سلسلهء غزوات (۲۳) روند پیکار

۱ ـ آغاز درگیرى: الف ـ بـا حـمـله یک دسته از نیروهاى قریش به فرماندهى ابوعامر، عبد عمرو بن صیفى اَوْسى عـلیـه نـیـروهـاى اسـلام ، جـنـگ آغـاز گـردید. این ابو عامر از مدینه به مکه رفت و به تحریک قـریـش علیه پیامبر(صلی الله علیه وسلم  ) پرداخت . او که در بدر همراه قریش شرکت […]

۱ ـ آغاز درگیرى:

الف ـ بـا حـمـله یک دسته از نیروهاى قریش به فرماندهى ابوعامر، عبد عمرو بن صیفى اَوْسى عـلیـه نـیـروهـاى اسـلام ، جـنـگ آغـاز گـردید. این ابو عامر از مدینه به مکه رفت و به تحریک قـریـش علیه پیامبر(صلی الله علیه وسلم  ) پرداخت . او که در بدر همراه قریش شرکت نکرده بود، با ۱۵ نفر از اوسـیـان و بـردگـان مـکـه عـازم جـنـگ احـد گـردیـد. دسـته زیر فرماندهى او تنها از همین تعداد تـشـکـیـل مـى شـد. اما او به قریش چنین وانمود مى کرد که اگر وى از اَوْسیان حاضر در صفوف پیامبر(صلی الله علیه وسلم ) بخواهد، به حکم خویشاوندى به او خواهند پیوست و قریش را یارى خواهند کرد.

ابو عامر در حالى که فریاد مى زد: (اى گروه اوس ، من ابو عامرم !) بیرون آمد. اوسیان مسلمان پاسخ دادند: (اى فاسق ! خداوند هیچ گاه چشم تو را روشن نگرداند)؛ و به او حمله کردند.

با صدور فرمان رسول خدا(صلی الله علیه وسلم ) به مسلمانان ، جنگ میان طرفین درگرفت .

ب ـ ابـو عـامـر و عـِکـْرَمـهِ بـن ابوجهل تلاش کردند تا هر دو جناح لشکراسلام را مورد حمله قرار دهند، اما از سوى مسلمانان سنگباران شدند. از آنجا که نیروهاى اسلامى به بلندیهاى احد تکیه داشتند، کوشش براى حمله به جناحهاى آنان بى فایده بود.

ج ـ حـضـرت حـمـزه با صداى بلند رمز شناسایى مسلمانان در احد یعنى (اَمِت ـ اَمِت ) (بکٌش، بکٌش) را فریاد زد و به قلب سپاه شرک حمله کرد.

هـنـگـامـى کـه بیرق دارسـپاه شرک ، طلحه بن ابى طلحه هم رزم  خواست ، حضرت على (کرم الله تعالی وجهه) به مصافش شتافت و او را کشت .

ابودجانه در حالى که شمشیر پیامبر(صلی الله علیه وسلم ) را به دست داشت و پیشانى بند مرگ را بسته بود، جـانانه به جنگ پرداخت . به هر کس رسید او را کشت تا اینکه صفوف مشرکان شکافته شد. در ایـن اثـنا به شخصى برخورد که مشرکان را به جنگ تشویق مى کرد؛ و با شمشیر به او حمله ور شـد. اما هنگامى که متوجه شد او هند است که شیون مى کند، روى از او برتافت . زیرا احترام شمشیر پیامبر(صلی الله علیه وسلم ) را بیش از آن مى دید که زنى را با آن بکشد.

