سلسلهء غزوات (۲۴) حمله و تعرض دشمن

۳ ـ حمله وتعرض دشمن(صحنه دوم ) الف ـ خـالد بن ولیدکه فرماندهى جناح راست مشرکان را عهده دار بود، متوجه شـد کـه تـیراندازان لشکراسلام مواضع خود را ترک گفته اند. او نیز فرصت را غنیمت شمرده به جـایـگـاه آنـان حـمـله کـرد. از آنـجا که شمار افراد باقى مانده اندک بود وعدم توان مقاومت درآن […]


۳ ـ حمله وتعرض دشمن(صحنه دوم )

الف ـ خـالد بن ولیدکه فرماندهى جناح راست مشرکان را عهده دار بود، متوجه شـد کـه تـیراندازان لشکراسلام مواضع خود را ترک گفته اند. او نیز فرصت را غنیمت شمرده به جـایـگـاه آنـان حـمـله کـرد. از آنـجا که شمار افراد باقى مانده اندک بود وعدم توان مقاومت درآن منطقه وسیع را نمى کرد، در مقابل تهاجم خالد ناچار به عقب نشینى شدند.
مـسـلمـانـان خـبـر از غـافـلگـیـرى خـود نـداشـتند و خالد با صداى بلند به قریش اطلاع داد که مـسـلمانان را از پشت دور زده است . با شنیدن این خبر، سپاه شکست خورده قریش ‍ بازگشتند و یک (تعرض و حمله جـبـهـه اى ) را علیه مسلمانان آغاز کردند. آنان شعار مى دادند: (پاینده باد عزّا! پاینده بـاد هـبـل !)؛ و خـالد کـار دور زدن از پـشـت را بـه پـایـان بـرد و مـسـلمـانـان را در مـحـاصـره کامل قرار داد.
مـسـلمـانـان در وضـعـیـتـى سخت و دشـوار و در مـعـرض خـطـرى جـدّى واقـع شـدنـد. چـرا کـه افـراد بـه دنبال جمع غنایم رفته بودند و صفوف از هم پاشیده آنها، قدرت پایدارى  نداشتند.
ب ـ حـرکـت خـالد مـسلمانان را بکلى غافلگیر کرد. آنان که انتظار چنین چیزى را نداشتند، همگى پراکنده شدند. تنها شمار اندکى از آنها که در کنار رسول الله (صلی الله علیه وسلم ) مانده بودند، تلاش مى کردند تا شاید از میان نیروهاى قریش راهى باز کنند و محاصره را بشکنند.
بسیارى از مسلمانها در این راه به شهادت رسیدند و مشرکان موفق شدند خود را به پیامبر(صلی الله علیه وسلم ) بـسـیـار نـزدیـک کـنـنـد. یـکـى از آنـهـا بـا پـرتـاب سـنـگى دندان پیشین آن حضرت  صلی الله علیه وسلم را شکست . رسـول خـدا(صلی الله علیه وسلم ) بـدون اعتناء به این جراحت ، همراه باقیمانده یارانش در حرکت بود. ناگهان در گودالى که ابوعامر بر سر راه مسلمانان کنده بود، فرو افتاد. حضرت على بن ابى طالب (کرم الله تعالی وجهه) دوید و دست آن حضرت را گرفت و طَلحه بن عُبیدالله(رضی الله تعالی عنه) آن حضرت(صلی الله علیه وسلم) را بلند کرد تا بر سر پا ایستاد.
ج ـ لبـه تـیـز حـمـله مـشـرکـان متوجه از میان بردن رسول الله (صلی الله علیه وسلم ) و یارانش بود و یک تن از آنها فریاد زد: (محمد کشته شد.) اما یاران پیامبر(صلی الله علیه وسلم ) در راه دفاع از وى جانفشانى مى کردند.
