به سوی ارزگان / بخش سوم

سفرنامه وحید روستایی بخش اول سفرنامه – بخش دوم سفرنامه بارها از طریق رسانه های مزدور و بیگانه شنیده ایم که طالبان یک گروه متعصب، وابسته به اجانب و زبان پرست اند و تمام تلاش های شان برای اعادۀ قدرت پشتون ها و تحکیم پایه های پشتونیزم می باشد. این ادعا حواشی دیگری را نیز […]

سفرنامه

وحید روستایی

بخش اول سفرنامهبخش دوم سفرنامه

بارها از طریق رسانه های مزدور و بیگانه شنیده ایم که طالبان یک گروه متعصب، وابسته به اجانب و زبان پرست اند و تمام تلاش های شان برای اعادۀ قدرت پشتون ها و تحکیم پایه های پشتونیزم می باشد. این ادعا حواشی دیگری را نیز در خود دارد و برنامه سازان مستشرق و یا مزدبگیران وابسته به مستشرقین با نشر چنین افواهات می خواهند طالب را از یک حرکت جهادی و اسلامی به یک حرکت قومی و نشنلیست مشهور نموده و به مردم بشناسانند و متاسفانه تا حدودی هم درین برنامه ای خود موفق شده اند؛ زیرا نسل جوان شهر نشین و کم مطالعه و کم علم اکثرا با طرفداران طالبان با همین دلائل واهی به مصاف می آیند؛ اگرچند تحرکات جهادی در ولایت های شمالی که اکثریت باشندگان اصلی آن را اقوام تاجک و ازبک تشکیل می دهد داشته بودند به خودی خود بر روی این ادعا خط بطلان کشیده خواهد شد، البته جاهلان و متعصبان را هزار دلیل قانع نمی کند.

یکی از ویژگی های مجاهدین امارت اسلامی این است که آنها متشکل از یک قوم خاص نیستند، مثلا حتی در هلمند و قندهار و زابل می توانی مجاهد فارسی زبان و ازبک زبان را ببینی، و در غزنی و لوگر و میدان وردک هم همینگونه … باری به هلمند رفته بودم و در آنجایی که تمام مردم به زبان پشتو تکلم می کنند مجاهدین فارسی زبان را دیدم و با آن‌ها ملاقات کردم. حاجی هیواد یکی از قومندانان برجسته جهادی در ولایت هلمند که از اوایل جهاد علیه امریکایی ها سلاح به شانه نهاده بود فارسی زبان و از ولایت غور بود. مطلب اینکه حساسیت های قومی در میان مجاهدین امارت اسلامی خیلی اندک و در صفر قرار دارد.

سفر مان از شینکی به سوی ارزگان اغاز شد، به راه افتیدیم و با طی کردن چند کیلومتر مولوی معصوم الله راهی را برای من نشان داد که منتهی به ولسوالی جاغوری بود. جاغوری یکی از ولسوالی های ولایت غزنی می باشد و تقریبا تمام باشندگان آن شیعه مذهب استند. با تفحص پی بردم که هزارگان شیعه از راهی عبور می کنند که مجاهدین امارت اسلامی بالای آن حاکم است، یعنی اینجا روش حکیمانه و سیاست مردمی را می دانی و درک می کنی که چقدر مغزهای هوشیار و بیدار در نظم و نسق دهی این نظام کار می کنند و مصروف اند.

وقتی ما اندکی پیش رفتیم به یکی از مناطق در ولسوالی خاک افغان رسیدیم که چندی قبل تعدادی از سلاح داران در همین منطقه خود را وابسته به گروه داعش اعلان کرده و پرچم خلافت مزعوم را بر افراشته بودند؛ آنها در مسیر عمومی پاتک ها افراز و دست به تلاشی و آزار و اذیت مردم زده بودند. در یکی از غم انگیزترین فاجعه ها آنها بیشتر از بیست فرد هزاره (اهل تشیع) را از موترها پائین کردند و منحیث گروگان نزد خود نگه داشتند و در عوض رهایی آنها از وارثین شان چیزهای می خواستند. آن ها چندین تن این محبوسین را کشتند و حتی حسب گزارش های موثق به زنان محبوسه نیز تجاوز کردند. و قصه های ازین قبیل که «حدِث و لا حرج».