۲ ـ اوج گیرى جنگ (دور اول )

الف ـ قـریـش کـه یـک سال پیش ، اشراف و بزرگان خود را در جنگ از دست داده بودند، اینک در حالى که خون انتقام در رگهایشان مى جوشید وارد جنگ گردیدند. زنان نیز از پشت سر آنان را تحریک و تشویق مى کردند و روح شجاعت را در آنان مى دمیدند. چندین نفر از زنها بردگانى را بـا خـود هـمـراه سـاخـتـه بـه آنـان وعـده کـرده بـودنـد، در مـقابل گرفتن انتقام خون پدران ، برادران ، شوهران یا عزیزانشان که در بدر کشته شده اند، پـاداش ‍ بـزرگـى خواهند یافت . از آن جمله هند، همسر ابوسفیان بود که به وحشى ، غلام جبیر بـن مـطـعـم وعده داد، اگر حمزه را بکشد پاداش بزرگى دریافت خواهد کرد. جُبیر بن مُطعم که کاکایش در بـدر کـشته شده بود نیز به غلامش گفت : (اگر حمزه کاکای پیامبر(صلی الله علیه وسلم ) را بکشى آزادى .)

وحـشـى در مـیـان صـفوف کمین کرده مراقب سردار رشید اسلام ، حضرت حمزه ( رضی الله تعالی عنه) بود، تا اینکه دید وى بـه قـلب لشـکـر زده پهلوانان سپاه شرک را یکى پس از دیگرى درو مى کند. آنگاه زوبینش را سوى حمزه نشانه گرفت که به پایین ناف او اصابت کرد و از میان دو پایش ‍ بیرون آمد و آن راد مرد سپاه اسلام بر اثر این ضربه به شهادت رسید.

ب ـ بـا وجـود ایـنـکـه مـسـلمـانـان بـه سـبـب شـهـادت حـمـزه مـتـحـمـل خـسـارت سـنـگـیـنـى گـردیـدنـد، نـیـروهـایـشـان تـسـلط کـامـل جـبـهـه را در دسـت داشتند و پرچمهاى مشرکان یکى پس از دیگرى واژگون مى شد. پس از آنـکـه طـلحـه بـن ابـى طـلحـه بـه دسـت على بن ابى طالب (کرم الله تعالی وجهه) کشته شد، عثمان بن ابى طلحه بیرق را به دست گرفت ، و هنگامى که وى نیز کشته شد ابوسعید بن ابوطلحه آن را برداشت . او نیز به دست حضرت على (کرم الله تعالی وجهه) یا سعد وقاص(رضی الله تعالی عنه) ‍ کشته شد.

بـنـى عـبـدالدار، یـکـى پـس از دیـگرى پرچمدارى سپاه شرک را برعهده گرفتند، تا آنکه نه نـفـرشـان کـشـته شدند. آنگاه برده  وغلامی از ایشان پرچم را برداشت و مبارز خواست که وى نیز از پاى درآمد و چون همه مشرکان از اطراف بیرق پراکنده شده بودند، زنى آن را به دوش ‍ گرفت .

ج ـ پـس از ایـجاد شکاف در صفوف سپاه شرک ، مسلمانان یکباره هجوم آورده آنان را شکست دادند. تـا آنـجا که زنهاى حاضر در سپاه شرک به محاصره مسلمانان درآمدند و بتى که براى تبرک با خود آورده بودند، از روى شتر پایین انداختند.

مـسـلمانان به تعقیب دشمن پرداختند و آنها را از قرار گاه  شان دور ساختند، آنگاه بازگشتند و به جمع آورى غنایم سرگرم شدند.

سـپـس نـگـهـبانان و تیراندازانى که به فرمان پیامبر(صلی الله علیه وسلم ) نباید آنجا را ترک مى کردند، با خـود گـفـتـنـد، تـوقف ما در اینجا بى ثمر است و به خواست خدا دشمن شکست خورده و برادران ما سرگرم جمع آورى غنایم هستند.

آنـگـاه بر سر حفظ موضع یا ترک آن بین آنها اختلاف پدید آمد. فرماندهشان یعنى عبدالله بن جبیر(رضی الله تعالی عنه) بر حفظ موضع پاى مى فشرد ولى بیشتر آنها در برابر دستور فرمانده مقاومت به خرج داده موضع خود را ترک کردند و جز حدود ده نفر در آنجا باقى نماند و تیراندازان نافرمان از مقر خود پایین آمده در گردآورى غنایم شرکت جستند.