نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
نویسنده: أخوالشهید پس از وفات صدیقاکبر رضیاللهعنه؛ فاروقاعظم رضی اللهعنه به عنوان خلیفهی مسلمین و امیرالمومنین انتخاب گردید؛ ایشان در همان روز اول خلافتش، مصلحت کشور و صلاح ملت را در تغییرات گسترده میان فرماندهان و والیان دید؛ به همین دلیل بدون لحظهای تردید نامهای به ابوعبیدهبن جراح رضیاللهعنه نوشت و او را به عنوان […]
نویسنده: أخوالشهید
پس از وفات صدیقاکبر رضیاللهعنه؛ فاروقاعظم رضی اللهعنه به عنوان خلیفهی مسلمین و امیرالمومنین انتخاب گردید؛ ایشان در همان روز اول خلافتش، مصلحت کشور و صلاح ملت را در تغییرات گسترده میان فرماندهان و والیان دید؛ به همین دلیل بدون لحظهای تردید نامهای به ابوعبیدهبن جراح رضیاللهعنه نوشت و او را به عنوان فرمانده لشکر انتخاب نموده و دستور عزل خالد رضیاللهعنه را صادر کرد. ابوعبیده رضیاللهعنه که فردی مدیر و مدبّر بود احساس کرد که اکنون که مجاهدان در حال محاصره شام هستند، رساندن چنین پیامی ممکن است پیامدهای بسیار ناگواری درپی داشته باشد؛ چون خالد رضیاللهعنه را از نزدیک میشناخت و روحیات منحصر بهفرد او را می دانست. ابوعبیده میدانست در صورت سر باز زدن خالد رضیاللهعنه از دستور امیرالمومنین شکاف بزرگی بین سران ارتش رخ خواهد داد و جان سربازان و مجاهدان را به خطر خواهد انداخت؛ به همین دلیل مدتی صبر نمود تا فرصتی مناسب به دست آمد او با خالد رضیاللهعنه به خلوت نشست و پس از مقدمهای نسبتاً طولانی خبر عزل خالد رضیاللهعنه را به اطلاع او رساند. خالد رضیاللهعنه از شنیدن این خبر آنهم در اوج جنگ و در بحبوحهی محاصره شام بسیار ناراحت و نگران شد، قلبش شکست و احساساتش برآشفت. چگونه امکان دارد خلیفهی جدید تمام زحمتهای او را نادیده بگیرد؟! آیا از استعداد نظامی و توانایی رزمی او آگاه نیست؟! چرا امیرالمومنین همانند رسول خدا صلیاللهعلیهوسلم و ابوبکر صدیق رضیالله به او اعتماد نمیکند؟! حداقل اجازه میداد این نبرد آخر به سرانجام نیکی ختم میشود و پس از آن به فکر عزلش می افتاد. همین پرسشها احساسات خالد را داشت بر میانگیخت و او را وادار میکرد در برابر دستور امیرالمومنین مقاومت نموده و از پذیرفتن آن سر باز زند. خالد رضیاللهعنه میدانست که بسیاری از فرماندهان و سربازانش به او اعتماد کامل دارند و حتی در برابر امیرالمومنین از او حمایت خواهند کرد. خالد برای لحظاتی تمام زحمتهای گذشتهاش را در نقش فرمانده لشکر به یاد آورد و قلبش شکست و بغض راه گلویش را بست…؛ اما ایمان، وجدان و غیرت خالد رضیاللهعنه به دادش رسید و جلوی احساسات او را گرفت. آری، او تربیتیافتهی مکتب رسولخدا صلیاللهعلیهوسلم بود و شاگردان این مکتب دلباختهی پُست و دلدادهی مقام نبودند که برای حفظ مقام و جایگاه خود، دیگران را به خطر بیندازند و آتش جنگ را روشن کنند و برادران مسلمان را به هم بیندازند و جان و مالشان را هدر دهند. آری شاگردان این مکتب با یک لباس کهنه و شمشیری زنگگرفته و اسبی از پاافتاده و شکمی گرسنه و لبانی تشنه به وظیفه خود عمل میکردند. نه نیازی به شهرت داشتند و نه سودای منفعت در سر میپروراندند.
آری، خالد رضیاللهعنه همانند یک انسان وارسته و فرهیخته با آینده نگریاش در برابر این اقدام امیرالمومنین سر تسلیم فرود آورد و فروتنانه آن را پذیرفت و جلوی اختلاف و دودستگی را گرفته و آتش جنگ خانمانسوز را در نطفه خاموش کرد.
ابوعبیده رضیاللهعنه وقتی این بزرگمنشی و عزت نفس خالد رضیاللهعنه دید، به او پیشنهاد داد که در کنار او بماند و به مسؤلیت فرماندهای لشکر ادامه دهد؛ گرچه در اسم و رسم ابوعبیده رضیاللهعنه به عنوان فرمانده لشکر نامیده میشود؛ اما خالد همانند گذشته با تمام اختیارات مدیریتیاش لشکر را فرماندهای کند. خالد در کمال آرامش و سکوت به ابوعبیده رضیاللهعنه به عنوان فرمانده جدید تبریک گفته و به ایشان اطمینان داد که پس از این نه به عنوان فرمانده بلکه به عنوان سرباز در کنار فرمانده خواهد ماند و بیشتر از پیش برای موفقیت لشکر اسلام و شکست لشکر مستکبران تلاش خواهد کرد.
ابوعبیده رضیاللهعنه وقتی این رفتار سنجیده و عاقلانه خالد رضیاللهعنه را به داشتن چنین قهرمانی افتخار کرد.
پس از آن ابوعبیده و خالد رضیالله عنهما دوشادوش هم به جهاد و مبارزه ادامه داده و صحنههای بسیار شگفتآوری را رقم زدند.
ادامه دارد.
این مطلب بدون برچسب(تکونه) می باشد.
دیدگاهها بسته است.