کند و کاوی در مفهوم توکل

حکمت الله حکمت یکی از اصطلاحات و کلماتی که این روزها صدای بازتابش بیشتر به گوش‌ ها می ‌رسد، کلمهء توکل است. توکل چیست؟ چه معیارها و اصولی دارد و در تعالیم قرآن و سنت چه پیام‌ ها و درس هایی برای مسلمانان و کل انسانیت در این موضوع دیده می شود؟ چرا بعضی از […]

حکمت الله حکمت

یکی از اصطلاحات و کلماتی که این روزها صدای بازتابش بیشتر به گوش‌ ها می ‌رسد، کلمهء توکل است. توکل چیست؟ چه معیارها و اصولی دارد و در تعالیم قرآن و سنت چه پیام‌ ها و درس هایی برای مسلمانان و کل انسانیت در این موضوع دیده می شود؟ چرا بعضی از اسباب استفاده نمی کنند و آن را خلاف توکل می دانند؟ چرا برخی با وجود توکل، بازهم شکست می خورند و به مطلوب و مقصود خود نمی رسند؟ در ذیل تلاش خواهیم کرد به جواب صحیحی برسیم.

توکل در لغت از فعل وَکَلَ به معنای اعتماد و اتکا نمودن بر غیر برای تنفیذ امری از امور و اظهار عجز و ناتوانی در مقابل او. وقتی در عربی کسی بگوید: وکلت أمری لفلان، معنایش این است که به فلان شخص اعتماد کردم. در اصطلاح معنای توکل اینگونه بیان شده است: اعتماد صادقانه بر خداوند در تنفیذ و اجرای امور در راستای جلب منفعت و دفع مضرت. البته این اعتماد و اتکا با رها نمودن اسباب ظاهری نیست، چراکه خداوند باری تعالی دنیا را دارالاسباب قرار داده و هر چیز در این هستی بر اساس یک نظم و ترتیب خاصی قرار دارد. این یک غلط فهمی است که توکل به معنای اعتماد بر خدا بدون کدام استفاده از اسباب ظاهری. شکی در این نیست که الله تعالی مسبب الأسباب است و بدون سبب و علت می تواند نتیجهء کاری را ظاهر فرماید، اما این هرگز بدین معنا نیست که بندگانش اسباب را ترک نموده و منتظر معجزه بمانند. اگر چنین بود انبیاء علیهم السلام بیش از دیگر انسانها مستحق بودند بر این نوع توکل عمل نمایند. اما انبیا علیهم السلام همیشه از اسباب ظاهری در زندگی روزمره استفاده می کردند، هرچند توجه آنها به رب الاسباب بود و از خدا غافل نبودند.

در ظاهر امر، هم پیامبران و انسانهای مؤمن از اسباب استفاده می کنند و هم کافران و افراد ملحد که چه بسا هیچ اعتقادی به وجود الله تبارک و تعالی ندارند، اما فرق بین این دو گروه خیلی واضح است؛ یکی بر اسباب اعتماد محض دارد و هیچ اعتماد و اعتقادی به خالق و مالک خود ندارد. خدای او هم همین اسباب است. اما گروه اول که شامل پیامبران و پیروان آنها می شود، به دستور پروردگار از اسباب استفاده می کنند ولی توجه و اعتمادشان به خداست. می دانند آتش به دستور الله می سوزاند و اگر حکم خدا باشد، همین آتش مثل آتش نمرود خاصیت خود را از دست می دهد و معجزه ای دیگر خلق می شود. اگر انبیاء بدون اسباب برای رسیدن به نتایج تلاش می کردند، قطعا نیازی به دعوت مردم به سوی توحید و دین راستین نبود؛ مگر نه این است که کار گرفتن از زبان و دعوت دادن یک ذریعه است؟ چرا انبیاء علیهم السلام در میدان جهاد از شمشیر و سنان و عسکر کار گرفتند و تشویق و تحریض فرمودند؟! چرا جنگ‌ ها را بدون استفاده از شمشیر و سلاح پیروز نشدند؟ همین است که شیخ رومی مفهوم حدیث را “بر توکل زانوی اشتر ببند” تعبیر نموده است. آنحضرت علیه السلام به اعرابی فرمودند که زانوی شترت را ببند و بعد به خدا توکل کن. یعنی توجه و یقین ات به زانوبند شتر نباشد، بلکه به خدا باشد که او تکیه گاه هر مسلمان است.

پس معلوم شد اینکه بعضی اسباب را ترک کرده و خود را متوکل می دانند در اشتباه کلانی گرفتار هستند. مانند برخی حاجیان که بدون توشه و زاد راه عازم حج می شدند و بعد به گدایی و دراز کردن دست به سوی دیگران محتاج و ناچار می شدند. مگر می شود کسی بخواهد صاحب اولاد شود، اما بدون ازدواج و اختیار نمودن همسر، به آرزوی خود برسد؟! خداوند برای توالد و تناسل نظم خاصی به بشر و حتی حیوانات یاد داده است و چاره ای جز پیروی از همان راه و اصول نیست.

اما اینکه با وجود اختیار نمودن اسباب بازهم همیشه نتیجهء مطلوب حاصل نمی شود، ممکن است دلایل متعدد داشته باشد. مثلا ممکن است شخص در اختیار نمودن اسباب به خطا رفته باشد و اسباب ضروری را ترک و اسباب غیرضرروی را گرفته باشد. یا اینکه الله تعالی بنابر حکمت بالغهء خود صلاح ندانسته آن فرد به مقصود خود برسد و برایش نتیجه ای دیگر را بهتر دانسته است، مثل دعا که بنده چیزی می خواهد و بدان نمی رسد. اما ثواب دعا را حاصل می کند، متوکل حقیقی هم اگر انگیزهء عمل به شریعت و سنت را داشته، حتما اجر و پاداش آن را می گیرد.

با سپاس از مجله حقیقت