حاضرم تکه‌تکه شوم اما به این ذلت تن نخواهم داد

سهیل مبارز جهان را هیاهوی بزرگ و شگرفی در بر گرفته بود. هر یک با خود زمزمه‌هایی داشت. دشمن با خوش‌حالی تمام، کف‌زنان و با لبانی خندان،  فاتحهٔ امارت اسلامی را می‌خواند. دیگری می‌گفت کار طالبان دیگر تمام است؛ زیرا امیر شان «رحمه‌الله» وفات کرده و طالبان با شکست مواجه خواهند شد. منافقین و کفار […]

سهیل مبارز

جهان را هیاهوی بزرگ و شگرفی در بر گرفته بود. هر یک با خود زمزمه‌هایی داشت. دشمن با خوش‌حالی تمام، کف‌زنان و با لبانی خندان،  فاتحهٔ امارت اسلامی را می‌خواند. دیگری می‌گفت کار طالبان دیگر تمام است؛ زیرا امیر شان «رحمه‌الله» وفات کرده و طالبان با شکست مواجه خواهند شد.

منافقین و کفار نه‌ تنها در افغانستان، بلکه در سرتاسر جهان جشن گرفته بودند و گمان می‌کردند پس از آنکه امیرمومنان وفات کرده، نهضتش نیز تمام شده است، اما غافل بودند از این‌که خداوند متعال، نهضت مجاهد را از بین نمی‌برد و آن را باقی خواهد گذاشت، آن‌ را ثمر بخشیده و پربار خواهد کرد، تا دشمنان خوار و زبون گردند.

مجاهدین امارت اسلامی به حکمت‌های خداوند متعال ایمان داشته و نه‌تنها ضعیف نشدند، بلکه دروازهٔ جدیدی از فتوحات روبه آن‌ها گشوده شده و همچنان عشاق شهادت، در میدان کارزار  می‌غلتیدند و با خون‌های پاک خویش، فتوحات را به ارمغان می‌آوردند.

آری!

دشمن متوجه شد که مجاهدین امارت اسلامی نه‌تنها ضعیف نشده‌اند، بلکه خداوند متعال در میان آن‌ها مجددی را به‌وجود آورده که بی‌باکانه، در طلب شهادت است و به آن عشق می‌ورزد. در میان مجاهدین نفس می‌کشد، جهاد می‌کند و دشمن را در معرکه‌های متعددی در می‌نوردد و از رویارویی با آن‌ها باکی ندارد.
دشمن دریافت که مکتب عمری، هم‌چون مکتب محمدی صلی‌الله‌علیه‌وسلم، در میان خود ابوبکرهایی دارد که خداوند متعال به‌دست آنان، باب جدیدی روبه فتوحات خواهد گشاد.
او نه‌تنها از رویه‌ی عمری رحمه‌الله عقب‌نشنی نمی‌کند، بلکه هم‌چون ابوبکر صدیق رضی‌الله‌عنه، با مواقفی آتشین جواب می‌دهد و می‌گوید: حاضرم توته‌توته (تکه‌تکه) شوم اما به این ذلت تن نخواهم داد.
همان‌گونه که شاگرد مکتب محمدی می‌گوید: «والله لأقاتلنهم وإن منعونی عقالا».

آری!

او با اندیشه‌ای صیقل‌خورده و برنامه‌ریزی‌های دقیق، با تربیت فکری، علمی، سیاسی، جهادی، اداری و استخباراتی، روح تازه‌تری را در امارت اسلامی افغانستان می‌دمد و آن‌را رو به افقی روشن و آینده‌ای زیبا سوق می‌دهد و تا آخرین روز از حیات خویش، آرام نمی‌گیرد‌.

