جهاد معاصر افغانستان از نگاه شریعت/ مقایسه میان نظام اسلامی و نظام لیبرال جمهوری/ بخش سوم

مفتی عبدالله رشاد افغانی / ترجمه : حبیب زاده بخش اول مقاله —– بخش دوم مقاله یادآوری دو واقعه تاریخی که جمهوریت معاصر را به پا ایستاده کرد : برای شناسایی بهتر جمهوریت و مقایسه آن با خلافت و امارت لازم است که در مورد ترویج جمهوریت معاصر، به آن دو رویداد تاریخی مختصراً اشاره […]

مفتی عبدالله رشاد افغانی / ترجمه : حبیب زاده

بخش اول مقاله —– بخش دوم مقاله

یادآوری دو واقعه تاریخی که جمهوریت معاصر را به پا ایستاده کرد :

برای شناسایی بهتر جمهوریت و مقایسه آن با خلافت و امارت لازم است که در مورد ترویج جمهوریت معاصر، به آن دو رویداد تاریخی مختصراً اشاره کنیم، که اساس برای جمهوریت امروزی پنداشته می شود :

  • ۱ : آزادی امریکا
  • ۲ : انقلاب فرانسه

این دو رویداد تقریبا همزمان رخ داده است. آزادی امریکا تنها دوازده سال پیش از انقلاب فرانسه رخ داد.

آزادی امریکا :

شیخ الاسلام مفتی محمد تقی عثمانی صاحب در مورد آزادی امریکا می گوید : قاره امریکا را شخصی به نام کولمبس به رهنمایی کشتی بان عربی، ابن مجاهد کشف کرد.

انگلیس ها و دیگر اقوام اروپایی با دریافت امریکا فکر کردند که میدان بزرگی برای توسعه و تجارت یافته اند. آن ها تیم های انکشافی خود را به امریکا روان کردند. اگرچه هالندی ها، فرانسوی ها و پرتغالی ها نیز تیم های انکشافی فرستادند، اما انگلیس ها درین عرصه پیشتاز بودند. همان بود که انگلیس ها بیشتر بخش های امریکا را در کنترول خود درآوردند و قابض شدند و دران جا مستعمرات ساختند. بریتانیا می خواست دران جا تجارت هم بکند و از مردم امریکا مالیه هم بگیرد. از سوی دیگر فکر جمهوریت نیز در حال سرایت در امریکا بود. سپس مرحله ای رسید که بریتانیا خواست مالیه را بر مردم امریکا بیفزاید، اما امریکایی ها در برابر این تصمیم بریتانیا ایستادگی کردند و گفتند ما مالیه نمی دهیم. بالاخره امریکایی ها اعلان کردند که ما استقلال خود را از انگلیس ها می گیریم.

آن ها با بریتانیا جنگیدند، سرانجام به سرکردگی جورج واشنگتن پیروز شدند و استقلال خود را به عنوان (Declaration of independence) اعلام کردند. جورج واشنگتن اعلان کرد که تمام ایالت های امریکا را متحد ساخته، نظام جدید جمهوری می سازد. او اعلام کرد که برای تمام انسان ها حقوق جمهوری داده می شود. اعلان او با این جمله شروع می شود که : انسان ها از شکم مادر آزاد پیدا شده اند و کسی حق ندارد که انسان را غلام خود بسازد.

مفتی تقی عثمانی صاحب می گوید : در حقیقت، این تقریبا همان جمله ایست که عمر فاروق – رضی الله عنه – به عمر بن العاص – رضی الله عنه فرموده بود، که : «متی استعبدتم الناس وقد ولدتهم أمهاتهم أحرارا» – (کنزل العمال : ۶۶/۱۲ شماره حدیث : ۳۶۰۱)

ترجمه : از چه زمانی شما مردم را غلام خود ساخته اید، حال اینست که ایشان را مادران شان آزاد زاده اند.

انقلاب فرانسه :

تا سالیان پایانی قرن هجدهم، یعنی تا ۱۷۸۹ نظام سلطنتی در فرانسه و تمام اروپا حاکم بود. آن زمانی هر حاکم فرانسه به لقب «لوی» یاد می شد. بادشاهان زیادی به نام لوی گذشته اند، البته؛ یکی پس از دیگر. این شانزدهمین لوی بود که در سال مذکور بادشاه فرانسه بود. این بادشاهان اگر چه مجلس شوری داشتند، اما تمامی اختیار را در دست خود گرفته بودند. هرگاه می خواستند شوری را طلب می کردند و هرگاه نمی خواستند طلب نمی کردند، در موردی اگر می خواستند مشوره می کردند و در مورد دیگری اگر نمی خواستند مشوره نمی کردند. لوی شانزدهم نیز چنین مجلس شوری داشت که به (Senate General) یاد می شد. سه طبقه مردم شامل این شوری بودند. ۱ : اعضای کلیسا – ۲ : سرداران و ۳ : مردم.

شوری به این سه طبقه تقسیم شده بود و شورای هر طبقه علیحده برگزار می شد. تعداد اعضای هر سه طبقه مساوی بود. حالا اگر خواسته می شد که قطعنامه ای در مجلس شوری تصویب شود، دو طبقه اول الذکر با هم سازش می کردند و صدای طبقه سوم بی نتیجه می ماند. نیز اعضای طبقه سوم از طریق خود مردم انتخاب نمی شدند، بلکه از حلقات مختلف به گونه انتصابی می آمدند.

از یکسو وضعیت چنین بود که هرگاه بادشاه می خواست مجلس شوری برگزار می شد، وگرنه تا سال ها برگزار نمی شد. در سال ۱۷۸۹ میلادی، از ۱۱۶ سال به اینسو مجلس شوری دائر نشده بود. یعنی در ظرف ۱۱۶ سال هیچ مجلس شوری برگزار نشده بود، از سوی دیگر لویی شانزدهم در عیش و نوش و اسراف شهرت داشت. او برای مصارف هنگفت خود به وضع مالیه های اضافی ضرورت داشت. چنانچه هرگاه مردم مطالبه کردند که مجلس شوری طلب شود، او به امید اینکه مالیات جدید بر مردم وضع می کند، مجلس شوری را طلب کرد. اما در جریان مجلس، مردم دست به شورش زدند و گفتند که سهم ما در مجلس کم است (یعنی یک ثلث مجلس)، باید تعداد ما برابر با اعضای کلیسا و سرمایه داران باشد. مردم برای این خواست خود دست به تظاهرات و اعتراضات زدند. همان بود که بادشاه آماده شد مطالبه آن ها را بپذیرد. سپس مردم مطالبه کردند که در گذشته مجالس هر سه طبقه جدا جدا برگزار می شد، پس ازین باید هر سه طبقه یکجا طلب شوند و مطابق فیصله اکثریت عمل شود. بادشاه این مطالبه را نپذیرفت. زیرا او می دانست که درین صورت مردم بر او غالب می شوند. همان بود که مردم برای خود مجلس جداگانه ای ساختند و آن را مجلس ملی نام گذاشتند. گویا دیگر با کلیسا و سرمایه داران بحث نمی کنیم، ما مجلس خود را برگزار می کنیم و هر چه بخواهیم فیصله می کنیم.

متباقی آینده………….