پدر از نگاه پسر

محمد عمر نیمروزی در میان مقالاتی که از بزرگ‌مرد سرزمین افغانستان، شیخ جلال‌الدین حقانی رحمه‌الله خواندم، تأثرات برادر بزرگوار، انس حقانی حفظه‌الله بسیار مرا تحت تأثیر قرار داد. او به مصداق تعبیر عرب‌زبانان «أهل مکه أدری بشعابها» از زندگی خصوصی، خصوصیات اخلاقی و انقلابی پدر بزرگوارش کاملاً آگاه است و با همین پیش‌زمینه، سطوری مختصر […]

محمد عمر نیمروزی

در میان مقالاتی که از بزرگ‌مرد سرزمین افغانستان، شیخ جلال‌الدین حقانی رحمه‌الله خواندم، تأثرات برادر بزرگوار، انس حقانی حفظه‌الله بسیار مرا تحت تأثیر قرار داد. او به مصداق تعبیر عرب‌زبانان «أهل مکه أدری بشعابها» از زندگی خصوصی، خصوصیات اخلاقی و انقلابی پدر بزرگوارش کاملاً آگاه است و با همین پیش‌زمینه، سطوری مختصر از مزایای اخلاقی ایشان را به رشته تحریر در آورده بود.

طبق روایت انس حقانی، پدر بزرگوارش برای اینکه نتوانسته بود با دستان خود اشغالگران آمریکایی را به درک واصل کند، زارزار گریه می‌کرد. سبحان الله! عموماً غیرت و تصلّب، از اوصاف بارز جوانان است که به مقتضای سن جوانی و شور و نشاط این بازه زمانی، به هر مسیری که روی آورند، با شدّت تمام به آن سو گام برمی‌دارند، اما انسان‌هایی که پا به سن می‌گذارند و خصوصاً افرادی که برف پیری بر سر و رویشان می‌نشیند، دیگر آن شور و نشاط قبلی را ندارند. عموماً کهن‌سالان به مقیاس ضعف بنیه جسمی، نیروی حمیت‌شان نیز مقداری تنزل پیدا می‌کند.

این در حالی است که شیخ جلال‌الدین رحمه‌الله با وجود این‌که بیشتر عمرش را در میدان جهاد سپری کرده است، و در صدها معرکه با شوروی‌های اشغالگر شرکت داشته و با دستان خود بسیاری از آن‌ها را به هلاکت رسانده است، ریش مبارکش در همین میدان سفید شده و کمرش نیز خم شده است؛ با وجود این، مانند طفلان خردسال با صدای بلند گریه می‌کند و هنگامی که از او پرسیده می‌شود: چرا گریه می‌کنید؟ مشکلی پیش آمده است؟ پاسخ می‌دهد: شوروی‌های اشغالگر را با دستان خود به قتل رساندم، ولی هنوز فرصتی مساعد نشده است که اشغالگران آمریکایی را با دستان خودم به قتل برسانم.

این صفت،‌ که بیانگر حمیت و تصلب والای ایشان نسبت به دین و حمایت از حریم اسلام است، چنان در وجودش متبلور و شعله‌ور شده بود که جوانان پرنشاط نیز به گرد پای ایشان نمی‌رسند. زمانی که ایشان در این سن کهن‌سالی، چنین نشاطی برای مقابله با اشغالگران داشته است، پس در زمان جوانی و اوج قدرت بدنی و روحی‌اش، چه روحیه والایی برای مقابله با اشغال‌گران داشته است؟ «قیاس کن ز گلستان من بهار مرا »

یکی دیگر از خصوصیات اخلاقی ایشان طبق روایت فرزند برومندش، اخلاص و للهیت و مبارزه برای رضای خداست. شیخ جلال‌الدین حقانی هیچ‌گاه برای دست‌یابی به پست و مقام مبارزه نکرد؛ او برای کرسی دنیا به اندازه پشیزی ارزش قائل نبود و همین صفت زیبایش بود که مهر و محبتش را در دل‌های عاشقانش تعبیه نمود و رعب و هیبتش را چنان در دل دشمنان راسخ گردانید که همانند خنجری به قلبشان فرورفت.

اگر شیخ جلال‌الدین حقانی برای کرسی و دست‌یابی به مقام و جایگاه مبارزه می‌کرد، هیچ‌گاه صف خویش را با صف امارت اسلامی یک‌جا نمی‌کرد. تمام رهبران پیشین جبهه‌های نبرد علیه اشغال‌گران شوروی، هم‌وغم‌شان دست‌یابی به کرسی بود و به خاطر همین کرسی، حاضر شدند هزاران خون بی‌گناه بر زمین بریزد، به ملت خیانت شود، وجدان و غیرت‌شان زیر پا له شود، ایمان‌شان از بین برود، ولی کرسی‌شان از دست نرود.

شیخ جلال‌الدین حقانی رحمه‌الله برخلاف تمام این رهبران توخالی و زعمای پوشالی، کرسی را زیر پایش له کرد تا ربّ خویش را راضی نماید، جایگاه و مقام را به دیوار کوبید، تا امت را متحد نگاه دارد. رضایت الله‌تعالی را بر رضایت نفسِ فرومایه ترجیح داد و به این شکل، بزرگ‌ به دنیا آمد، بزرگ زیست و بزرگ از دنیا رفت.

نکته‌ای که برادر عزیز انس حقانی حفظه‌الله بدان اشاره‌ای نکرده است، ایثار، جانبازی، جان‌فدایی، فداکاری و عزمِ راسخ این خانواده بزرگ است. شیخ جلال‌الدین رحمه‌الله نه‌تنها خودش ایثارگر بود، بلکه معلّم ایثارگری بود. او خانواده، نزدیکان و جگرگوشه‌هایش را فدای دین و حمایت از حریم اسلام نمود. خانواده و نزدیکانش یا به شهادت رسیدند، یا زخمی و معلول گشتند و یا به کنج زندان افتادند، اما این بزرگ‌مرد به جای این‌که به حال خانواده‌اش گریه کند، برای کشتن اشغالگران اشک می‌ریزد.

زنده باشی ای شیرمرد اسلام، ای بزرگ‌مرد امت و ای معلم اخلاق و ایثارگری. از الله متعال خواهانم که بازویی قوی و نیرومند به فرزندان ایشان عطا بفرماید تا بتوانند با قوت تمام، شمشیر پدر بزرگوارشان را حمل کنند و آن را بر فرق سر اشغالگران فرود آورند؛ به قول علامه اقبال لاهوری:

آن عزم بلند آور آن سوز جگر آور
شمشیر پدر خواهی بازوی پدر‌ آور