خاطرات زندان/ بخش ششم

نویسنده: زبیر آشنا تقریبا بعد از عصر یکی از روزها همراه دیگر زندانی‌ها مصروف تلاوت بودم که سروصدای دروازه‌ها بالا گرفت، تا این‌که در اتاق ما باز شد و کسی صدایم زد و گفت: «کمپل‌های خودت را جمع کن».   بنده در حال جمع‌کردن کمپل‌هایم بودم و اشک از چشمانم جاری بود؛ زیرا جدایی از […]

نویسنده: زبیر آشنا

تقریبا بعد از عصر یکی از روزها همراه دیگر زندانی‌ها مصروف تلاوت بودم که سروصدای دروازه‌ها بالا گرفت، تا این‌که در اتاق ما باز شد و کسی صدایم زد و گفت: «کمپل‌های خودت را جمع کن».

 

بنده در حال جمع‌کردن کمپل‌هایم بودم و اشک از چشمانم جاری بود؛ زیرا جدایی از آن دوستان مخلص، خیلی سخت بود؛ چون‌که من با انجینر صاحب و کاکا زیارت‌گل عادت کرده بودم و جدایی از آن‌ها سخت بود. با نگاه‌کردن به سوی انجینر صاحب، متوجه شدم که اشک‌های او نیز جاری‌ست و کاکا زیارت‌گل نیز خیلی گریه می‌کرد. بعد از این‌که اتاق خارج شدم، فقط یک کلام از دهان‌شان شنیدم و آن این‌که «دعا بکن». این سخت‌ترین حالتی بود که بر من گذشت.

 

پس از آن به همراه سرباز به طرف اتاق جدید حرکت کردم و او مرا به دهلیز پایین که نامش را فراموش کرده‌ام، برد. اتاق‌های این دهلیز نیز مثل اتاق‌های دهلیز جی، کوچک بود و تقریبا هم‌شکل بودند. مرا به اتاق ششم که به گمانم شش‌نفر در آن بود، بردند. دو نفری که نام‌های‌شان را به یاد دارم، یکی انجینر وطن‌یار از جلال‌آباد و دیگری عصمت‌الله از کابل بود و نام دو نفر دیگر را فراموش کرده‌ام. پس از این‌که به این اتاق منتقل شدم، دیگر با انجینر نعمان و کاکا زیارت‌گل مواجه نشدم و خیلی دل‌تنگ‌شان می‌شدم. تقریبا چهار روز را در این اتاق همراه انجینر جلال‌آبادی سپری نمودم. این هم‌اتاقی‌هایم مجاهد نبودند و جرم‌شان قتل بود. سپری‌نمودن وقت با آن‌ها خیلی دشوار بود.

 

چهار روز بعد، من و چهار نفر هم‌اتاقی‌ام را به دهلیز آی انتقال دادند. اتاق‌های این دهلیز کلان بود و آزاد، و در آن‌ها نسبت به اتاق‌های قبلی راحت‌تر بودم. در اتاق شش یا هفت جابه‌جا شدیم.

 

تعدادمان در این اتاق زیاد بود که قاری نعمت‌الله از جلال‌آباد، حبیب‌الله از پکتیا، احمدزی از پنجشیر، عظیم‌الله لوگری، بسم‌الله وردکی، رازمحمد پروانی و شفیق‌الله از کاپیسا نیز در آن اتاق بودند و نام دیگران را فراموش کرده‌ام. قاری نعمت‌الله آواز خیلی زیبایی داشت و نمازها را با امامت وی ادا می‌کردیم؛ اما متاسفانه جرم وی عضویت در داعش بود.

 

ادامه دارد…