نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
شهادت همان هُمای سعادت است که بر هر خانهای نمینشیند. شهادت همسان همان صبای سحریست که بر خفتگان نمیوزد و همواره خردمندان معنوی، خود را به آستانش میرسانند تا از دریای بیکرانش بهرمند گردند. چه بسا انسانهایی مخلص و پاک، از میان سنگرهای جهاد برگزیده شدند و این مدال پرافتخار را به گردن آویختند؛ اما وای به حال کسانی که زنده ماندند و دل از این معشوقهٔ خود برتافتند و معشوقان دیگری به دنیا یافتند! بزرگترین آرزوی یک مجاهد شهادت است؛ شهادتی که مقبول درگاه حق باشد؛ اما کسی که از شهادت روی برتافت، بداند که «مجاهد» باقی نمانده است.
روزگاری با «صـبا» بودیم و رفت همـسفر تا کـربـلا بـودیـم و رفـت
میوزید آن هر سـحر بر سنـگری هر صـباحی آشـنا بـودیـم و رفت
گل بـچید از مـا و مـایـان انـتظار در رفـاقـت با وفـا بـودیم و رفت
دل ز ما بُرد و رفیـقان هـم بِــبُرد سالها انـدر بـلا بـودیـم و رفـت
در مـیان دود و آتـش هـمقـریـن بـارها خـونین ردا بودیم و رفت
گر رفـاقت میکـند آن لالـه گـون آن چرا چون تشنه ما بودیم و رفت
ای مهاجر آن لیاقت در تو نیست ورنه با هم همـنوا بودیم و رفت
دیدگاهها بسته است.