سلسلهء غزوات (۲۹) روند حوادث

۱ ـ سریه ابى سَلَمه الف ـ نیروهاى طرفین اول ـ مـسـلمـانـان : یـک گزمه و گـشـتـى جـنـگـى بـه تعداد ۱۵۰ سوار و پیاده از مهاجران و انصار به فرماندهى ابو سَلَمه مخزومى . دوم ـ مشرکان : قبیله بنى اسد به فرماندهى طُلَیْحِه و سَلَمه فرزندان خُوَیْلِد. ب ـ هدف : جلوگیرى ازحمله بنى اسد به مسلمانان در مدینه […]

۱ ـ سریه ابى سَلَمه
الف ـ نیروهاى طرفین
اول ـ مـسـلمـانـان : یـک گزمه و گـشـتـى جـنـگـى بـه تعداد ۱۵۰ سوار و پیاده از مهاجران و انصار به فرماندهى ابو سَلَمه مخزومى .
دوم ـ مشرکان : قبیله بنى اسد به فرماندهى طُلَیْحِه و سَلَمه فرزندان خُوَیْلِد.
ب ـ هدف : جلوگیرى ازحمله بنى اسد به مسلمانان در مدینه منوره .
ج ـ حـوادث : دو مـاه پـس از جـنـگ احد به پیامبر(صلی الله علیه وسلم ) گزارش شد که طُلَیْحِه و سَلَمه فرزندان خـویـلد، قـصـد تـاراج اموال مسلمانان را دارند و قبیله خود را براى تهاجم به مدینه تحریک مى کنند.
رسـول خـدا(صلی الله علیه وسلم ) تـصـمـیـم گـرفت یک گزمه و گشتى جنگی را به تعداد ۱۵۰ نفر سواره و پیاده از مسلمانان مهاجر و انصار که ابوعبیده جراح و سعد وقاص نیز در میان آنها بودند، به فرماندهى ابـوسَلَمه مخزومى ارسال کند تا پیش از حمله بنى اسد به مدینه آنان را مورد حَمله قرار دهند. رسول الله صلی الله علیه وسلم بـه مبارزین اسلام فرمان داد شبها حرکت کنند و روزها پنهان شوند، و از بیراهه بـروند تا کسى از اخبار و مقاصدشان آگاه نگردد و بدین وسیله بطور ناگهانى بنى اسد را غافلگیر سازند.
ابـوسـلمـه رفت تا به سرزمین بنى اسد در قَطَنْ رسید، آنان از حرکت وى هیچ آگاهی  نـیـافتند و بامدادان به محاصره درآمدند. مشرکان که توان پایدارى نداشتند، رو به هزیمت نهادند.
ابـوسـلمـه دو دسـته از نیروهاى خود را به تعقیب آنها فرستاد که غنایمى به دست آوردند. وى پس از انجام ماءموریت ، با نیروهایش به مدینه منوره بازگشت .
۲ ـ گزمه و گشتى عبدالله اُنَیْس
الف ـ نیروهاى طرفین
۱ ـ مسلمانان : یک گزمه کشفی و شناسایى به تعداد یک مسلمان یعنى عبدالله بن اُنَیس .
۲ ـ مشرکان : بنو لحیان از هذیل به فرماندهى خالد بن سفیان هُذَلى .
ب ـ هدف
جلوگیرى ازهجوم وحمله اعراب به مدینه ، پیش از جمع آوری نیرو و اقدام به تهاجم .
ج ـ حوادث : رسول خدا(صلی الله علیه وسلم ) آگاهى یافت که خالد بن سفیان هُذَلى نیروى بزرگى از اعراب را براى تهاجم به مدینه در عُرَنَه گرد آورده است تا چیزى از غنایم و خیرات این شـهـر بـه دسـت آورد. آن حضرت عبدالله بن اُنَیس را فرستاد که درباره اخبار و نیات خصمانه خالد به تحقیق و جستجو بپردازد و صحت اطلاعات به دست آمده را معلوم دارد.
