پیشوایان شجاعت و مروت

همگام با عاشقان شهادت/بخش ۸ ابویحیی بلوچی بخش اول: مجاهدان عاشقان حقیقی شهادت بخش دوم: غربت مجاهدان راه الله بخش سوم: داغ دیدگان میدان بخش چهارم: انقلاب درونی در میدان جهاد بخش پنجم: فرار به میدان جهاد بخش ششم: خواب های رحمانی و الهام های رحمانی بخش هفتم: رنگ خون، اما بوی مشک شجاعت و […]

همگام با عاشقان شهادت/بخش ۸

ابویحیی بلوچی

بخش اول: مجاهدان عاشقان حقیقی شهادت
بخش دوم: غربت مجاهدان راه الله
بخش سوم: داغ دیدگان میدان
بخش چهارم: انقلاب درونی در میدان جهاد
بخش پنجم: فرار به میدان جهاد
بخش ششم: خواب های رحمانی و الهام های رحمانی
بخش هفتم: رنگ خون، اما بوی مشک

شجاعت و مروت دو واژۀ نزدیک به‌هم هستند که مِن حیث دو صفت قابل مدح و ستایش در میان انسان‌ها محسوب می‌شوند. شجاعت یعنی از خودگذشتگی، خود را به هرسختی و مشکل زدن و شجاع به کسی گفته می‌شود که: در مقابل سختی‌های راه، هیچ گونه کرنشی از خود نشان ندهد.

اما مروت، که خاص‌تر از شجاعت است، به نوع خود صفتی بی‌نظیر و عادتی بسیار شایسته و پسندیده هست که در ایثار و جان‌فدایی برای هم‌نوع خلاصه می‌شود و به فردی صاحب مروت می‌گویند که: در اوج قوت، ظلم نکند، حق را به حق‌دار بدهد، بخاطر فردی مظلوم و بی‌نوا از حق خود بگذرد و برای رسیدن آن مظلوم به حقش، از خود مایه بگذارد.

عاشقان شهادت؛ چه آن‌هایی که جام شیرین شهادت را سرکشیده‌اند و یا آن‌هایی که در انتظار این جامِ شیرین‌تر از شهدِ عسل هستند، در کنار تمام عادات و صفات پسندیده، دو صفت ممتاز دارند که آن‌ها را از دیگران متمایز می‌کند. آن‌ها دو صفت شجاعت و مروت را که شامل: مردانگی، حق‌طلبی، فنا در راه اجرای عدل، از خودگذشتگی در راه آوردن آسایش برای دیگران و جان‌فدایی برای انجام اوامر الهی هست، دارا هستند.

مجاهد فی سبیل الله وقتی در معارک و نبردهای تن‌به‌تن با دشمنان اسلام به پیکار بر می‌خیزد، محبت و عظمت الهی بر قلبش تجلی کرده، خوف حقیقی و طبیعی را از قلبش می‌زداید و این نبردها، قلب پاک او را با آب شجاعت و ایثار صیقل می‌دهند، زنگار خوف و محبت غیرالله را از قلب‌شان می‌زدایند.

این مجاهد، که سرتاسر زندگیش نمونه‌ای از مروت است، چنان آغشتۀ مروت می‌شود که مردانگی، طبیعتش می‌شود به‌گونه‌ای که حاضر است برای آرامش دیگر‌ مجاهدین و مسلمانان، او فدا شود اما به مردم آزار و گزندی نرسد.

در عملیاتی به همراه گروهی از مجاهدین به آن‌سوی خط اول جنگ رفتیم، ما گروهی از سربازان الهی با سلاح‌های‌مان، خود را به منطقه دشمن زده و درحالی به مصاف مرگ رفتیم که بجز چند خاک‌ریز، سنگری دیگر نداشتیم، در حالی که دشمنان در برجک‌های محکمی آمادۀ نبرد بودند. امیر عملیات؛ شهید حافظ محمد تقبله الله جای هر فرد را مشخص کرد، من اما با ایشان همراه شدم و در فاصلۀ صد الی دو صد متر از کنار پوستۀ دشمن، شروع به پیش‌روی کردیم، جای مشخصی در صد و پنجاه متریِ پوسته دوم دشمن، که امیر اشاره کرد سنگر گرفتم. شهید باذن الله بی‌مهابا خمیده به سوی دیوار پوسته دشمن رفت، در حالی‌که جیغ‌های پیره‌داران دشمن تمام فضا را گرفته بود (پیره‌داران دشمن، در آن منطقه معمولا به خاطر خواب‌نرفتن و ترس از سلاح لیزریِ مجاهدین جیغ‌ و داد می‌زدند) ایشان کنار دیوار پوسته و زیر برجک، خود را رساند و در آن شب سرد زمستانی، هدف خود را عملی کرد.

این خود نمونه‌ای بزرگ از شجاعت هست، شهید در حالی این حرکات پرخطر را انجام می‌داد که سربازان دشمن در آن منطقه حتی جرات بلندکردن سر از برجک‌های‌شان را نداشتند.

