نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
به مناسبت دومین سالروز وفات حقانی صاحب بزرگ رحمه الله حبیبی سمنگانی از آنگاهیکه کمکم با خود آشنا می شدم و با نزدیک شدن به آستانه نوجوانی، اوضاع اسفبار کشور را از زبان این و آن میشنیدم، شاید کمتر باری میبود که رهبران و فرماندهان جهاد بر ضد شوروی به اوصاف و القاب خوب نام […]
به مناسبت دومین سالروز وفات حقانی صاحب بزرگ رحمه الله
حبیبی سمنگانی
از آنگاهیکه کمکم با خود آشنا می شدم و با نزدیک شدن به آستانه نوجوانی، اوضاع اسفبار کشور را از زبان این و آن میشنیدم، شاید کمتر باری میبود که رهبران و فرماندهان جهاد بر ضد شوروی به اوصاف و القاب خوب نام برده میشدند، اغلبا مردم نفرین میفرستادند و از خیانتها و معاملهگریهای شان مینالیدند. آن قهرمانان دهه شصت خورشیدی شاید دوره طلایی شان را سپری کرده بودند و اکنون با بار ملامتیها سفر باقیمانده زندگی شان را میپیمودند. رسوایی بزرگتر اینکه بعضی از آن مدعیان آزادگی و نظام اسلامی، به تازهگی به دست استعمارگران غربی دست بیعت داده بودند و با دار و دسته شان، با کمال بی مایگی دست و بازوی اشغالگران شده بودند.
از همین بود که برای همچو من زاده و پرورده خانواده علمی و جهادی هم، هیچ یکی از رهبران زندهء جهاد بر ضد کمونیسم، ایدهآل نبودند، و هر قدریکه از نقش ویرانگرانه آنها در سالیان پسین جهاد و بهخصوص دوره خانمانسوز و ملوک الطوائفی جنگهای داخلی، بیشتر آگاه میشدم، از نقش رهبری آنها بیشتر خسته و دلزده میشدم.
حقیقت تلختری که از دوره جهاد پیشین به یاد همگان مانده بود و بر زخمهای افغانها نمک میپاشید، زندگی آسوده و بیدرد خانوادههای رهبران جهادی بود. بر خلاف قربانیهای چند ملیونی هموطنان ما، رهبرزادههای ما بهدور از شهادت، جراحت، اسارت، در به دریها و نابسامانیها؛ در کشورهای همسایه و برخی شان در جامعه غربی عیش و نوش داشتند. در حالیکه با همه کمک های فراوان مالی جامعه جهانی، زخمیان مجاهدین از اثر بی توجهی و بی پروایی تنظیمهای جهادی، بو میگرفتند و جان های شان را از دست می دادند.
عقب نشینی امارت اسلامی پس از تهاجم وحشیانه چهلوچند کشور به رهبری امریکا و ناتو، رویداد دیگری بود که بیان از زبونی بخت ما داشت. آن زمان، جهان کفر و اسلام به هر صدای امریکا لبیک میگفتند و به هر اشاره امریکا میرقصیدند و حتی گمان ایستادگی و مبارزه دران جهان تکقطبی، بیهودگی و دیوانگی پنداشته میشد، گویا رویاهای آزادگی و وارستگی دران نخستین سالهای قرن جدید میلادی، پیوندی با واقعیتهای تلخ زمینی نداشت.
عجبتر اینکه نه تنها جهادیهای آزادمنش دیروزی، بلکه خلقیها و پرچمیهای سختجان کمونیست نیز گرد سفرهء بساط کرده امریکا جمع شدند و سوسیالیسم را بدرود گفته، از خوانِ پهن شده کاپیتالیسم بهرهور شدند. آنانیکه بهجای افغانها، امریکا را عامل واقعی فروپاشی کمونیسم میدانستند، بیشتر و پیشتر از دیگران تلاش کردند محرومیتهای چند ساله شان را تدارک کنند و زندگی شان را از سر نو بسازند. کمونیستهای موسفید و کهن سالی را دیدم که برای ماموریت تازه کمر بستند.
در چنان شب و روزهای دشوار، که جهان با همه گشادگی اش برای طالبان بلکه هر افغان دیندار، مفر و مغاره ای نداشت، مبارزه استعمارشکن حقانی صاحب بزرگ، با ولوله تازه ای از شرق کشور آغاز شد و ندای ملکوتی «حی علی الجهاد» روح تازهای را در پیکر ملت افغان دمید. مهمتر اینکه اکنون رهبری مبارزه را فرزندان رشید آن مرد سعید به زیر چتر امارت اسلامی، به دوش گرفتند و جهانیان را از دلاوری و فداکاری شان بهت زده ساختند، مبارزهای که به آستانه پیروزی نهایی رسیده، و خانواده فداکار و شهید پرور حقانی یقیناً نقش عمده ای را درین پیروزی تاریخی دارد.
