به سوی ارزگان (قسمت چهارم)

سفرنامه وحید روستایی بخش اول – بخش دوم – بخش سوم در قسمت قبلی این سلسله از سفر مان به سوی ارزگان گفتیم و قصه‌های از «خاک افغان» و «خاک‌ران» ذکر کردیم، از خودسری های داعش و بدبختی‌های خوارج سخن گفتیم، و اینکه چگونه آن‌ها زیر نام جهاد و عبادت خیانت کردند و زیر نام […]

سفرنامه

وحید روستایی

بخش اولبخش دومبخش سوم

در قسمت قبلی این سلسله از سفر مان به سوی ارزگان گفتیم و قصه‌های از «خاک افغان» و «خاک‌ران» ذکر کردیم، از خودسری های داعش و بدبختی‌های خوارج سخن گفتیم، و اینکه چگونه آن‌ها زیر نام جهاد و عبادت خیانت کردند و زیر نام خلافت خرافت و زیر نام تطبیق شریعت فساد کردند و یک چهرۀ کریهی از خلافت به مسلمانان معاصر و خصوصا تازه مسلمانان اروپا و امریکا نشان دادند و شاید هم بسیاری‌ها را دل‌سرد ساخته باشند و با این خلاف کاری‌های خویش راه هزاران کسی را بسته باشند که ارادۀ اسلام آوردن داشتند. ای وای به چنین انسان‌ها، وای به حال شان؛ الله عزوجل یک گروهی از بندگان خویش را در اواخر سورۀ کهف چنین وصف می‌کند و به صیغه اخبار از متصف شدن با چنین صفت بر حذر میدارد؛ می فرماید: قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُم بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَالًا ، الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا. (ای پیامبر!) بگو : آیا شما را به زیان کارترین (مردم) در کارها، خبر دهیم، کسانی که تلاش و کوشش‌شان در زندگی دنیا تباه و ضایع شده، و با این حال گمان می‌کنند که کار نیک انجام می‌دهند».

به راه افتیدیم و ساعت ها در مناطقی سفر کردیم که درفش توحید در اهتزاز بود، در هر قریه، در هر بازار و در هر ده و روستایی مجاهد به چشم می‌خورد، مجاهد در منطقه به گل‌ها می مانند، که هم جامعه را زیبا می‌کنند و هم منطقه را معطر می‌سازند؛ مجاهد دارای مقام بالا و جایگاهی بلندی می‌باشد؛ به سبب همین مقام والای مجاهد است که رسول الله صلی الله علیه و سلم همیشه با قافله‌های جهادی و گروپ‌های جنگی همراه بودند و فرمودند «… والَّذی نَفْسُ مُحمَّدٍ بِیدِهِ لَوْلا أنْ أَشُقَّ على المُسْلِمینَ ما قعَدْتُ خِلاف سرِیَّهٍ تَغْزُو فی سَببیلِ اللَّه أبَدا، ولکِنْ لا أجِدٌ سعَه فأَحْمِلَهمْ ولا یجدُونَ سعَه، ویشُقُّ علَیْهِمْ أن یَتَخَلفوا عنِّی». … و سوگند به ذاتی که جان محمد صلی الله علیه وسلم در دست اوست، اگر بر مسلمین گران نیاید، هرگز از پشت یک سریهء که در راه الله جل جلاله جهاد می‌کند، نمی نشستم، ولی توانایی نمی بینم که آن ها را با خود ببرم و آن‌ها هم این توانایی را ندارند.

از کلاتک گذشتیم، آفتاب لاله‌گون میشد، هنگام غروب آفتاب کوه‌ها رنگ دیگری به خود می‌گیرند و منظره‌ی دریاها دلکش است. به مسیر خویش ادامه دادیم تا اینکه در امتداد راه با دو موتر سیکل سوار بر خوردیم، سلام و تعارف کردند، انگار ما را ده‌ها سال پیش می‌شناختند، اما این اولین ملاقات ما با آن‌ها بود. این محبت و همدلی سبب گردیده تا قافله مجاهدین از شرق تا غرب و از جنوب تا شمال همه در مسیر جهاد به یک صدا در حرکت شوند و بعد از ده‌ها سال مبارزه به پیروزی تاریخی دست یابند و پوز استعمارگر ظالم را به خاک بمالند.

