رابطه متقابل سیاست، دولت و دین

منصور تالقانی بحث‌های به اصطلاح علمی و دینی چند روزۀ رئیس و معاونین ادارۀ کابل و چپ و راست قرآن خوانی آنان باعث گردید که قلم بردارم و سطوری بنویسم برای آگاهی نسل جوان جامعه، تا شکار زمزمه‌ها و شعارهای کاذبانه دین‌داری و دین‌فهمی آنان نگردند. همواره یکعده و طبقه‌ای به اصطلاح روشن‌فکران، سیاسیون، رهبران […]

منصور تالقانی

بحث‌های به اصطلاح علمی و دینی چند روزۀ رئیس و معاونین ادارۀ کابل و چپ و راست قرآن خوانی آنان باعث گردید که قلم بردارم و سطوری بنویسم برای آگاهی نسل جوان جامعه، تا شکار زمزمه‌ها و شعارهای کاذبانه دین‌داری و دین‌فهمی آنان نگردند.

همواره یکعده و طبقه‌ای به اصطلاح روشن‌فکران، سیاسیون، رهبران اقوام و احزاب، نسل تحصیل کرده مدرن جامعۀ ما افغان‌ها به دلیل عدم آگاهی از آموزه‌های اجتماعی قرآن و سنت، تاریخ اسلامی عصر نبوت و نظام خلافت راشده، دائماً و مرتباً شکار این سوء تفاهم می‌شوند که ماضی ما نیز مانند اروپائیان قرون تاریک عبارت از نا آگاهی، جهل، ظلم و جبر بوده، و انقلاب فرانسه مانند جامعه غرب، ما را نیز برای اولین بار از آن عصر و قرون تاریک خارج کرده و به روشنایی کشانده است. به همین دلیل است که این روشن‌فکران و به اصطلاح سیاسیون ما زنجیرهای فلسفه غرب و سیستم آن را همیشه در گردن خود احساس می‌کنند وخود را مرهون احسان آن‌ها می‌دانند.

در حالی‌که هزار سال قبل از انقلاب فرانسه ما به‌حیث مسلمان نه تنها از تفاوت دانش وحقوق و وظایف آگاه بوده ایم، بلکه شکل عملی آن را نیز به جهانیان ارائه نموده بودیم و به برکت همان است که غرب راه نجات خود را پیدا کرده است.

هنگامی‌که غرب حوزه‌های جدیدی از جامعه، ریاست و دولت را تأسیس می‌کرد، جهت عدم آگاهی از ماضی خود به نظر می رسید که برای ما نیز تازه و چیز جدیدی است. در حالی‌که درین مدت ما در اکثر نقاط جهان تقریباً دو قرن برده داری و نَوآبادی غربی را سپری نموده بودیم. بنا بر این جهت رشد و پرورش در محیط و فضای آموزه‌ها و فرهنگ غربی به ذهن بسیاری از روشن‌فکران ما رسیده است که خلافت و امارت نظام‌های دیکتاتوری است و نظام‌های غربیان درست و قابل اعتماد است و فکر می‌کنند که باید ما نیز به جای گذشتۀ درخشان خود، ساختار اجتماعی آینده خود که بر مبنای اسلام می‌باشد، را بر اساس وضعیت مردم فریبی و مشکوک غرب بنا کنیم و بر اساس همین فکر آنان این بحث به وجود آمده است که آیا ارتباطی بین دولت و دین وجود دارد یا خیر؟ و آیا یک دولت مؤظف است برای اداره نظام خود از وحی الهی و تعالیم الهی راهنمایی بگیرد یاخیر؟

این سوال از همان فلسفه اجتماعی غرب ناشی گردیده است که تعالیم الهی را از امور اجتماعی جامعه خارج نموده و مبنای آن بر اساس این دستورالعمل قرآن کریم «ان یتبعون الا الظن وما تھوی الانفس» (آنها فقط از عقل وخواسته های خود پیروی می کنند) است، اما خداوند متعال بعد از آن در همین آیه «ولقدجاءھم من ربھم الہدیٰ» فرموده است که هدایت همان هدفی است که از طرف خداوند متعال نازل می‌شود.

در وضعیت فعلی باید قشر جوان ما شعار های تهی، خالی و واژه‌ها واصطلاحات غربی را کنار گذاشته فقط نگاهی به سیر واقعاتی بیندازند که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پس از مهاجرت از مکه به مدینه انجام داد، از همه نخست دولت و ریاست مستقلی را بر پا نمود که رئیس آن خود پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بود. به همین منظور پس از مذاکره با قبایل مسلم و غیر مسلمِ اطراف، معاهده ای بنام «منشورمدینه» به امضارسیده بود تصویب شد و بر اساس آن ریاست‌های منطقوی به تدریج گسترش یافت، این ریاست تنها در مدت ده سال تا رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به تدریج به سایر جزیره عربستان گسترش یافت.

تاریخ اسلام را دقیق بررسی کنید خواهد دید که اهتمام نماز باجماعت بعداً ترتیب داده شد، روزه ماه رمضان بعدًا واجب شد و حج خیلی مدت بعد فرض شد. اما قبل از همۀ اینها یک ریاست تأسیس شد و دولتی به وجود آمد. تمام این کارها مسلسل تا ده سال متوالی تحت نظم و حاکمیت همان دولت و ریاست حل وفصل می شد و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم شخصا مرکز و محور این سیستم بود. سپس بعد از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم همان دولت و ریاست به شکل «خلافت» درآمد. خلیفه اول حضرت صدیق اکبر رضی الله عنه در اولین خطبه خود اعلام کرد که طبق قرآن وسنت حکومت خواهد کرد و این وفاداری به قرآن و سنت اساس رابطه میان دولت و رعیت خواهد بود.

جای تأسف اینجاست که آیا ما مسلمان ها تازه درحال ورود به دوران حکومتداری و تشکیل جامعه هستیم؟ آیاقبل از این هرگز کاری با این موضوع نداشته ایم؟ وهیچ جامعۀ تشکیل ندادۀ ایم؟ هیچ دولتی نداشتۀ ایم؟ هیچ نظامی را اداره نکرده ایم؟ و باید همه این مسائل را از نقطه صفر آغاز نموده حل کنیم؟ اگر قبلاً هم این مسائل برای ما پیش آمده ونمونه های درین زمینه ازعصر پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم و اصحابش داریم، پس تشویش این روشنفکران چیست، چرا این همه سراسیمه هستند، بیجا و بی مورد دارند دین مبین وآیات قرآنکریم را تحریف می نمایند.

بلی! این سراسیمگی آنان بخاطر اینست که در آئینه‌ی نظام اسلامی آینده عدم بقای قدرت خود و فاش شدن چهره‌های مرموز خود را می‌بینند، ما من‌حیث یک مسلمان نباید فریب شعارهای تهی و خالی و زمزمه های کاذبانه دینی آنان را بخوریم.

در ارتباط جستجوی رابطه بین دولت و دین اگر بعد از این هم نیاز به دلیل باشد، خدانخواسته انتظار کشیدن وحی جدید شکل عملی آن خواهد بود، در غیر این صورت سنت مبارک پیامبر اکرم وخلفای راشدین قوانین ومقررات برای رابطه بین دولت، ریاست و دین نزد امت اسلام موجود است.