اُمِّ عـِمـاره (نـَسـیـبـه خَزْرَجى ) رضی الله تعالی عنها  در آغاز روز با مشکى آب بیرون آمد و در میان مسلمانان مى چرخید و زخمیها را سیراب مى کرد. هنگامى که مشرکان مسلمانان را محاصره کردند و جان شخص پیامبر(صلی الله علیه وسلم) در معرض این خطر غافلگیر کننده قرار گرفت ، نسیبه مشک را دور انداخت، شمشیر کشید و به دفاع از پیامبر(صلی الله علیه وسلم ) پرداخت و در عین حال تیراندازى هم مى کرد، تا اینکه چندین زخم برداشت .
ابـودجـانـه(رضی الله تعالی ) تـن خـود را سپر باران تیرهایى ساخت که وجود پیامبر(صلی الله علیه وسلم ) را نشانه مى رفت؛ و تیرها را به جان و تن خویش مى خرید تا بدن پیامبر آسیبى نبیند.
سـعـد وقـاص(رضی الله تعالی عنه) در کـنـار رسـول خـدا(صلی الله علیه وسلم ) ایـسـتـاد و بـا تیراندازى به دفاع از ایشان پرداخت . رسول خدا(صلی الله علیه وسلم) ضمن آنکه تیر به دستش مى داد، مراقب به هدف خوردن تیرها نیز بود.
رسـول اکـرم (صلی الله علیه وسلم ) خـود نـیـز آنـقدر تیر انداخت که کمانش شکست . مسلمانان یکى پس از دیگرى سـراسـیـمـه و بـا شـتـاب سـوى آن حـضرت سرازیر شدند و در راه دفاع از پیامبر در کنار آن حـضـرت بـه شهادت مى رسیدند تا اینکه موفق شدند صفوف قریش را بشکافند و خود را به یکى از بلندیهاى اُحُد برسانند.
ایـن جـانـفـشـانـیـهـا در قـریش تاثیر کرد و اندکى از شدت تهاجمشان کاست . مسلمانان نیز با استفاده از این فرصت همراه پیامبر(صلی الله علیه وسلم ) از کوه احد بالا رفتند.
در حالى که آن حضرت از کوه بالا مى رفت ، کعب بن مالک ـ که در آغاز همراه مسلمانانی بود که از تـرس حـمـله غـافـلگـیـرانـه قـریـش و انـتـشـار خـبـر قـتـل آن حـضـرت ازوی جدا شده بودندـ وى را دید و فریاد زد: (هان اى مسلمانان شما را مژده باد که رسـول خـدا(صلی الله علیه وسلم ) اینجاست .) ولى بیشتر افراد قریش گفته کعب را باور نکردند و فکر کردند که به خاطر تقویت روحیه مسلمانان است . اما شمارى از آنها سوى پیامبر(صلی الله علیه وسلم ) و یارانش هجوم بـردنـد. اُبـىّ بـن خـَلف در حـالى کـه مى گفت : (محمد کجاست ، رَستگار نباشم اگر او نجات یـابـد)، جـلو آمـد. رسـول خدا(صلی الله علیه وسلم) با زوبین حارث بن صَمّه چنان ضربه اى به او زد که روى اسب به خود مى پیچید و بازگشت تا در راه بمیرد. او نخستین کسى است که به دست پیامبر(صلی الله علیه وسلم ) کشته شد.
د ـ مسلمانان خود را به یکى از بلندیهاى اُحد رساندند، اما خالد بن ولید با سوارانش به آنان نـزدیـک شـد. نـیـروهاى اسلامى علیه او اقدام به تعرض وحمله کردند و موفق شدند پیشروى او را سد کنند.
ه‍ ـ نتیجه همه تلاشهاى قریش براى از میان بردن مسلمانان بر باد رفت . زیرا ـ مسلمانانى که نـخـسـت بـه دلیـل پـرداخـتـن بـه غـنـایـم و سپس به سبب غافلگیر شدن با حمله خالد از پشت ، پـراکـنـده شـده بـودنـد، ایـنک بر گرد رسول الله (صلی الله علیه وسلم ) گرد آمده زیر فرمان آن حضرت انجام وظیفه مى کردند.
رنـج و خـسـتگى به مردان قریش غلبه کرده بود و حملات پیاپى آنان براى نابودى مسلمانان به ناکامى کشیده بود، از این رو تصمیم به پایان و توقف جنگ گرفتند.