عـبـدالله حـرکت کرد و دور از همراهان خالد؛ در حالى که تنها چند زن با او بودند، با وى دیدار کـرد. خـالد پرسید: کیستى اى مرد؟ پاسخ داد: (مردى از اعرابم ، شنیده ام که گروهى را براى جنگ با محمد گردآورده اى و به این منظور نزد تو آمدم .)
خـالد نـیـات خـود را پنهان نساخت و عبدالله که او را با چند زن تنها دید، با وى به راه افتاد و هیمنکه فرصت را مناسب یافت با شمشیر حمله کرد و او را از پاى درآورد.
بـا قـتـل خـالد مـقـاصـدش نـیـز بـا او در خـاک رفـت و اعـرابـى کـه در عُرَنَه براى جنگ مسلمانان گردآورده بود، پراکنده شدند و عبدالله به مدینه منوره بازگشت .
۳ ـ غزوه بنى نضیر
الف ـ نیروهاى طرفین
۱ ـ مسلمانان : مسلمانان مدینه به فرماندهى رسول خدا(صلی الله علیه وسلم ).
۲ ـ یـهودیان : بنى نضیر که در ناحیه غَرْس  و اطراف آن دراطراف  مدینه منوره سکونت داشتند.
ب ـ هدف
کندن شرّ بنى نضیر به خاطر توطئه ترور پیامبر(صلی الله علیه وسلم ).
ج ـ روند حوادث
رسـول خـدا(صلی الله علیه وسلم ) نـزد بـنـى نـضـیر ساکن در اطراف مدینه رفت تا براى پرداخت دیه دو همپیمان مـسـلمـانـان کـه اشـتـبـاهـى بـه وسـیـله عـمـرو بـن امـَیـّه ضـُمـَرى کـشـته شده بودند از آنها کمک بگیرد.
آنـان در گـفـتـگـوى بـا آن حـضـرت حـاضـر بـه کـمـک شـدنـد؛ و رسـول خـدا(صلی الله علیه وسلم ) هـمراه ده تن یارانش از جمله حضرت على (کرم الله وجهه)، ابوبکر و عمر(رضی الله تعالی عنهما) کنار دیوار خانه یـکـى از آنـها نشست . شمارى از یهودیان با رسول خدا(صلی الله علیه وسلم ) با خوشرویى از هر درى سخن مى گـفـتـنـد. در ایـن اثنا رسول الله (صلی الله علیه وسلم)متوجه توطئه اى گردید. یک تن از یهودیان از میان جمع بیرون رفـت و دیـگـران مـوضـوع کـشـتـه شـدن کـعـب بـن اشـرف را پـیـش کـشـیـدنـد و در هـمـیـن حال عمرو بن جِحشْ که پیامبر(صلی الله علیه وسلم ) به دیوارش تکیه داده بود وارد گردید.
رفـتـار یـهـودیـان بـدگـمـانـى رسـول خـدا(صلی الله علیه وسلم ) را بر انگیخت و اخبارى که پیش از آن درباره تـوطـئه آنـهـا شـنـیـده بـود، مـوجب تقویت این بدگمانى شد. در این هنگام از جا برخاست و به تنهایى راه مدینه را در پیش گرفت .
پـس از انـدکـى درنـگ ، یاران آن حضرت به جستجوى او پرداختند. مردى که از مدینه مى آمد به آنـهـا بـرخـورد و خـبـر داد کـه رسـول خـدا(صلی الله علیه وسلم ) را در آنـجـا دیـده اسـت . پـس بـا شتاب به وى پـیـوستند. هنگامى که رسول خدا(صلی الله علیه وسلم ) مشاهداتش را درباره رفتار یهودیان بازگفت و از نیرنگ آنـهـا پـرده بـرداشـت ، مـسـلمـانـان بـه تـوطـئه یـهـودیـان بـراى قتل رسول الله (صلی الله علیه وسلم) پى بردند.