شهید امیرالمومنین ملااختر محمد منصور تقبله‌الله، در سن هفت‌سالگی بنابر وجود پدر علم‌دوست خود، مسیر علم را پیشه کرده و تا مدت درازی از زندگانی خود را صرف این مسیر می‌کند و با هوش و ذکاوت فطری خود، می‌تواند دروس ابتدایی و متوسطهٔ خود را پیش برده و از اساتید بزرگواری بهره ببرد و خوشه چیند، که متاسفانه قبل از تکمیل دروس عالی در مدارس، اشغال‌گران روسی پا به خاک افغانستان می‌گذارند و ایشان راهی مدرسه‌ای دیگر، بنام مدرس جهاد می‌شود و آن‌جا از اساتید هم‌چون امیرالمومنین ملامحمدعمر مجاهد رحمه‌الله بهره می‌جوید و از این شخصیت بزرگوار، درس زندگی، سیاست، مردانگی، ولاءو‌براء، و خستگی‌ناپذیری را می‌آموزد و پس از گذشت سال‌ها و ماه‌ها در مسیر جهاد، بارها میان مدرسهٔ جهاد و علم جمع می‌کند و با قدرت عشق تحصیل، بارها درب علم و دانش را می‌کوبد تا آن‌که از منزل‌گاه بزرگان، فاضل بیرون می‌شوند و با خیال راحت از تحصیل علوم‌شرعی، برای همیشه به صفوف جهادی می‌پیوندند.

امیرالمومنین ملااخترمحمدمنصور تقبله‌الله، بعد از تجاوز اشغال‌گران شوروی در سال ۱۹۷۸ میلادی بر افغانستان، ایشان هم چون دیگر مجاهدین، مقاومت اسلامی خویش را علیه آنان آغاز کردند.

ایشان در این برهه از زمان، که در واقع دههٔ دوم از زندگانی خود را طی می‌کردند، وارد پیکار با کمونیست‌های داخلی و اشغال‌گران خارجی می‌شود و همراهی شهید قاری عزیزالله تقبله‌الله را در ولایت قندهار اختیار کرده و همراه ایشان به جهاد می‌پردازند.

ایشان توانسته بودند که در این میان، نقش اساسی‌ای را ایفا کنند، در این میان، در سال ۱۹۸۷ م در ساحهٔ سنزری، ولسوالی پنجوایی ولایت قندهار، در اثر حمله بر یک پایگاه استراتژیکی روس‌ها، بر تن خویش «سیزده» زخم برداشتند.

برای بار دوم در سال ۱۹۹۷م در زمان حکومت امارت اسلامی، در میدان هوایی «مزار شریف» زخمی شد و در همین حالت از جانب مخالفین اسیر نیز گردیده بود.

ایشان در زمان حکومت امارت اسلامی افغانستان، از جانب امیرالمومنین رحمه‌الله، وزیر هوانوردی افغانستان تعیین گردید که با تلاش‌های مداوم خود، توانسته بود صدها هواپیما و هلیکوپتر را ترمیم و خریداری کرده و از نظر اقتصادی، با راه‌اندازی خطوط هوایی، خدمات شایانی را انجام دهند که این به خودی خود، دلالت بر توانایی‌های سیاسی ایشان می‌کند.

ایشان در قندهار، توانسته بودند بر بزرگ‌ترین پایگاه، پس از بگرام، عملیات‌های موفقی را انجام داده، که نظامیان اشغال‌گران، نه‌تنها از مقاومت در مقابل ایشان عاجز مانده بودند، بل‌که از این تاکتیک نظامی متعجب گردیده و انگشت به دهان مانده بودند، خدایش او را در زمرهٔ شهدا قبول فرمایند، او کسی بود که توانسته بود، بیش یک‌ونیم هزار اسیر را از زندان آزاد کرده و سیلی محکمی بر آنان وارد کنند.

امیرالمومنین ملااخترمحمدمنصورتقبله‌الله، یکی از بانیان امارت اسلامی افغانستان به شمار می‌آید که همراه امیرالمومنین رحمه‌الله این نهضت جهادی را آغاز کرده و به ایشان وفادار ماندند.

