به سوی ارزگان / بخش دوم

سفرنامه وحید روستایی بخش اول را با کلیک بر اینجا مطالعه نمائید در قسمت قبلی به گوشه های سفر جهادی خویش در ولسوالی گیلان ولایت غزنی اشاراتی داشتیم، به مُقُر رفتیم و از وضعیت آن چیزی های نوشتیم. هنوز هم در خاک گیلان هستیم. در یکی از شامگاه هان جلالی – تقبله الله – آمادگی […]

سفرنامه

وحید روستایی

بخش اول را با کلیک بر اینجا مطالعه نمائید

در قسمت قبلی به گوشه های سفر جهادی خویش در ولسوالی گیلان ولایت غزنی اشاراتی داشتیم، به مُقُر رفتیم و از وضعیت آن چیزی های نوشتیم. هنوز هم در خاک گیلان هستیم. در یکی از شامگاه هان جلالی – تقبله الله – آمادگی گرفت تا ما را از سرک عمومی که در هر چند کیلومتری یی آن پوسته های دشمن افراز شده است  گذرانده و به منطقه شینکی برساند.

هدف از افراز این پوسته ها توسط ادارۀ مزدور کابل سرقت اموال مردم، بی عزت سازی و هتک حرمت مسلمان ها می باشد، اما این همه زیر نام تامین امنیت انجام می شود، تامین امنیتی که ارگ نشینان کابل تا هنوز به معنای آن پی نمی برند. اما نکته قابل تعجب دیگر این است که در پهلوی پوسته های اردو و پولیس اربکی ها نیز دست زیر الاشه ننشسته و به قطاع الطریقی می پردازند. چیزی که بارها مردم مسلمان افغان از آن به اداره کابل شکایت کرده اند، ولی ادارۀ کابل هیچ اقدام درین باره نکرده و اصلا نمی خواهد اقدام کند، چون فکر می کند که همین اربکی ها اند که از ارزش های دموکراسی و از منافع غربی در افغانستان حمایت می کنند و اگر جلو خود سری های شان گرفته شود سلاح به زمین خواهند گذاشت و مجاهدین امارت اسلامی تمام مناطق را تصرف خواهند کرد.

بارها ولی نعمتان ادارۀ کابل اظهار داشتند که ما به خاطر منافع و مصلحت خویش دست به کارهای می زنیم، و حتی اگر منجر به قتل بی گناهان و افراد ملکی نیز گردد. و همین نیت و قصد در ضمیر و وجدان مزدوران امریکا هم وجود دارد که به هر قیمت میشود باید منافع امریکایی ها را پاس داشت و متوجه بود تا آزرده خاطر نشوند و لو اینکه این کار سبب قتل، تحقیر، بی عزتی و تلف شدن اموال ملت گردد.

به غیرت و همت جلالی وقتی متحیر شدم که یکی از دوستان اشاره کرده گفت جلالی در چند متری سرک عمومی قرار دارد. جلالی با دوربین دست داشته اش به سرک عمومی خود را نزدیک کرد و مراکز دشمن را زیر نظر گرفت تا راه را برای عبور ما و دوستان مان هموار کند. جلالی بازگشت. با هم وداع کردیم و همدیگر را به گرمی در آغوش کشیدیم، گویا وداع آخرین است و دیگر دوباره نخواهیم دید. به راستی این زندگی هر مجاهد در سنگر است. هر لحظه و هر ثانیه زندگی اش در خطر است، خطر بمبارد طیارات دشمن، خطر کروزهای طیاره های بی پیلوت، خطر حملات شبانه، خطر کمین و سایر خطرات جنگ و جهاد. وقتی مسلمان خود را آماده می کند تا به درون این مشکلات و سختی ها در آید و هراس به دل جا ندهد از مشکلات های بعد مرگ در امان می باشد؛  در حدیثی صحیحی از رسول الله صلی الله علیه وسلم روایت شده که از وی پرسیدند یا رسول الله چرا تمام مردم در قبر آزمایش می شوند مگر شهداء؟ رسول الله در پاسخ گفت: «کَفَى بِبَارِقَهِ السَّیْفِ عَلَى رَأْسِهِ فِتْنَهً» – یعنی : درخشش شمشیر که در وقت جنگ بالای سرش به درخشش در آمده بود، برای آزمون شان کافیست.

به راه افتیدیم و تقریبا یک ساعت راه پیمودیم تا به یکی از مراکز مجاهدین در منطقه شینکی رسیدیم. آنها منتظر ما بودند تا نان شب را با هم بخوریم. سبحان الله! به هر منطقه ای که می روم و به هر قریه ای که سر می زنم و به هر  ولسوالی یی  که سفر می کنم و مجاهدین را می بینم همه یک رنگ اند، اکثرا طالبان مدرسه و علمای دین و فارغان مراکز علوم شرعی اند و کم اند مردم بی سواد و عامی که در میان شان باشد. چهره های نورانی، لباس های پاک و زیبا، اخلاق خوب و حمیده، استغنا و بی نیازی از مال و منال دنیا و توجه به آخرت، آرزوی شهادت و طلب آن از صفات برازنده اکثریت آنها است، وقتی به آنها می نگری این آیت کریمه «للْفُقَرَاءِ الَّذِینَ أُحْصِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ لَا یَسْتَطِیعُونَ ضَرْبًا فِی الْأَرْضِ یَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِیَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسِیمَاهُمْ لَا یَسْأَلُونَ النَّاسَ إِلْحَافًا وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ » – بقره : ۲۷۳ – در ذهن می آید و گویا در شان همین مردم با همین صفت و در همین وقت نازل شده، در حالیکه این آیت در شان اصحاب صفه نازل شده است. اگر چند: «و العبره بعموم اللفظ لا بخصوص السبب».