پـیـش از بـازگـشـت ، ابـو سـفـیان از کوه بالا رفت و فریاد زد: (آیا محمد در میان شماست ؟) اما مـسـلمـانـان پاسخى ندادند. دوباره فریاد زد: (آیا پسر ابى قحافه در میان شماست ؟) باز هم پـاسـخـى نـشـنـید. باز فریاد زد: (آیا عمر بن خطاب در میان شماست ؟) باز هم پاسخى نشنید. ابـو سـفـیان تنها درباره همین سه نفر پرسید، زیرا او و قریش مى دانستند که قوام کار اسلام بسته به وجود این سه نفر است . آنگاه رو به یارانش کرد و گفت : (همه اینها را کـشـتـه ایـد.) در این هنگام عمر عنان اختیارخویش را از دست داد و گفت : (اى دشمن خدا همه اینهایى که نام بردى زنده اند. خداوند مایه رسوایى تو را باقى گذاشته است و محمد هم اینک سخن تو را مى شـنود.) ابوسفیان گفت : (یک روز در مقابل یک روز، جنگ یعنى شکست و پیروزى .) سپس آغاز به رجـز خـوانـى کـرد و گـفـت : (پـایـنـده بـاد هـبـل ، پـایـنـده بـاد هـبـل )، آنـگـاه رسـول خـدا(صلی الله علیه وسلم ) خـطـاب بـه یـارانـش فرمود: (آیا پاسخش را نمى دهید؟) گفتند: (چـگـونـه پاسخ بدهیم ؟) فرمود: (بگویید: الله برتر و بزرگتر است .) ابوسفیان گفت : (ما عـزّا داریـم و شـمـا نـداریـد.) رسـول الله (صلی الله علیه وسلم ) فـرمـود: آیـا پـاسخش را نمى دهید؟) گفتند: (چه پاسخى بدهیم ؟) فرمود، بگویید: (مولاى ما خداوند است و شما مولایى ندارید.)
سـپـس ابـو سـفـیـان و یـارانـش در هـنـگـام بـازگـشـت فـریـاد زدنـد (وعـده گـاه مـا و شـمـا سال آینده در ناحیه بدر.) رسول الله(صلی الله علیه وسلم ) به یکى از یارانش فرمود: (بگو، بلی وعده گاه ما و شما بدر است .)
قرآن کریم : به جریان جنگ احد چنین اشاره مى کند:
(وَ لَقـَدْ صـَدَقـَکـُمُ اللّهُ وَعـْدَهُ إِذْ تـَحـُسُّونـَهـُمْ بـِإِذْنِهِ حَتّى إِذا فَشِلْتُمْ وَ تَنازَعْتُمْ فِى الاَْمْرِ وَ عـَصـَیـْتـُمْ مـِنْ بـَعـْدِ مـا اءَراکـُمْ مـا تـُحِبُّونَ، مِنْکُمْ مَنْ یُریدُ الدُّنْیا وَ مِنْکُمْ مَنْ یُریدُ الاَّْخِرَهَ ثُمَّ صَرَفَکُمْ عَنْهُمْ لَیِبْتَلِیکُمْ وَ لَقَدْ عَفاعَنْکُمْ وَاللّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْمُؤْمِنینَ)
و [در جنگ احـد] قـطـعـاً خـدا وعده خود را با شما راست گردانید: آنکه به فرمان او، آنان را مى کـشـتـیـد، تـا آنـکـه سـسـت شـدیـد و در کـار [جنگ و بر سر تقسیم غنایم ] با یکدیگر به نزاع پـرداخـتـیـد؛ و پـس از آنـکه آنچه را دوست داشتید [یعنى غنایم را] به شما نشان داد، نافرمانى نـمـودیـد. بـرخـى از شـمـا دنـیا را و برخى از شما آخرت را مى خواهد. سپس براى آنکه شما را بـیـازمـایـد، از [تـعـقـیـب آنـان ] مـنـصـرفـتـان کـرد و از شما درگذشت و خدا نسبت به مؤ منان با تفضل است .

مترجم:راشد شهامت.