نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
سلسله همگام با عاشقان شهادت/ بخش۲۰ واخیر ابویحیی بلوچی اهل جهاد قومی هستند که شاید کمتر چیز و یا کسی مانع آمدنشان به میدان جهاد شود، حتی زخمهای عمیق و اسارتهای طولانی از وفایشان با امرایشان و از ادامۀ مسیر جهاد تا هنگام شهادت و مرگ، آنها را باز نمیدارد. شهید مسلم؛ یکی از شهدای […]
سلسله همگام با عاشقان شهادت/ بخش۲۰ واخیر
ابویحیی بلوچی
اهل جهاد قومی هستند که شاید کمتر چیز و یا کسی مانع آمدنشان به میدان جهاد شود، حتی زخمهای عمیق و اسارتهای طولانی از وفایشان با امرایشان و از ادامۀ مسیر جهاد تا هنگام شهادت و مرگ، آنها را باز نمیدارد.
شهید مسلم؛ یکی از شهدای نوجوانی که سالها قبل در ولایت نیمروز دستگیر شد و مدتی را در زندان گذراند، بعد از آزادی از زندان به خانه بر میگردد. تقریبا یک ماه در خانه میماند و باز با یکی از همسنگرانش راهیِ میدان جهاد میشود، وقتی خانواده شهید از این عزم او مطلع میشوند مانعش میشوند و میگویند: تو تازه از زندان آزاد شدی باز میروی به جهاد؟!
ایشان جواب عجیبی میدهد و میگوید: اگر صد بار دیگر هم به زندان بیفتم باز هم صد و یکمین بار که آزاد شدم به میدان جهاد برمیگردم.
شهید عبدالهادی صالح رحمهالله با مخالفت خانوادهاش در راه جهاد مواجه میشود و در جواب میفرماید: اگر خورشید را در دست راستم و ماه را در دست چپم بگذارید باز این راه را رها نخواهم کرد.
شهید مسلم فراهی رحمهالله؛ آن گل نوشگفتۀ میدان جهاد وقتی به میدان جهاد میرود، خانوادهاش از هر راهی برای مانعشدن در برابر رفتنش به جهاد استفاده میکنند، اما هیچ کس و هیچ چیز او را باز نمیدارد، بلکه او زندگی پراز راحتی را رها میکند و به مجاهدین میپیوندد و تا هنگام شهادت در این مسیر میماند.
مجاهد فی سبیل الله از بدو ورودش به میدان جهاد، با خود و خدایش عهدی عمیق میبندد که هرگز این راه را رها نکند و آمادۀ هرمشکل جسمی، مالی و روحی میشود، از این رو هیچ چیزی جلودارش نیست. مجاهد فی سبیل الله حامل دردهای امت اسلامی هست و هرچه سختی هست او بر دوش خود حمل میکند و آنها را با جانودل میخرد.
و شاعر چه زیبا میفرماید: ما زنده به آنیم که آرام نگیریم/موجیم که آسودگی ما عدم ماست
شهدای گرانقدری همچون ایوب سبیل رحمهالله که حتی برای مادرش زنگ نمیزد تا یک زمانی دلش از جهاد میلان پیدا نکند و همچون شهید مولوی قدوری رحمهالله که تا آخر عمرش در ساحۀ جهاد بود و شهید استاد یاسر رحمهالله و شهید حافظ محمد رحمهالله که ده سال از خانه دور بود، همه و همه جنسی ناب از طلا هستند که از کورههای میدان جهاد خارج شدند و الگوهایی هستند که قابل تاسی و الگوبرداری هستند و ما نه تنها به جهاد و قربانیهایشان بلکه به صفات، عادات، خاطرات و تاریخشان نیز مدیونیم. خدا رحمت کند آن عاشقان پاک طینت را.
الان که این متن را دارم مینویسم حس عجیبی نسبت به شهدا به من دستداده و عجیب دلتنگشان هستم و به آخرین منزل از این سلسلۀ مبارک رسیدم و باید ختام المسک را بنویسم و موقتا این صفحۀ زندگیم را ببندم و میدان را برای نویسندگان دیگر خالی بگذارم، بعد از اینکه از خداوند متعال تقاضای عفو و بخشش بخاطر هر کمی و کاستی را دارم، از اوی تعالی برای خود و هر مسافر خستهای تقاضای این دعا را دارم که به فضل اسمای حسنی و صفات علیائش بنده و چند مسافر خستهای که در ذهنم هستند را از این دنیای فانی به سوی خود فرا خواند و راحتی ابدی به ما عنایت کند. اللهم رحله فی سبیلک آخر محطاتها الفردوس الأعلی ورفقه الشهداء.
این سلسله به پایان رسید.
تمامی بیست بخش های سلسله همگان با عاشقان شهادت را از لینک های ذیل خوانده می توانید:
بخش اول: همگان با عاشقان شهادت بخش دوم: غربت مجاهدان راه الله بخش سوم: داغ دیدگان میدان بخش چهارم: انقلاب درونی در میدان جهاد بخش پنجم: فرار به میدان جهاد بخش ششم: خوابهای ربانی و الهامهای ربانی بخش هفتم: رنگ خون؛ اما بوی مشک بخش هشتم: پیشوایان شجاعت و مروت بخش نهم: تواضع دلاوران در مقابل مجاهدان بخش دهم: آنگاه که آرامش الهی نازل شد بخش یازدهم: کرامات اولیاء در میادین جهاد بخش دوازدهم: جهانیان! به اجساد شهدای مان بنگرید بخش سیزدهم: غروب دلانگیز در قبرستان خاشرود بخش چهاردهم: منافع شخصی فدای اهداف جهادی بخش پانزدهم: رمضان، چای شیرین و گرمای سوزان دک بخش شانزدهم: یار توانا ولی صاحبنشناس بخش هفدهم: دستوپاهای که ارزش بوسیدن داشتند بخش هجدهم: اشداء علی الکفار رحماء بینهم بخش نزدهم: پیش قراولان میادین جنگ بخش بیستم: ما زنده به آنیم که آرام نگیریم
این مطلب بدون برچسب(تکونه) می باشد.
دیدگاهها بسته است.