شب‌های تار و جست‌وخیز مجاهدان

سلسله خاطرات میدان جهاد، بخش۳ منیر احمد منیر دشمنِ اشغالگر، بیشترین تمرکزش بر شبیخونها و حمله‌های شبانه بود؛ به‌خصوص شب‌های بسیار تاریک؛ چون آنها از دوربین‌های پیشرفتهٔ دید‌ِ در شب استفاده می‌کردند و در تاریکی شب می‌توانستند به راحتی مجاهدان را ردیابی و مورد حملهٔ خود قرار بدهند؛ درحالی‌که مجاهدان نمی‌توانستند در تاریکی شب بر […]

سلسله خاطرات میدان جهاد، بخش۳

منیر احمد منیر

دشمنِ اشغالگر، بیشترین تمرکزش بر شبیخونها و حمله‌های شبانه بود؛ به‌خصوص شب‌های بسیار تاریک؛ چون آنها از دوربین‌های پیشرفتهٔ دید‌ِ در شب استفاده می‌کردند و در تاریکی شب می‌توانستند به راحتی مجاهدان را ردیابی و مورد حملهٔ خود قرار بدهند؛ درحالی‌که مجاهدان نمی‌توانستند در تاریکی شب بر آنها حمله‌های پیروزمندانه‌ای داشته باشند. ازاین رو تاریکی شب‌ یکی از وضعیت‌های خطرآفرین برای مجاهدان امارت اسلامی محسوب می‌شد.

مجاهدان نیز به‌خاطر حفاظت خود و گرفتن تدابیر امنیتیِ بیشتر، مجبور بودند تا شب‌ها را به استراحت کامل نگذرانند و محل اقامت خود را در یک شب، چندین بار عوض کنند.

گاهی چنان می‌شد که نماز مغرب را در محلی اقامه می‌کردیم و سپس نان شب را در منطقه‌ای دیگر میل می‌نمودیم و برای خواب شب، وسایل نقلیهٔ خود را در جایی می‌گذاشتیم و پیاده به‌راه می‌افتادیم تا اینکه با پنهان‌کاریِ تمام، به منطقه‌ای دیگر می‌رسیدیم و در آنجا به استراحت می‌پرداختیم. گاهی همان خواب شب را نیز بخاطر احتیاط از جاسوسان و هواپیماهای دشمن، به چند قسمت، در چند محله، تقسیم می‌نمودیم.

مجاهدی را سراغ داشتم که بخاطر اتخاذ تدابیر امنیتی، بعد از غروب آفتاب رو به دشت‌ها می‌کرد و چندین ساعت را با موتورش می‌پیمود، تا اینکه به جایی در دل دشت‌ها می‌رسید و سپس همانجا اتراق می‌کرد و شبش را به صبح می‌رسانید و قبل از طلوع آفتاب دوباره خودش را وارد منطقه می‌ساخت؛ تا مبادا کسی از این ترفندش آگاه گردد و مشکلاتی برایش ایجاد شود.

واقعا فرزندان مجاهد این مرزوبوم، با فداکاری‌های بی‌نظیرشان، تاریخی مملو از شهامت و استقامت را به‌جا گذاشتند و برای آیندگان درس‌های روشنی از تجربه، اخلاص، تقوا، ایستادگی و ایثار را بر صفحات زرین تاریخ‌شان حک نمودند.

به‌یاد دارم شبی را که در خانه‌ٔ یکی از دوستان، شام خوردیم و بعدش هر کدام از ما، بستره‌ای مختصر به دوش گرفتیم و همراه با ابزارآلات جنگی خود، پای‌ِپیاده، راهیِ دشت و بیابان شدیم تا اینکه به قبرستانی رسیدیم. در میان قبرستان، بعضی از قبرها به‌صورت مجموعی، دیوارهای کوچکی در اطراف‌شان داشتند. ما هم که خسته بودیم و دیوارها را نیز برای حفاظت خود در برابر تهاجم احتمالی دشمنان، مناسب دیدیم؛ لذا همان‌جا منزل کردیم و بستره‌های خود را در لابلای قبرها پهن نمودیم و از آنجاییکه همیشه یک‌بستره کمتر می‌آوردیم تا یک نفر جا نداشته باشد و به حراست از دیگران بپردازد؛ ازین‌رو برادران مجاهد نیز، نوبت به نوبت، نگهبانی می‌داند و بقیه تا صبح به استراحت پرداختند.

یادم است که در آن شب، یکی از دوستان ما خوابی دیده بود؛ بگونه‌ای که بعد از تمام‌کردن نوبت نگهبانی‌اش، هنگامی‌که روی بستره‌اش دراز می‌کشد، به آسمان و ستاره‌هایش نگاهی می‌کند و سپس در دلش آرزوی بهشت پیدا می‌شود که: بهشت چه‌طور جایی باشد؟ در لابلای خواب‌آلودگی و بیداری، احساس می‌کند که چیزی آمد و به او می‌گوید: دستانت را به من سخت بگیر و بعدش او را (در خواب) به آسمان بالا می‌برد و سپس به ساختمانی در آسمان راهنمای می‌کند و ایشان چون داخلش می‌شوند بسیار زیبا و قشنگ می‌بینندش با فرش‌هایی قشنگ و …..

آری، شب‌های بسیار سختی را مجاهدان سپری کردند و شب‌های سخت‌تری را مردم ما تحمل کردند. آنها با انواع و اقسام اهانت‌ها و بی‌حرمتی‌ها روبرو می‌شدند اما باز هم تحمل کرده و مجاهدان را از بغل خود دور نمی‌کردند.

و مجاهدان نیز هیچ‌گاه بر مردم زور نمی‌گفتند و یا به زور از آنها جا نمی‌خواستند – چنانچه امروزه دشمنان ما تبلیغات سوء می‌کنند – بلکه این ایثار و از خود گذشتگیِ مردم بود که مجاهدان را روز به روز به جلو حرکت می‌داد و مردم با متاثر شدن از رویه و اخلاق مجاهدان، شیفته و دل‌باختهٔ بیشترِ جهاد و مبارزه با اشغاگران و شروفساد می‌شدند.

گر همسفر عشق شدی مرد سفر باش
هم منتظر حادثه هم فکر خطر باش