بـعـدهـا مـعـلوم شـد کـه عـَمـروبـن جِحاش قصد داشت با انداختن سنگ آسیاب از بالاى دیوارى که پیامبر در پاى آن نشسته بود به زندگى رسول الله (صلی الله علیه وسلم)پایان دهد.
رسول الله (صلی الله علیه وسلم)محمد بن مَسْلَمه را به حضور خواست و فرمود: نزد یهودیان بنى نضیر برو و بگو: رسول خدا(صلی الله علیه وسلم ) پیغام داده است : (از سرزمین من بیرون بروید. شما قصد خیانت به من را داشـتـیـد و بـدیـن وسـیله پیمان خود را شکستید. ده روز به شما فرصت مى دهم ، پس از این مدت هرکس را ببینم گردن مى زنم !)
یـهـودیـان کـه چـاره اى جـز بـیـرون رفتن نداشتند، آماده حرکت گردیدند. اما منافقان مدینه و در راءس آنـهـا عـبـدالله بن اُبَى به آنها چنین پیغام دادند: (شما پایدارى کنید. ما نیز شما را علیه محمد و یارانش یارى مى دهیم.)
در ایـن هـنـگـام یـهـودیـان اعـتـمـاد بـه نـفـس خـود را بـاز یافته تصمیم به جنگ گرفتند و به رسول الله (صلی الله علیه وسلم)چـنـین پیغام دادند: (ما هرگز بیرون نمى رویم ، هرچه مى خواهى بکن .) آنگاه به دژهایشان پناه بردند و با سنگ ، کوچه ها را سنگربندى و کانالهایى براى پناه گرفتن حـفـر کـردنـد. آذوقـه لازم را بـراى یـک سـال انـبـار کـردنـد و مشکل آب هم نداشتند.
مـسـلمـانـان هـمـراه رسول الله (صلی الله علیه وسلم)روانـه سـرزمـیـن بنى نضیر گردیده آنان را مدت بیست شب محاصره کردند. در اثناى این مدت با شیوه جنگ خیابانى و شهرى ، خانه ها و خیابانها را یکى پس از دیگرى به اشغال درآوردند.
رسول الله (صلی الله علیه وسلم)که متوجه شد یهودیان با استفاده از دژهایشان بر ادامه جنگ پافشارى مى کنند، فـرمـان قـطـع کـردن و آتـش زدن نـخـلسـتـانـهـاى آنـان را صـادر کـرد. دلیـل صـدور ایـن فرمان آن بود که اموال یهود نابود شود و انگیزه آنان براى پافشارى بر جنگ از میان برود.
بـراى یـهـودیـان کـه تـاب مـقـاومـت را از دسـت داده بـودنـد، انـتـظـار کـمـک عبدالله اُبى و دیگر قـبایل عرب نیز بیهوده بود. از این رو از رسول الله (صلی الله علیه وسلم)تقاضا کردند، در ازاى بیرون رفتن از مدینه ، به مال و جان و فرزندان آنها امان بدهد.
رسول الله (صلی الله علیه وسلم)، بـه شـرط خروج از مدینه ، به مصالحه با آنان موافقت کرد. هر سه نفر از آنـهـا تنها حق داشتند به اندازه بار یک شتر مال و آذوقه و آشامیدنى مورد نیاز خود را بردارند. بـرخـى از آنـهـا بـه خـیـبـر و بـرخـى دیـگـر بـه نـواحى شام رفتند و مقادیر فراوانى سلاح شامل پنجاه زره ، ۳۴۰ شمشیر و غله فراوان از خود باقى گذاشتند که به غنیمت مسلمانان درآمد، همان طور که سرزمینشان نیز تصرف شد.

مترجم:راشد شهامت.