در فراه، در عملیات بزرگی که بر چند موضع از مواضعِ دشمن در آنِ واحد عملیات جریان داشت، گروهی در کمین نیروهای کمکیِ دشمن سنگر گرفته بودند، با نزدیکیِ تانک‌های دشمن، مجاهدی که سلاح لیزری به دست داشت، قبل از رسیدن تانک بر‌روی مین، آن را منفجر کرد، با انفجار مین، تانک‌های دشمن در‌جای خود هر کدام با اندکی‌ فاصله قرار گرفتند. تیر باریدن گرفت، دشمن از هر سلاحی که در اختیار داشت استفاده کرد، مجاهدین بی‌اختیار این طرف‌وآن‌طرف می‌رفتند، کنترل اوضاع در آن لحظه سخت بود، وقتی هر مجاهدی برای جایی می‌گشت تا سنگر بگیرد، با یک‌ امر امیرِ این گروه، مجاهدی در برابر تیرها می‌ایستد، دهانۀ راکت را به سوی تانک‌های دشمن قرار می‌دهد، تیرها به لباس‌هایش می‌خورند و از کنارش می‌گذرند، اما او بی‌پروا نعرۀ الله اکبر بلند می‌کند و تانک دشمن را هدف قرار می‌دهد و شلیک می‌کند.

شجاعت این مجاهد، با سرباز دشمن که تا دندان مسلح هست و جرات نزدیک‌شدن به مواضع مجاهدین را ندارد، غیر قابل مقایسه هست، چون مجاهد سرباز الله و بندۀ اوست اما سربازان دشمن، نوکران اشغال‌گران و بندگان پول و دنیا هستند.

یکی از شهدای چاربرجک، شهید اسامه ببرک رحمه الله معروف به شجاعت، سرعت عمل و بی‌باکی بود، ایشان همانند صحابی جلیل القدر؛ سلمه ابن الاکوع رضی‌الله‌عنه، در شروع جنگ با سرعتی سرسام‌آور به سوی پوستۀ دشمن پیش‌روی می‌کرد‌. در عملیاتی که ایشان به شهادت رسیدند، خود را سریع‌تر از همه به پوستۀ دشمن می‌رسانند و همان‌جا به شهادت می‌رسند، نیروی کمکی دشمن می‌رسد و مجاهدین عقب‌نشینی می‌کنند که در نتیجه جسد این شهید در دست دشمن می‌افتد و سربازان دشمن، با کمال بی‌انصافی و بی‌مروتی قدرت‌شان را بر جسد شهید نشان می‌دهند و به آن بی‌احترامی می‌کنند.

شهید اسامه ببرک رحمه الله سلاح لیزری داشتند، شبی برای شکار پیره‌دارانِ دشمن نزدیک جادۀ اصلیِ غرغری می‌رود، از میدان مین می‌گذرد و نزدیک جاده سنگر می‌گیرد اما مسیر را اشتباهی می‌رود و راه برگشت را گم می‌کند، یکی از مجاهدین بامروت که در منطقه خاشرود معروف به بی‌باکی بود، مروتش را نشان می‌دهد، سربه کف، برای نجات هم‌سنگرش به سوی پوسته‌های دشمن از روی میدان مین می‌گذرد و درحالی که هر لحظه احتمال انفجار مین، یا قرار گرفتن در دیدِ دشمن هست، بازهم مروت ایمانیش به او اجازه نمی‌دهد که هم‌سنگرش در معرض خطر باشد و او آسوده در اتاقش بنشیند.

شبی دیگر با همین مجاهد دلاور در عملیاتی شرکت کردیم، در انتظار گذر تانک‌های دشمن بودیم، تانک‌ها آمدند و از جادۀ اصلی منحرف شده، راه خود را در راه خاکی گرفتند، لامپ‌ تانک‌های دشمن نورشان بسیار قوی بود و ما در نزدیکیِ جاده قرار داشتیم، با دیدن ما، تانک‌های دشمن شروع به تیراندازی کردند من و رفیقم با موتور سایکل خود را عقب کشیدیم و جایی پشت تپه‌ای قرار گرفتیم، به دلیل اینکه مجاهدین بر روی پوسته‌ای عملیات را شروع کرده‌بودند، تانک‌ها صبر نکردند و از ما گذشتند، در هر صورت من و رفیقم، بعد از دقایقی با آن مجاهد دلاور یکجا شدیم۲۴ و آن دلاور گفت: برای یک مجاهد عیب‌وعار است که از پشت سر تیر بخورد، همانجا با سلاحم ایستادم تا اگر دشمن جلوتر آمد در مقابل تیرهایش سینه سپر کنم.

شایان ذکر هست که همان شب ما راه را گم کردیم، آن مجاهد دلاور و همراهش تقریبا نیم ساعت تا یک ساعت، با وجود پرخطر بودن منطقه بخاطر نزدیک‌بودن پوسته‌های دشمن، دنبال‌مان گشتند و در آخر ما را پیدا کردند.

شجاعت و مروت مجاهدین و دلاورمردان ساحۀ جهاد غیرقابل انکار است، آن‌ها را همین بس که خانه و کاشانه را ترک گفتند و عازم میدان جهاد شده‌اند تا امت اسلامی را از جور و طغیان ظالمان و ددمنشان خارج کرده و از چنگال اشغال‌گران و نوکران‌شان رها کنند.