ایشان پس از این‌که رهبر امارت اسلامی افغانستان تعیین شدند، طبق تربیت مدرسهٔ جهاد، دست به کاری زدند که تمامی سیستم‌های اطلاعاتی جهانی، از باور آن عاجز مانده و از شدت بغض، انگشت گاز می‌گیرند، خداوند متعال شما را رحمت کنند که با تربیت استخباراتی خود، توانستید استخبارات جهان را به چالش کشیده و درگذشت امیرالمومنین ملامحمدعمر مجاهد رحمه‌الله را مخفی نگه‌دارید، در مثل چنین موقفی فقط می‌توان گفت: خداوند متعال بهترین تربیت‌کننده و ناصر بندگانش است.

همراهی و صحبت بزرگان، میدان جهاد و کارزار، تحصیل علوم‌شرعی و اصلاح باطن، همه‌وهمه دست‌به‌دست هم دادند تا ایشان تبدیل به یک اسطورهٔ جهادی قرار گیرند. ایشان ضمن این‌که تجربیات متعدد و مسئولیت‌های بزرگ که ذکرشان گذشت را تجربه کرده بودند، این‌بار جانشین امیرالمومنین رحمه‌الله قرار گرفته بودند، واین به خودی خود، ایشان را وا داشته بود تا اندوخته‌ها را اینک عملی کند؛ از این‌رو، ترتیبات منظمی را در نظام امارت اسلامی چیدند که هم‌اکنون پابرجا بوده و از سایهٔ آن، مجاهدین بهره می‌برند.

ایشان در زمان خود اداره‌ی جلوگیری از تلفات مردم ملکی و سمع شکایات را بنیاد گذاشتند. از آن‌جا که او فرزند این سرزمین بود و دل‌سوزی بیش از حدی را در وجود خود برای مردم افغانستان حمل می‌کرد، ابتدا پرداخت به اداره‌ای که تلفات ملکی را کنترل کرده و کاهش می‌دهد.

نیز این اداره برای شنیدن شکایات مردمی بنا شد تا فرد و یا حتی مسئولی از مسئولان امارت، نتوانند بر مردم ظلم روا دارند و با لباس جهاد، تیشه به ریشهٔ مردم زنند.

شهادت:

وقتی برای نوشتن این سطور و حاصل‌کردن این معلومات در حال جستجو بودم، نکته‌ و جمله‌ای بسیار زیبا مرا تکان داده و از خودبی‌خود کرد. زندگانی ایشان برای مسلمانان، سرتاسر عزت می‌باشد، اما آن‌چه را تاریخ ضبط می‌کند و در آن می‌ماند، در واقع همان مواقف آتشین‌اند که زندگانی حضرت امیرالمومنین ملااختر محمد منصور تقبله‌الله، هم‌چون مرشد و هم‌سنگر بزرگوارش ملامحمدعمرمجاهد رحمه‌الله خالی از این کلمات نیست، ایشان پس از اینکه از سوی ابرقدرت‌ها، با پیشنهاداتی پست مواجه می‌شوند، می‌گویند: حاضرم توته‌توته (تکه‌تکه) شوم اما به این ذلت تن نخواهم داد.

حقا که تکه‌تکه‌شدن را پذیرفتی، اما به ذلت تن ندادی.
حقا که در مقابل ابرقدرت جهان، سرخم نکردی و پادشاهانه، جام شهادت نوشیدنی.
حقا که کلماتت را با آب طلا، در کوچه‌پس کوچه‌های افغانستان باید حک کرد و حقا که باید تاریخ با افتخار تمام، این کلمات را در خود بگنجاند.
خدایت تو را ببخشد که هم‌چو پادشاه قوی زیستی و در نهایت، هم‌چو مهمانی بزرگوار، به محضر پروردگارت شتافتی.
تقبله‌الله