اگر پس به عقب برگردیم و اندکی از صحنههای دردناک ایام عقبنشینی امارت اسلامی یاد کنیم؛ هرگاه مجاهدین صفحات شمال کشور به همراهی وزیران، والیان و قومندانان آن سمت، به لوگر رسیدند، و از آن جا نمایندگان شان برای مشوره نزد حقانی صاحب بزرگ به منطقه زنیخیل، خوست رفتند، مرحوم حقانی صاحب پس از شنیدن حرف های آن ها، برای شان گفت : «همیشه در خدمت مجاهدین بودیم و هستیم، و لو از هر قوم و زبان باشند، در زمان جهاد شوروی نیز من غُندی بنام سلمان فارسی رضی الله عنه داشتم، که در آن همه مجاهدین تاجک و ازبک از صفحات شمال بودند، اکنون هم همانند برادران در پهلوی همدیگر میباشیم، تشویش نداشته باشید، من برادر تان و در خدمت تان هستم».
در سیرت و کارنامههای حقانی صاحب بزرگ رحمه الله، مقالات زیاد و ارزشمندی به قلم رسای خبرهگان و نخبهگان نبشته شده و تعریف و توصیفِ همچو ما نوآموزان، گرفتن چراغ در برابر آفتاب است، بناءً بهجایی تذکر و یادآوری از رشادتها و قربانیهای آن سالار پر افتخار دو دوره جهاد، به نقل آن کلماتی اکتفا میکنم که خودش بهمناسبت شهادت پسر بزرگش شهید داکتر نصیرالدین تقبلهالله به مسلمانها ارائه نموده بود، کلماتیکه حکایت از صفایی باطنی و یکرنگی قلبی وی دارد و هر دل حزین را طراوت بخش است. وی میگوید :
«شهید داکتر نصیر نه اولین شهید خانواده ما بود و نه هم آخرین، بلکه تمام خانواده حقانی خانواده جهاد و شهادت است، شهادت در راستای تحکیم نظام الهی و دفاع از حریم کشور، بزرگ ترین آرمان این خانواده است، من به شهادت هر شهید رشک میکنم که ای کاش این افتخار نصیب من میشد، من بخش زیادی عمر خود را به این آرمان سپری کرده ام که چهزمان افتخار شهادت نصیب ام میگردد. الحمدلله، ما و شما همه مسلمان هستیم و مسلمانها شهادت در راه خدا را دوست دارند، چنانکه کافران؛ زندگی، لذتها و نعمتهای دنیا را دوست دارند».
بنده بهحیث جوان مسلمان امروزی، هرگاه آمیختگی زیبای علم و عمل، دعوت و جهاد، و جود و فداکاری را در حیات زعیمانه حقانی صاحب بزرگ رحمه الله میبینم، با اینکه از کمتر سخنان دیگران متاثر میشوم، اما توصیهها و فرمودههای آن مرد نیکو خاتمه را برای معاصران خود، زاد راه میدانم. وی چه نیکو گفته است : «جهاد مدرسه ایست که انسان دران درس سعادت زندگی خود را میآموزد، این درس در دیگر مدرسهها نظری اما در مدرسه جهادی عملی میباشد. تقوایش عملی، صداقتاش عملی، فداکاری اش عملی و ایثارش عملی. جنبه عمل در زندگی جهادی و تعلیمات جهادی آنقدر قوی است که کسی اگر آیات جهادی سورههای انفال، توبه و احزاب را تلاوت میکند و یا هم کتاب المغازی صحیح البخاری را می خواند، فکر میکند که عملا در سنگرهای بدر، احد، خندق و حنین قرار دارد».
چندی پیش، از پدر گرامیام شیخ الحدیث قاری حبیب الله صاحب – اطال الله عمره و ادام علیه العافیه – خواهش نمودم سطور چندی در باره حقانی صاحب بزرگ رحمه الله، برای مجله سرک (څرک) بنویسند. آنها در تاثرات خود نبشته اند:
«مرحوم حقانی صاحب و خانوادهاش در چهار دهه اخیر، همواره مشغول جهاد و مبارزه بوده و در هر دو دوره جهاد ممتاز و پیشتاز بوده اند، از آغاز تا اکنون نه با شرقی ها معامله کردند و نه هم با غربی ها سازش کردند. کفار مستبد شرق و غرب واقعا از ایشان تکلیف دیدند و ناراحت شدند. اگر در گذشته از فعالیت های جهادی ایشان شوروی ها به ستوه آمدند، حالا امریکاییها و متحدان شان داد و فریاد دارند. بدون تردد، زندگان این خانواده غازیان اند و رفتگان شان غازیان و شهیدان».
رحمه الله تعالی.
این مطلب بدون برچسب(تکونه) می باشد.
دیدگاهها بسته است.