نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
عبدالجبار میگوید که آنها در سه سال اولِ اقامت خود در منطقهٔ «خورا» در حومهٔ سوری در این منطقه احساس امنیت نسبتاً خوبی داشتند. حضور نظامی غرب محدود بود. در همین حد بود که قطعههایی از قندهار میآمدند تا ماموریتهای یکروزه الی دو روزه را انجام دهند و سپس برگردند؛ اما اوضاع امنیتی از سال ۲۰۰۴ به اینسو متشنج شد؛ درست زمانیکه طالبان موفق شدند صفوف خود را سروسامان دهند و عملیاتهای ویژهای را علیه آمریکاییها انجام دهند. طیبآغا به من گفت که حمله آمریکا به عراق فرصتی بود که مجاهدین نفسی تازه کنند و به دلیل مشغله آمریکاییها در عراق در سال ۲۰۰۳، مقاومت و جهاد اینجا تقویت شد. درست زمانیکه طالبان عملیاتهای ویژهای را انجام میدادند، حملات آمریکاییها در منطقهای که ملامحمدعمر در آن مخفی شده بود بهشدت افزایش یافت. یکی از شگفتیهای تاریخ این است که آمریکاییها در همین مدت دوبار به ملامحمدعمر نزدیک شدند. مرتبهٔ نخست آمدند و خانه را کاملاً گشتند. همسر عبدالصمد به شوهرش میگوید که یکروز غروب نشسته بود و در تنور مشغول تهیه و پُختوپَز نان بود که ناگهان آمریکاییها به داخل خانه وارد شدند. همسر عبدالصمد به خاطر این حملهٔ غافلگیرانه سخت جیغ و فریاد کشید و از ترس اینکه ملامحمدعمر دستگیر شود، تمرکز و هوش خود را از دست داد و نان را داخل تنور انداخت. آمریکاییها از آنان گذشتند و وارد خانه شدند. همهی خانهها را تکبهتک گشتند تا به اتاق اصلی و محل اقامت ملامحمدعمر رسیدند؛ اما خوشبختانه ملامحمدعمر صدای آنها را از قبل شنیده بود؛ از اینرو اتاق را ترک کرده و وارد مخفیگاه مجاور حمام شده بود و درِ آن را نیز بسته بود. سربازان به بازرسیهای خود پایان دادند و خانه را ترک کردند و در حالی رفتند که دود از تنور داشت بلند میشد؛ زیرا همسر عبدالصمد فراموش کرده بود که از شدتِ ترس نان را داخل تنور انداخته بود. آن زمان هیچکسی نفهمید که این بازرسی در جستجوی ملامحمدعمر بود یا یک بازرسی عادی بهعنوان بخشی از عملیاتی که آمریکاییها روزانه در افغانستان انجام میدهند. مرتبهٔ دیگر که آمریکاییها به ملامحمدعمر نزدیک شدند – در زمان مخفی شدن او در این خانه – هنگامی بود که او و عبدالجبار شبانه از اتاق خود خارج شدند و سربازان را دیدند که دارند نزدیک میشوند؛ بنابراین دویدند و پشت هیزمها پنهان شدند تا اینکه سربازان از کنار آنها عبور کردند. آمریکاییها از سفرهای پیدرپی به سوری راضی و خوش نبودند. یک اتفاق ناگهانی رخ داد که ملامحمدعمر را به فکر تغییر مکان مخفی خود انداخت. در سال ۲۰۰۴، آمریکاییها تصمیم به ایجاد یک پایگاه نظامی در منطقه گرفتند و ملامحمدعمر و عبدالجبار یک روز با صدای مهندسان نظامی که مشغول ساختن یک پایگاه بودند، از خواب بیدار شدند. چند روز بعد ملامحمدعمر و همراهش صبح زود از خانه خارج شدند و رفتند و گویا با زبان حال این سرودهٔ بشاربن بورد (متوفی ۱۶۷ق/۷۸۳م) را زمزمه میکردند: إذا أنکرتنی بلدهٌ أو نکِرتُها/ خرجتُ مع البازی علیَّ سوادُ هرگاه شهری (کشوری) قدر مرا نداند یا مرا از آن خوش نیاید وقت را هدر نمیدهم و در تاریکی با باز (که در زود حرکت کردن معروف است) میروم ومنتظر صبح نمیمانم. آنها با هماهنگی استاد عبدالصمد به یکی دیگر از روستاهای سوری انتقال یافتند. عبدالصمد اما اینبار خانهای را انتخاب کرد که در ششکیلومتری جادهٔ اصلی قندهار و زابل فاصله داشت. خانهٔ گلی و بزرگ که ظرفیت اقامت یک خانواده را داشت که در کنار آن رودخانهای واقع بود که کانالهای سنتی از آن آبیاری میشد. عبدالصمد کلبهای پشت خانهٔ گلی در حاشیه رودخانه ساخت تا محل سکونت امیرالمومنین باشد. به محض اینکه ملامحمدعمر در اقامتگاه جدید ساکن شد، آمریکاییها نیز به اینجا هم آمدند و در چند کیلومتری کلبه، بزرگترین پایگاهٔ «وولفرین» را ساختند. بر اساس اطلاعات موجود، این پایگاه مجهزترین پایگاه آمریکاییها بود که در آن اسباب و وسایل خانهداری و زندگی موجود بود و مملو از نیروهای آمریکایی بود که شبوروز مشغول جستجو و تلّاشی، انجام عملیاتهای گوناگون در سرتاسر افغانستان بودند. سربازان و خبرچینان پایگاه صدها کیلومتر را در جستجوی رهبر طالبان طی میکردند، در حالی که رهبر طالبان در نزدیکی پایگاه آنها به آرامی میخوابید که این اتفاق در واقع نشاندهندهٔ شکست اطلاعاتی و استخباراتی وحشتناک است.
دیدگاهها بسته است.