نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
همگام با عاشقان شهادت/بخش ۱۱ ابویحیی بلوچی بخش دهم: آنگاه که آرامش الهی نازل شد کرامات اولیای الهی و مقربان بارگاه خدای منان، امریست غیر قابل رد و برای افراد صاحب مقام در بارگاه الهی، هر از گاهی رخ میدهد. مجاهدین جان برکف اسلام؛ آنهایی که عاشقانه سربه کف به پیشواز مرگ میروند با طیِ […]
همگام با عاشقان شهادت/بخش ۱۱
ابویحیی بلوچی
بخش دهم: آنگاه که آرامش الهی نازل شد
کرامات اولیای الهی و مقربان بارگاه خدای منان، امریست غیر قابل رد و برای افراد صاحب مقام در بارگاه الهی، هر از گاهی رخ میدهد. مجاهدین جان برکف اسلام؛ آنهایی که عاشقانه سربه کف به پیشواز مرگ میروند با طیِ مراحلی از سختیهای جهاد به مقامات عالی و مراتب بلندی از ولایت میرسند و جایگاهی را کسب میکنند که مستحق نزول نصرت الهی بر آنها و ظاهرشدن کرامت به دستشان برای تثبت قلوب و استقامت قدمهایشان در این مسیر میشوند.
چند وقت پیش، گروهی از مجاهدین متشکل از سه ماشین و عدهای سرباز جان برکف اسلام به قصد انجام عملیاتی مهم، راهیِ منطقهای از مناطق ولایت نیمروز شدند. راه طولانی بود و مجاهدین بعد از طی کردن مسافت طولانی به مقصد رسیدند.
طبق معمول، مجاهدین قبل از شروع عملیات به چند قسمت تقسیم شدند و شروع به پیشروی کردند، جنگ شدت گرفت و دو مجاهد قبل از رسیدن به داخل پوسته زخمی شدند و اسلحههای چند تن مجاهد دیگر بند کرد.
حالت خفقان برهمه مسلط بود، آتش بود که از طرف پوسته به سوی مجاهدین میبارید و دشتی که مجاهدین در آن بودند، را توپها و راکتهای دشمن از گرمای هنگامۀ ظهرِ وسطِ تابستان گرمتر کردهبود و از طرفی دیگر اسلحههای مجاهدین کار نمیکردند تا با پشتیبانی از ساحه خارج شوند.
آن لحظه که سختی به اوج خود رسیدهبود، دونفر زخمی شده بودند و چند تن مجاهد دیگر کنار پوسته در محاصرۀ راکتهای دشمنان قرار گرفته بودند، عینا همان لحظه بود، که مجاهدین به سوی ناصر حقیقی رجوع کردند، خدا را یاد میکردند و به او پناه میبردند، آنها چنان نزدیک دشمن بودند که صدای جیغوداد، فحش و ناسزایی سربازان دشمن را میشنیدند.
در همین حین امیر برای چندمین بار دستور عقبنشینی میدهد، دو تن از مجاهدین دل به دریا میزنند و سلاح به دوش، میخواهند به عقب برگردند. هنوز از جایشان بلند نمیشوند که نصرت الهی نازل میشود، در تاریکیِ شب کمی آنطرفتر از موضع این دو مجاهد فردی سیاهپوش که هویتش معلوم نیست بلند میشود و با سلاح ثقیل چنان بر پوسته دشمن تیراندازی میکند که برای مجاهدین فرصت عقبنشینی حاصل میشود و خود را به زخمیان و ماشینها میرسانند.
وقتی به ماشین میرسند به امیر میگویند یک نفر مانده و این صدای تیراندازیِ همان فرد است، امیر بعد از شمارش افراد و تکمیلبودن افراد این سه ماشین، به نصرت الهی یقین میکند و برای اطمینان قلبی مجاهدین، سه بار افراد را به صورت علاحده میشمارد و اخیرا میگوید: یقین کنید که این نصرت الهی هست و همانگونه به اتاق مرکزی بر میگردند.
در منطقهای دیگر از ولایتهای شمال کشور، مجاهدین برای عملیات روی یک پوستهای مزاحم، که مردم را مورد آزار و اذیت قرار میداد، برنامهریزی کردند وبعد از هماهنگی با مسئول نظامیِ منطقه، قرار شد چند شب بعد عملیات مورد نظر اجرا شود.
مجاهدین وقتی در موعد مشخص برای عملیات به آن منطقه میروند به آنجا میرسند پوسته را مفتوحه میبینند. بعد از جستجوی بسیار، از مردم منطقه میشنوند که یکی دو شب قبل، افراد عمامهدار و سفیدپوشی آن پوسته را فتح کرده اند وقتی قضیه را به این صورت میبینند تعجب میکنند بعد از تحقیق گسترده، اخیرا متوجه میشوند که این نصرت الهی بوده که الله متعال شامل حالشان قرار داده.
یقینا الله متعال قلوب سربازانشان را با پدیدار کردن کرامتها تثبیت میبخشد، استقامت را در قالب کرامت به قلوبشان تزریق میکند و حقانیتشان را در قالب چنین وقایعی برای آنها هویدا میسازد.
این مطلب بدون برچسب(تکونه) می باشد.
دیدگاهها بسته است.