وحدت و یکپارچگی برای هر ملتی لازمی و ضروری و رمز کامیابی در جنگ‌ها و مبارزات طولانی است، و برای استحکام آن آبیاری اسباب آن ضروری است که الحمدلله بزرگان و مجاهدین امارت اسلامی به آن همیشه توجه داشته و در روشنی شریعت اسلامی به کاستی‌های موجود می‌پردازند، تا مرفوعش سازند. اگر چند رسانه‌های دجالی برای شعله‌ور ساختن آتش اختلاف سال‌هاست سرمایه‌گذاری می‌کنند و لکن به فضل الله بزرگ همه تلاش‌های شان نقش بر آب گردیده و نقش بر آب خواهد شد؛ چون: و أَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفَاءً ۖ وَأَمَّا مَا یَنفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الْأَرْضِ ۚ – پس اما کف‌ها کنار افتاده، از بین می‌رود، و آنچه به مردم سود می‌بخشد در زمین (باقی) می‌ماند.

آن‌ها ما را رهنمایی کردند تا به قریه‌ای رسیدیم، قریۀ زیبا، سیراب و سرسبز، این قریه زیبا (شنه کلا یا قلعه‌‌ی سبز) نام داشت، روستای سبز، و به معنای واقعی کلمه سرسبز، شاداب و دل انگیز بود، از میانش دریای می‌گذشت و در دو طرف دریا باغ‌های سرسبز میوه‌دار موجود بود، شب‌هنگام صدای دریا و شرشر برگ‌های درختان و چهچۀ پرندگان به انسان و خصوصا به مسافر از پای مانده حال و هوای دیگری می‌بخشید. مولوی عبدالقدیر (نام مستعار) ما را میزبانی کرد. ما را به یک مهمانخانۀ گلی راهنمای کرد تا اندکی بیارامیم. خانه‌های گلی ساده اما سراسر سکون، اطمنان و آرام‌بخش. خانه‌های که ساکنان شان در محرومیت تمام از تمدن و تکنالوژی به سر می‌برند، شفاخانه درک ندارد، سرکی موجود نیست و از مکتب و لیسه‌ای خبری نمی‌شنوی. ملیاردها دالری که امریکایی‌ها و شریکان جرمی شان لاف مصرفش در افغانستان و آبادی دهات و روستاهای آنرا زده بودند نمی‌دانم در جیب کدام جنرال امریکایی و مارشال اروپایی ریخت!.
سفر طولانی ما را نهایت مانده ساخته بود، گرسنه و کوفته شده بودیم، و ندای مان برای صاحب خانه همان قول سعدی علیه الرحمه بود که می‌گوید:

کوفته بر سفره من گو مباش
کوفته را نان جوین کوفته است

و شب را در آن روستای زیبا و دل انگیز و در آن حجره سکون‌بخش که در اطرافش درخت‌های میوه‌دار شانه جنبانی می‌کردند با آرامش گذراندیم.
یکی از ویژگی‌های منحصر به فرد افغان‌ها مهمان نوازی و اخلاص بیش از حد در خدمت مهمان است. آری! در اسلام نیز اکرام مهمان یک واجب شرعی است که هر مسلمان بر آن مکلف است، طوری‌که رسول اکرم صلی الله علیه وسلم می فرماید: «وَمَنْ کَان یُؤْمِنُ بِاللَّهِ والْیَوْمِ الآخر، فَلْیکرِمْ ضَیْفه». آنکه ایمان به الله و روز آخرت دارد، باید مهمانش را عزت و قدردانی کند.
افغان ها را الله عزوجل در پهلوی غیرت، شهامت و دلاوری که پوز های مستعمرین را به خاک مالیدند به مهمان نوازی نیز اکرام نموده است، آنها مهمان خود را عزت و اکرام می کنند و برایش هرچه که در توان دارند دریغ نمی‌ورزند و زبان حال می‌گوید:

و إِنّا لَنُقْری الضَّیْفَ إن جاءَ طارِقًا
مِنَ الشَّحْمِ ما أمْسَى صَحیحًا مُسَلَّمَا

ترجمه شعر: اگر مهمانی شب‌هنگام نزد ما آید از کوهان شتر صحتمند برایش مهمانی آماده می‌کنیم.

و زبان حال شان این شعر صائب تبریزی را زمزمه میکند که می‌گوید:

رزق ما آید به پای مهمان از خوان غیب
میزبان ماست هر کس می‌شود مهمان ما

نکته ای دیگر اینکه مهمان نوازی تنها یک خصلت خشک برای مباهات و فخر فروشی در میان افغان‌ها نیست، طوریکه این سنت مایه فخر فروشی در میان عرب‌های دوران جاهلی بود، بلکه مهمان‌خانه‌های افغان‌ها سنگرهای مجاهدین اند تا مجاهدین در آن بیارامند.
شب گذشت و فردایش ما را مولوی عبدالقدیر به باغش رهنمایی کرد، باغی به غایت زیبا و قشنگ.

ادامه دارد….