عمر ثالث

دوازده سال زندگی در سایه/بخش هفتم

به نقل از سید محمدطیب‌آغا، ملامحمدعمر در دورهٔ مخفی‌شدنش روزانه به رادیوی بی‌بی‌سی پشتو گوش می‌داد و هم اینکه اکثراً بر مبنای اخباری که از رادیو می‌شنید، دستورات و پیام‌هایی را برای حرکت می‌فرستاد. به گفتهٔ عبدالجبارعمری، ملامحمدعمر علیرغم فعالیت و پیگیری امور حرکت و راهنمایی‌های جنگی در آرامی کامل به سر می‌برد. همیشه ساکت […]

به نقل از سید محمدطیب‌آغا، ملامحمدعمر در دورهٔ مخفی‌شدنش روزانه به رادیوی بی‌بی‌سی پشتو گوش می‌داد و هم اینکه اکثراً بر مبنای اخباری که از رادیو می‌شنید، دستورات و پیام‌هایی را برای حرکت می‌فرستاد. به گفتهٔ عبدالجبارعمری، ملامحمدعمر علیرغم فعالیت و پیگیری امور حرکت و راهنمایی‌های جنگی در آرامی کامل به سر می‌برد.

همیشه ساکت بود مگر در مواردی که نماز می‌خواند و یا تلاوت می‌کرد. در تمام این مدت از گوشی استفاده نکرد و با هیچ یک از چهار همسر، فرزندان و مادر خود تماسی نگرفت. یک گوشی نوکیا بدون سیم‌کارت همراه خود داشت که گاهی تلاوت خود را ضبط می‌کرد و مجددا به آن گوش می‌داد.

قصهٔ پیش‌رو که عبدالجبار‌عمری به آن اشاره کرده، نشان‌دهندهٔ توانایی‌های ملامحمدعمر در کنترل احساسات است. ایشان می‌گویند که صبح روز ۳‌می ۲۰۱۱ همراه ملامحمدعمر نشسته بود و به رادیوی صدای آمریکا گوش می‌داد. صدای آمریکا داشت از شهادت اسامه‌بن لادن به زبان فارسی گزارش می‌داد. با توجه به اینکه ملامحمدعمر به فارسی تسلطی نداشت، از همراهش پرسید چرا رادیو اسم این مرد را تکرار می‌کند؟! عبدالجبار‌عمری پاسخ داد که امروز اسامه‌بن لادن در پاکستان توسط آمریکایی‌ها شهید شده است. ملامحمدعمر پس از شنیدن این خبر هیچ واکنشی نشان داد و چنان سکوت کرد که گویا هیچ خبری نشنیده است.

این اتفاق، بیانگر توانایی‌های فوق العاده‌ای در کنترل احساسات و کنترل خود در لحظات سستی و آشفتگی است.  شاید جمله‌ای که مؤرخین برای توصیف یکی دیگر از انقلابیون خراسان به‌کار می‌برند یادآور خُلق‌و‌خًوی ملامحمدعمر باشد. در توصیف ابومسلم خراسانی چنین نگاشته شده است: «به سختی در هیچ شرایطی اخم نمی‌کرد. فتوحات بزرگ به سراغش می‌آمد؛ اما اظهار خوشحالی نمی‌کرد. مشکلات و مصایب سختی به او می‌رسید؛ افسرده دیده نمی‌شد. و اگر عصبانی می‌شد، خشم آن را آشفته نمی‌کرد.

گویا خُلق و خُوی این مردِ متینِ افغان، پژواک آن خُلق و خُوی آن مردِ قدیمیِ خراسانی بود.

به این ترتیب، فصل‌های سال برای ملامحمدعمر در این منطقهٔ خصوصی، نزدیک رودخانهٔ کوچک به آرامی سپری شد و در همین مدت روحیهٔ افغان‌ها و نگرش آنها نسبت به آمریکایی‌ها و حکومت کرزی نیز تغییر کرد بود.  از سال ۲۰۰۶ به بعد، بسیاری از افغان‌ها از فساد دولت کرزی و وحشیگری وحشتناک آمریکایی‌ها علیه غیرنظامیان به ستوه آمدند؛ از این‌رو بسیاری از مردم با طالبان اعلام وفاداری کردند و روستایی‌ها نیز جرئت بیشتری پیدا کردند تا مجاهدین را در خانه‌های خود تأمین دهند و از آنها حمایت کنند. در همین مدت، اما همسایگان ملامحمدعمر و عبدالجبار عمری از این قاعده مستثنی نبودند. حالا برای آنها معلوم بود که در این خانهٔ گلی افراد مهم طالبان اقامت دارند و همین امر باعث شده بود که برخی از آنها گاهی به خانه‌ای که در آن مخفی شده بودند، غذا بیاورند.

هشت سال برای مردی با بینیِ متوسط و موهای پرپشت سپری شد و به سختی می‌توانست از مخفی‌گاه خود بیرون شود؛ اما همراه وی، عبدالجبارعمری ماهانه برای دیدار با خانواده خود می‌رفت و امیرالمومنین را نزد عبدالصمد می‌گذاشت؛ زیرا چاره‌ای جز رعایت موارد شدید امنیتی را نداشت. مواضع مذهبی ملامحمدعمر در مورد تصاویر و عکاسی به فاش‌نشدن هویت او کمک‌های بسیاری کرده است؛ بنابراین عجیب نیست که مردمِ عادی بارها او را دیدند بدون اینکه هیچ یک از آنها فکر کند این مرد همان مردی‌ست که جهان پیوسته به دنبال اوست.

ملامحمدعمر نسبت به حرمت تصویر بر مبنای نصوص شرعی، جز در موارد ضروری معتقد بود؛ از همین خاطر تصاویر محدودی از وی وجود دارد که در مواقع ضروری گرفته شده‌اند. مشهورترین آن برمیگردد به دوران مراسم تحلیف امیرالمومنین در قندهار. با خبرنگار پاکستانی که بدون اجازه از وی عکس گرفت، سخت برخورد کرد. أخضر ابراهیمی دیپلمات الجزائری ، نمایندهٔ سابق سازمان ملل در امور افغانستان در همین باره داستانی را نقل می‌کند که وی به همراه ملامحمدعمر قبل از حمله آمریکایی‌ها به افغانستان، به کنسولگری پاکستان در قندهار می‌روند. ملامحمدعمر به خاطر وجود تصویر بنیانگذار حکومت پاکستان محمدعلی جناح (ت۱۹۴۸م) جلسه را ترک کرد. پاکستانی‌ها هم به خاطر دیپلوماسی نمی‌توانستند تصویر را پایین بکشند. آخر با پیشنهاد «ابراهیمی» پرده‌ای روی آن کشیدند و ملامحمدعمر به این اقدام راضی شد و در جلسه شرکت کرد.

بدون تردید شب‌های طولانی در حالی بر ملامحمدعمر سپری می‌شد که وی در خانهٔ گلی خود کنار رودخانه به زندگی خود و هدفش تفکر و تدبر می‌نمود. در این‌سال‌های متمادی برای اندیشیدن در راستای هدف خود فرصتی نایابی به دست آورده بود.