این چهره های نورانی که قلب های مالا مال از ایمان دارند و درفش جهاد علیه امریکا را با شعار دادن «یا شریعت یا شهادت» در حال اهتزاز نگه داشته اند و عزم را جزم کرده اند که با تمام دسیسه های شیاطین انسی و جنی برزمند، جزء تاریخ رادمردان اسلام خواهند بود. خون های سرخ شان باغیچه اسلام را آبیاری می کند و نسل های پسین با شنیدن قصه ها و حکایت های شان می بالند و بر نقش قدم های شان قدم می گذارند.

در نیمه های همین شب مولوی مبارز با مجاهدین تحت فرمانش برای بر چیدن یک مرکز اربکی ها که در پهلوی یکی از قریه های ولسوالی گیلان (قریه آغا جان) افراز شده بود و همواره باعث آزار و اذیت مردم منطقه می شد حرکت کرد. ما وقتی صبح از خواب بلند شدیم، مولوی مبارز دشمن را نیمه جان ساخته بود. این مرکز اربکی ها مربوط قومندان دل یکی از قومندان های جنرال عبدالرازق بود. او همچون بادار خود به بداخلاقی، دزدی، بچه بازی و سایر صفات زشت موصوف بود. یکی از ویژگی های که تمام اربکی ها در آن وجه مشترک دارند بداخلاقی است، در هیچ جای اربکی یی یافت نمیشود که در وی اخلاق نیک باشد، و طوریکه در مثل میگویند گویا ناف آنها به همین بداخلاقی بریده شده باشد. نسئل الله العفو و العافیه

در شینکی با یک نونهال تازه دیگر که بعدها ما را تا ارزگان همراه بود ملاقات کردیم؛ مولوی معصوم الله حفظه الله؛ جسم نسبتا نحیف، ریش بلند، چهرۀ خندان و قامت متوسط داشت. درس های ابتدایی و متوسط را در مناطق مختلف ولسوالی گیلان فرا گرفته بود و برای فراگیری علوم بیشتر به کشور پاکستان سفر نمود و در حلقه شیخ محمد زمان شاه رحمه الله به نیت فراگیری و انجام دوره حدیث زانوی تلمذ نهاد. او خاطرات زیادی از جهاد در حافظه داشت و در جریان سفر خاطرات خویش را آمیخته با لطائف جالب برای ما حکایت می کرد. او دو بار اسیر شده بود. باری امریکایی وی را از قریه شینکی اختطاف کردند و به مدت یک شبانه روز مورد شکنجه و تعذیب قرارش دادند، سپس رهایش کردند. مولوی معصوم الله پس از رهایی از چنگال امریکایی ها به جهاد خود ادامه می دهد و بعدها بار دیگر در یک حمله شبانۀ دیگر به چنگال امریکایی های اشغالگر می افتد و اسیر می شود و این بار به مدت یک و نیم سال در زندان بدنام بگرام وقت می گذراند. معصوم الله پس از دو بار اسارت هنوز با عزم آهنین در مقابل اشغالگران می رزمد، خستگی را نمی شناسد، مجاهدین را تشویق میکند، وعظ میکند، روحیه میدهد و مراکز فسق وفجور و فساد را محو میکند. نسئل الله له و لنا الثبات و السداد.

قصه های چون مولوی معصوم الله به اشغالگران می فهماند که این مردم تسلیم زر و زور نخواهند شد، آنها مرگ را ترجیح می دهند و در سایۀ نظام های پوشالی و مزدور و بیگانه زندگی نمی کنند. اسارت را می پذیرند ولی قوانین و دساتیر و فرمان های بیگانگان را نمی پذیرند. آنها مسلمان اند و برای اعادۀ نظام اسلامی و تطبیق قوانین آن آمادۀ برداشت هر گونه مشکلات را دارند، آنها عهد بسته اند و زمزمه می کنند:

اذا غامَرْتَ فی شَرَفٍ مَرُومِ :: فَلا تَقنَعْ بما دونَ النّجومِ
فطَعْمُ المَوْتِ فی أمْرٍ حَقِیرٍ :: کطَعْمِ المَوْتِ فی أمْرٍ عَظیمِ

ترجمه : وقتی برای حصول هدف بلند به راه افتیدی، جز به بلند ترین و قیمتی ترین آن راضی مشو، زیرا چشیدن طعم مرگ در همه حالات یکسان است.

به راه افتیدیم تا به منطقه خانی و بختو رسیدیم، منقطه ای که برای یک مدتی به نام مرکز داعشی ها یاد می شد و مورد توجه رسانه ها قرار گرفت ولی به همت دلاوران امارت اسلامی آن فتنه به زودی خاموش شد.

ادامه دارد……..