شرارۀ فساد و بداخلاقی داعشیان در خاک افغان در حال گسترش بود و هر طرف زبانه می کشید و تر و خشک مردم مظلوم می سوخت تا بالآخره بعد از ده ها بار گفتگو و نصیحت و خیر اندیشی مجاهدین امارت اسلامی این ساحه از وجود داعشیان بداخلاق و بد طینت پاک سازی گردیده و مردم مظلوم منطقه از شر شان در امان شد. مناطقی را که داعشیان در آنجا زندگی می کردند از نزدیک مشاهده کردم و تصاویری از آنجا گرفتم و با دیدن آن این آیت کریمه در ذهن و خاطر می آید که الله متعالی می فرماید: «فَانْظُرْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَهُ الْمُفْسِدِینَ». آنها بر دیگران ضرر رسانیدند و خانه و کاشانه مردمان را آتش زدند ولی در حقیقت به خود ظلم کردند و با تیشه دست داشته ای خویش به ریشه ای خود لطمه زدند.

داعش از بدو پیدایش در عراق که بعدها تمام هم فکران شان درفش افراطیت را در اطراف و اکناف جهان بلند نمودند چراغ ظلم را افروختند و ثمرات و نتائج تلاش های راد مردان مجاهد اهل سنت را از میان بردند، نه موی سفید کهن سال و نه چهره های بشاش نوجوانان جلو ظلم آنها را گرفت، نه نصیحت ناصح را شنیدند و نه از تنبیه منبه عبرت گرفتند، آنها تا زمانِ به خود سری، بداخلاقی و ظلم ادامه دادند که آتش افروخته خود شان دامنگیر خود شان شد و مفهوم همان آیت در آنها متحقق گشت که الله متعالی می فرماید: «وَلا یَحِیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ».

داعش تنها باغ های سبز عراق و شام را خزان نکرد بلکه تعداد زیادی از نوجوانان افغان را هم که تازه قد کشیده و تازه شگفته بودند به کام مرگ کشاند و پرپر ساخت. این جوانان مال داعش و نتائج تلاش های داعش نبود بلکه آنها ثمره ای تلاش های رهبران و مجاهدان امارت اسلامی بود که داعش آنها را اغوا کرد و با شیطنت و منافقت آنها را اختطاف نموده و در حصار فکر خود محصور ساخت. شخصا بنده به خاطر از دست دادن این جوانان زیاد آزرده میشوم؛ باری در یکی از زندان های امارت اسلامی یک کودک ۱۳ ساله را دیدم که تازه از صحنه جنگ به اسارت مجاهدین امارت اسلامی در آمده بود. این جوان را پرسیدم و از وضعیت زندگی اش خود را آگاه ساختم. وی یتیم بود، پدرش را در کودکی از دست داده بود و مادرش با کسی دیگری ازدواج کرده بود. و همینطور او را داعشیان از یکی از مدارس اختطاف کردند و با حیله و نیرنگ او را آماده ای جنگ علیه مجاهدین امارت اسلامی نمودند، او در حال تن به جنگیدن علیه مجاهدین امارت اسلامی داده بود که خودش جمله «امارت اسلامی» را درست تلفظ کرده نمیتوانست.

وجود داعش در بخش های از خاک افغانستان مصیبت بود که درس های عبرت بسیاری دارد از جمله آن اینکه ما نباید شاخ تعصب را تا شکستن محکم بگیریم، تعصب مرض مهلکی است که نه تنها صاحبش را بلکه همنشینان و هم قرینانش را نیز به گودال هلاکت می اندازد. از وجود و محو شدن داعش یاد گرفتیم که ما نباید راه افراط را در پیش گیریم و یا هم فریفته آسانی های تفریط شویم. بلکه باید بر ملت ابراهیم و دین حنیف اسلام به گونۀ معتدل چنگ زده و قدم بگذاریم و کردار و رفتار خویش را با شریعت برابر کنیم زیرا فلاح و کامیابی در همین است و راه منتهی به بهشت هم از همینجا آغاز می گردد.«قُلْ إِنَّنِی هَدَانِی رَبِّی إِلَىٰ صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ دِینًا قِیَمًا مِّلَّهَ إِبْرَاهِیمَ حَنِیفًا ۚ وَمَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ». بگو: به تحقیق پروردگارم مرا به راه راست هدایت کرده است، دین درست (و پا برجا) دین (حنیف) ابراهیم حق پرست، که از مشرکان نبود.

ادامه دارد …