سلسلهء غزوات (۲۲) پیش از جنگ احد

۱ ـ مشرکان: الف ـ قـریـش ، پـس از آمـادگى کامل نظامى ، عازم حرکت گردیدند و راه مکه ـ مدینه را پیمودند تا به جایى ، نزدیک مدینه ، به نام صَمْغَه  رسیدند. آنگاه اسب و شترشان را بـراى چـرا در مـزارع انـصـار رهـا کـردنـد و بـه حـرکـت خـود ادامـه دادنـد تـا بـه (عـَقـیـق […]

۱ ـ مشرکان:

الف ـ قـریـش ، پـس از آمـادگى کامل نظامى ، عازم حرکت گردیدند و راه مکه ـ مدینه را پیمودند تا به جایى ، نزدیک مدینه ، به نام صَمْغَه  رسیدند. آنگاه اسب و شترشان را بـراى چـرا در مـزارع انـصـار رهـا کـردنـد و بـه حـرکـت خـود ادامـه دادنـد تـا بـه (عـَقـیـق ) رسیدند. سپس در دامنه هاى کوه احد واقع در پنج میلى مدینه منوره فرود آمدند.

ب ـ فرماندهى جناح راست سپاه مشرکان با خالد بن ولید و فرماندهى جناح چپ با عِکرمه ، پسر ابوجهل بود؛ بیرق و پرچم را طلحه بن ابى طلحه از بنى عبدالدار به دست داشت .

ج ـ مـشـرکان نیروهاى خود را به شیوه صف سازمان دهی کردند و پشتیبانى جناحهاى راست و چپ را به وسیله سوارکاران تامین کردند.

د ـ به منظور انتقام گیرى از مسلمانان ، زنان قریش ـ خصوصا هند دختر عُتْبه ، همسر ابو سفیان ـ نـهـایـت تـلاش خـود را بـراى تـحـریـک قریش و انگیزش روحیه حماسى در وجود آنان به کار بستند.

۲ ـ مسلمانان:

الف ـ عـبـاس ، عـمـوى پـیـامـبـر(صلی الله علیه وسلم ) ، نـامـه اى را بـه وسـیـله مـردى بـراى رسـول خـدا(صلی الله علیه وسلم ) فـرسـتـاد و زمـان حـرکـت قـریـش ، بـراى جـنـگ بـا رسول الله (صلی الله علیه وسلم)، و نـیز شمار نیروهایشان را گزارش وراپور داد. آن مرد نامه را بسرعت به مدینه آورد، بطورى که راه مکه ـ مدینه را سـه روزه پـیـمـود! او رسـول خـدا(صلی الله علیه وسلم) را در مـسجد (قبا) دید و نامه را به وى تقدیم کرد.

ب ـ ابَىِّ بن کعب نامه را براى رسول خدا(صلی الله علیه وسلم) خواند رسول الله (صلی الله علیه وسلم) از وى خواست که مضمون آن را براى هیچ کس فاش نسازد؛ و به مدینه منوره بازگشت .

ج ـ پـیـامـبـر گـرامـى (صلی الله علیه وسلم ) دو تـن از یـارانـش را فـرسـتـاد تـا مـحـل اسـتـقرار قریش را شناسایى کند. آن دو متوجه شدند که سپاه شرک به مدینه نزدیک شده اند و اسب و شترشان را براى چرا در مزارع اطراف رها کرده اند.

د ـ مـسـلمـانـان از سرانجام این جنگ ترسیدند، زیرا قریش بگونه بى سابقه اى خود را براى جـنـگ آمـاده کـرده بـود. از این رو شب را مسلحانه در مسجد ماندند و در ورودیهاى شهر نیز نگهبان گماشتند.

ه‍ ـ بـامـداد جـمـعـه ، پـانـزدهـم شـوال سـال سوم هـجـرى ، رسول خدا(صلی الله علیه وسلم ) مسلمانان صاحب اندیشه و نظر را گرد آورد تا درباره چگونگى رویارویى با دشمن با آنان مشورت کند.

نـظـر رسـول خـدا(صلی الله علیه وسلم ) بـر ایـن بـود که مسلمانان در مدینه منوره سنگر بگیرند و قریش را در بـیـرون واگـذارنـد و آنـگـاه کـه وارد شهر شدند با آنان به جنگ خیابانى بپردازند. آشنایى مـسـلمـانـان بـا مـحـل نـبـرد ـ به عکس قریش ـ به آنان کمک مى کرد که با حمله هاى خود زیانهاى سـنگینى بر سپاه شرک وارد سازند. نظر صحابیان بزرگ و همینطور نظر عبدالله ابى نیز همین بود.

امـا آن دسـتـه از مـردانـى کـه در بـدر حضور نیافته بودند ـ خصوصا جوانان ـ با شور و هیجان خـواسـتـار خـروج از مـدیـنـه و رویارویى با قریش در بیرون شهر بودند. مردانى که در بدر شـرکـت جـسـتـه بـودنـد نـیـز بـه مـنـظـور پرهیز از اتهام ترسو بودن مسلمانان ، نظر آنها را تاییدکردند. رسول خدا(صلی الله علیه وسلم ) با مشاهده اصرار مردم براى خروج لشکر اسلام از شهر، فرمود: (مى ترسم شکست بخورید.) با وجود این ، آنها جز به بیرون رفتن رضایت ندادند. آن حضرت  (صلی الله عیله وسلم )نـیـز نـظـر اکـثـریـت را پـذیـرفـت ، زیـرا کـه شـورا، اصل تخلف ناپذیر تشکیلات رسول الله صلی الله علیه وسلم بود.

