نیمروز، نیم‌نگاهی به دیروز و امروز

نویسنده: ابو النصر زرنجی گویا دیروز بود که حکومتی به‌نام جمهوری بالای سرمان حاکم بود، دیروز بود که اینجا نامی از پیشرفت و ترقی، بازسازی و نو‌آوری نبود.   دیروز بود که نیمروزمان محروم‌ترین ولایت‌های افغانستان شمرده می‌شد. امیدها قطع شده بود، علمای این خطه با سخنان گیرا و آتشی‌شان از حکومت حق‌طلبی می‌کردند، صداها […]

نویسنده: ابو النصر زرنجی

گویا دیروز بود که حکومتی به‌نام جمهوری بالای سرمان حاکم بود، دیروز بود که اینجا نامی از پیشرفت و ترقی، بازسازی و نو‌آوری نبود.

 

دیروز بود که نیمروزمان محروم‌ترین ولایت‌های افغانستان شمرده می‌شد. امیدها قطع شده بود، علمای این خطه با سخنان گیرا و آتشی‌شان از حکومت حق‌طلبی می‌کردند، صداها از هر طرف بلند بود؛ ولی کجا بود گوش شنوا؟!

 

ناامنی بیداد می‌کرد. در تجارت، مافیا حرف اول را می‌زد. دریورهای ترانزیت‌ که ضعیف بودند زیر پا‌ی ثروتمندها له می‌شدند و اندازه‌ی بخور و نمیری برایشان گیر می‌آمد؛ زیرا نوبت بیشتر برای زورگو‌ترین‌ها بود و پول و رشوه بود که چانس نوبت عبور از مرز را برای آنها تعیین می‌کرد.

دیروز بود که در کوچه‌ پس کوچه‌ها قدم می‌زدم، نامی از کار شاروالی به چشم نمی‌خورد، اگر کسی والی را بخواب می‌دید، کمال بود. نمایندگان با کمپاین‌ها و مصارف هنگفت، عشق پیروزی در انتخابات را در خیال می‌پرواندند و فقط حرف از انتخابات گوناگون و ادعاهای پوچ نماینده‌گان بر در و دیوار دیده می‌شد.

 

خطیب‌های مشهور ولایت همیشه ادعای پوچ‌شان را برملا می‌کرد و آنها را رسوای دو عالم می‌کرد؛ اما پروایی نداشتند؛ چون ریختن خون چنین علمایی برای آنها آسان بود. ادعا بود و گفته‌های کلان، ولی در عمل، نیمروز مثل یک طفل یتیم می‌گریست و پدری دلسوز به چشم نمی‌دید.

امروز انقلابی سفید به وقوع پیوسته و نیمروز، روز جدیدش را آغاز کرده، روزی که در آن اثری از غلدرها و یاوه‌گویان نمانده است، ریشه‌ی باندهای مافیایی خشکیده، الان همه ترازنیت‌ها در نوبت‌اند، فرقی بین هیچ کس نیست. کسانی که حق‌شان پایمال می‌شد امروز خوشحال‌اند، همه با یکدیگر این جمله را تکرار می‌کنند: «این حکومت غریب‌هاست».

 

امروز، نیمروز پدری مشفق و مهربان و دلسوز یافته‌ است، هر کس با والی صاحب می‌تواند ملاقات کند و مشکلاتش را برایش بازگو کند، والی صاحب در جادها می‌گردد و از نزدیک حال مردم شهر را جویا می‌شود.

 

او دردمند است و از بی‌آبی نیمروز، بی‌تاب شده است و می‌گوید: «بی‌آبی در نیمروز مثل مریضی سرطان شده است». وی با سوز و درد می‌گوید: «تا حالا هیچ کس به غم نیمروز نبوده است».

امروز قدم‌زدن در سرک‌های شهر، حال و هوای متفاوتی دارد که به انسان حس بالندگی و افختار می‌دهد. کوچه‌های شهر یکی بعد از دیگری ترمیم می‌شود‌. چوک‌های جدید در حال اعمار، چراغی‌‌کردن شهر در شب، ایجاد فضای زیبا و دلربا، نصب اشغال‌دانی سر هر کوچه و ده‌ها پلان دیگر از طرف شاروالی این شهر، چهره‌ای جدیدی به نیمروز بخشیده است.

واقعا اگر با نیم‌نگاهی به دیروز و امروز ولایت نیمروز بیندازیم و با دید انصاف نگاه کنیم؛ تغیرات مثبت و ابتکارهای جدید حکومت امارت‌اسلامی را قابل تعریف و تمجید خواهیم یافت و هزاران مرتبه شکر بی‌اختیار بر زبان جاری خواهد گشت. الله متعال این حکومت را مستدام دارد و توفیق مزید به مسئولین محترم بدهد.