد جدایی اکـنون رسته ز زنــجیر ستم هایِ حــصار میآید
باد صــبای ســحری مــژده بده گــلها را فصل خزان رفته کنون شور بهار میآید
بلبــل باغ عــمری چهــچهِ خود بــالا کن شــادیِ آزادیِ مــــردان خِــیار مــیآیــد
دیــدهء ما بهــر لــقا رو به سـمای بگرام نور چــراغان ز پلِ چرخیِ خوار میآید
نالهء آن مــادر افــتیده اجابــت اکنـون هاتف غیبی بزند نعــره: ســوار میآیـد
کرده فلــک را به صدا درد فــراق یاران روشنی چشـم غریبان به جــوار میآید
حمد خدا گشته مهاجر برِ ما آن واجب بعدِ همه ظلم و جفا گمشده یار میآید
این مطلب بدون برچسب(تکونه) می باشد.
دیدگاهها بسته است.