نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
همگام با عاشقان شهادت/بخش هفتم ابویحیی بلوچی بخش اول: مجاهدان عاشقان حقیقی شهادت بخش دوم: غربت مجاهدان راه الله بخش سوم: داغ دیدگان میدان بخش چهارم: انقلاب درونی در میدان جهاد بخش پنجم: فرار به میدان جهاد بخش ششم: خواب های رحمانی و الهام های رحمانی در حدیثی از احادیث کتاب صحیح بخاری، بشارتِ اخرویِ […]
همگام با عاشقان شهادت/بخش هفتم
ابویحیی بلوچی
بخش اول: مجاهدان عاشقان حقیقی شهادت بخش دوم: غربت مجاهدان راه الله بخش سوم: داغ دیدگان میدان بخش چهارم: انقلاب درونی در میدان جهاد بخش پنجم: فرار به میدان جهاد بخش ششم: خواب های رحمانی و الهام های رحمانی
در حدیثی از احادیث کتاب صحیح بخاری، بشارتِ اخرویِ بس عظیمی، برای کسی که مجروح و شهید میشود، داده شدهاست.
عَنْ أَبِی هُرَیْرَهَ رضى الله عنه أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم قَالَ «وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لاَ یُکْلَمُ أَحَدٌ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ـ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَنْ یُکْلَمُ فِی سَبِیلِهِ ـ إِلاَّ جَاءَ یَوْمَ الْقِیَامَهِ وَاللَّوْنُ لَوْنُ الدَّمِ وَالرِّیحُ رِیحُ الْمِسْکِ » رواه البخاری.
ترجمه: از حضرت ابوهریره رضیاللهعنه روایت است که: رسول اکرم صلیاللهعلیهوسلم فرمودند: قسم به ذاتی که جانم در دست اوست، هیچ کس در راه الله زخمی نمیشود (و خدا نسبت به زخمیان حقیقی داناتر است) مگر اینکه روز قیامت در حالی میآید که خونش به رنگ خون (قرمز) هست و بوی خونش؛ بوی مشک هست.
عاشقانِ شهادت؛ آنهایی که ارواحشان به سوی علیین پرواز میکند و اجساد مبارکشان تکهتکه و زخمی باقی میماند، بوی خونشان همانند عطر مشک، همه جا را فرا میگیرد و برخلاف دیگر مُردگان، نه تنها جسدشان تازه هست، بلکه بوی مشک، برای همیشه آمیخته با خونشان هست.
باری یکی از این عاشقان، به آرزوی ابدیش رسید و جان به جانآفرین تسلیم کرد، جسم مبارکش را که به اتاق مجاهدین آوردند، بوی معطرِ خونش همه جا را فراگرفته بود، یکی از دوستان و امرای گرامی (الله متعال حفظش کند) وسایل اضافی را از جیبهای شهید بیرون کرد و در میان این وسایل، تکه کاغذی بود که از خون شهید بر روی آن ریخته بود.
شهید را دفن کردند ولی این کاغذ پیش دوست ما ماند و مدتی با ایشان در جیبش همراه بود، چنان بوی عطر میداد که هر کس از کنارش میگذشت، این بوی را حس میکرد.
محمد داود مهاجر؛ مجاهد و نویسندۀ امارت اسلامی تعریف میکرد: شهید حسین احمد؛ یکی از شهدای عالیقدر را زمانیکه تا قبرستان شهدای براپچه انتقال میدادیم؛ لنگ و بعضی از وسایلش را با خود حمل میکردم. لنگ یا چادرش را که خونآلود بود دور کمرم بستم. زمانیکه داخل موتر سوار بودیم و راه نیز طولانی بود خسته میشدم و خود را تکانی میدادم در همین لحظه بوی خوشِ خون شهید فواره میزد و راننده به من میگفت: هر بار که خود را تکان میدهی بوی خوش خون شهید فواره میزند. او نیز متوجه این کرامت شهید گشته بود.
شهیدِ قهرمان؛ حافظ محمد تقبله الله را وقتی به اتاق مجاهدین انتقال دادند و چانتهاش را از او جدا کردند، چانتهاش خونی بود، چنان بوی عطر میداد که تمام فضا را معطر کردهبود.
مجاهدی دیگر که در جنازۀ دو شهید؛ فاروق و خیرالدین شرکت کردهبود تعریف میکرد و میگفت: روز تشییع جنازۀ این دو شهید بزرگوار من مریض بودم و بویاییام را به علت مریضیِ زکام، موقتا از دست دادهبودم، اما بوی خون این دو شهید چنان فضای قبرستان را معطر کردهبود که همه آن را استشمام کردیم و من از کناریم پرسیدم، که این بو را شما هم حس میکنید، ایشان گفتند بلی! این بو تمام قبرستان را فرا گرفتهاست.
خداوند متعال، اینگونه سربازانش را اکرام میکند و به جهانیان، حقانیت مجاهدین فی سبیل الله را نشان میدهد.
این مطلب بدون برچسب(تکونه) می باشد.
دیدگاهها بسته است.