و ـ رسـول خـدا(صلی الله علیه وسلم ) بـه یـارانـش فـرمـان داد تا براى خروج از شهر آماده شوند. خود نیز به خانه رفت ، شمشیر به کمر بست و لباس رزم پوشید و نزد مردم بازگشت .

مـردم احـسـاس کـردنـد که رسول خدا(صلی الله علیه وسلم ) نظر آنان را با ناخشنودى پذیرفته است . از این رو تـمـایـل خـود را مبنى بر پذیرش نظر آن حضرت ابراز داشتند. ولى پیامبر(صلی الله علیه وسلم ) که تردید و تـزلزل در تـصـمـیم گیرى را موجب ذلت مى دانست فرمود: (چون پیامبرى لباس ‍ رزم وجنگ بپوشد، سـزاوار نـیست آن را بیرون آورد تا اینکه خداوند میان او و دشمنانش ‍ حکم کند.) آنگاه از مسلمانان خواست که در سختیها پایدارى بورزند.

ز ـ رسـول خـدا(صلی الله علیه وسلم ) همراه هزار مبارزپیش رفت و در شیخین ـ جایى در اطراف مدینه ـ فرود آمد. در آنـجـا دسـتـه اى را همراه مسلمانان دید که افرادش را نمى شناخت . چون از هویت آنها پرسید، مـتـوجه شد که از یهودیان همپیمان عبدالله ابى هستند. آن حضرت صلی الله علیه وسلم همکارى آنها را نپذیرفت و از آنـهـا خـواسـت کـه یـا اسـلام بـیـاورند و یا راه خودشان را در پیش گیرند. آنگاه فرمود: (علیه مشرکان از مشرکان کمک نگیرید.) پس آن گروه به مدینه بازگشتند.

عـبـدالله ابـى نـیـز بـه دنـبـال آنـهـا هـمـراه سـیـصـد نـفـر از یاران منافق خود عقب نشینى کرد و رسـول خـدا(صلی الله علیه وسلم ) هـمـراه هـفـتـصـد تـن از یـارانـش بـراى جنگ با سه هزار رزمنده سپاه شرک آماده گردید.

ح ـ مـسـلمـانـان در دامـنـه کـوه احد معسکر ایجاد کردند، به طورى که کوه احد در پشت سر آنها قرار داشت .

خلاصه اقدامات جنگی رسول خدا(صلی الله علیه وسلم ) از این قرار بود:

۱ ـ پـنـجـاه تـیرانداز را به فرماندهى عبدالله بن جُبیر(رضی الله تعالی عنه، در جایى از کوه که بـه عـقـبـه نیروهاى خودى راه داشت مستقر گردانید. هدف نخست آن حضرت از این کار، سلب امکان حـمـله نـیـروهـاى دشـمـن از پـشت سر به مسلمانان بود و هدف دوم این بود که آنجا را پایگاه امن نـیـروهـاى خـودى قـرار دهـد که از آنجا پشتیبانى شوند و به عنوان تکیه گاه استفاده کند و در صورت عقب نشینى زیر پوشش قرار گیرند.

فرمان صادره به نیروها چنین بود: (شما از پشتِ سر ما را پشتیبانى کنید که ممکن است ما را دور بزنند و حمله کنند. در جاى خودتان استوار بمانید و به هیچ روى آن را ترک نکنید. اگر دیدید کـه مـا مغلوب شدیم باز هم به ما کمک نکنید و به دفاع از ما نپردازید. شما باید اسبانشان را تیرباران کنید، زیرا که اسب نمى تواند از تیر سبقت بگیرد.)

۲ ـ یارانش را به شیوه صف سازماندهى جنگی کرد و آنهایى را که نیرومندتر بودند در طلایه قرار داد.

۳ ـ فرمان داد که هیچ کس جز با اجازه او حق جنگیدن ندارد.

۴ ـ به یارانش جرئت داد و آنها را به پایدارى در جنگ تشویق کرد.

ط ـ رسـول خـدا(صلی الله علیه وسلم ) بـراى آنـکـه میان مجاهدین اسلام رقابتى سالم ایجاد کند تا دلاوریهاى خود را بروز دهند، شمشیرى را در دست گرفت و خطاب به یارانش فرمود: (چه کسى این شمشیر را مـى گـیـرد و حـقـش را ادا مـى کـنـد؟) چـنـد تـن بـرخـاسـتـنـد، امـا رسول خدا(صلی الله علیه وسلم ) شمشیر را به آنها نداد. تا اینکه ابودُجانه(رضی الله تعالی عنه) برخواست و گفت : (اى رسول خدا(صلی الله علیه وسلم ) حق آن چیست ؟) فرمود: (اینکه آنقدر آن را به دشمن بزنى تا خم شود!)

ابودجانه مرد شجاعى بود و پیشانى بند سرخ رنگى داشت که هرگاه آن را مى بست ، مردم مى دانـسـتـنـد کـه قصد جنگ دارد. او شمشیر را از رسول خدا(صلی الله علیه وسلم ) گرفت و پیشانى بند موسوم به پـیـشـانـى بـنـد مـرگ را بـیـرون آورد و بـه سر بست . آنگاه به عادت همیشگى در میان صفوف لشکر مغرورانه به گام زدن پرداخت . رسول خدا(صلی الله علیه وسلم ) که غرور وى را دید فرمود: (خداوند این گونه گام زدن را دشمن مى دارد، مگر در میدان جنگ .)

ى ـ وضع نیروهاى اسلام قبل از آغاز جنگ در احد به ترتیبى بود که یاد شد.