عید قربان یاد بود حضرت ابراهیم (ع)قسمت۴

عید قربان یادگار آزمایش سخت بیائید لحظۀ به آغاز قربانی اندازیم… پیرمردی سال خورده پس از سالها راز و نیایش و تمنا و زاری بدرگاه حق، صاحب پسری گردید. پسر کانون محبت وعشق او وهمسر پیرش که زجر سالیان دراز نازایی را سپری کرده، است. خورشید امید زندگی آنهاست. عصای پیری و بقای نسلشان. پیرمرد […]

عید قربان یادگار آزمایش سخت
بیائید لحظۀ به آغاز قربانی اندازیم…
پیرمردی سال خورده پس از سالها راز و نیایش و تمنا و زاری بدرگاه حق، صاحب پسری گردید. پسر کانون محبت وعشق او وهمسر پیرش که زجر سالیان دراز نازایی را سپری کرده، است. خورشید امید زندگی آنهاست. عصای پیری و بقای نسلشان. پیرمرد سالخورده زندگی بسیار سخت وطاقت فرسایی را سپری کرده. آزمایشهای بسیار سخت الهی ایمانش را صیقل و جلا بخشیده. وشاید این جگر گوشۀ شاد وشنگول و باهوش و زیرک و بردبارکه فرشتگان مژده میلاد او را برایش به ارمغان آوردند، چیزی از پاداش آن سالهای رنج و ثبات و پایداری و دلیرمردیش باشد..
این پیرمرد سالخورده نمی‌تواندکسی جز حضرت ابراهیم علیه السلام و آن فرزند برومندی که چون شمع امید کلبه تنهایی این خانواده توحید را روشنائی بخشیده نمی‌تواند کسی جز حضرت اسماعیل علیه السلام باشد.
در یک آن؛.. همه خوشیها مات ومبهوت در جای خود می‌خشکند!..
یک پیام جدید.. یک آزمایش بسیار سختی که موی بر تن ایستاد میشود.. یک دستور و فرمانی که جانها را به لرزه درمی‌آورد..
در پاکت یک خواب روشن به پیامبر خدا حضرت ابراهیم علیه السلام وحی می‌شود!..
 پسرت را در راه رضایت خداوند سر ببر…
شاید برای بسیاری از ما تصور چنین امری ناممکن باشد. و حتما با شنیدن این پیام لرزه بر انداممان افتاده، مات و حیرتزده وامانده‌ایم که پیر بت شکن چه خواهد کرد؟! آیاکار به گلوی جگر گوشه اش می نهد؟آیا وحی الهی را کابوسی تلخ تلقی کرده، خود را از این مصیبت تلخ کنار می‌کشد؟
آیا دست زاری به درگاه خداوند دراز نموده، از پروردگارش درخواست می‌کند او را معذور دارد؟!
بی‌گمان هر چیزی در تصور ما می‌گنجد مگر آنچه ابراهیم بدان لبیک گفت!..
جان‌ابراهیم‌مجنون‌گشت‌اندر‌شوق‌او                             تیغ‌رابرحلق‌اسماعیل‌واسحق‌می‌نهد
 پدرمهربان پیر درکنار پسرش می‌نشیند، درحالیکه احساسات و عواطف پدری در چشمانش موج می‌زند، دست شفقت و مهر بر سر جگرگوشه‌اش کشیده به آرامی بدو می‌گوید:
﴿… یَٰبُنَیَّ إِنِّیٓ أَرَىٰ فِی ٱلۡمَنَامِ أَنِّیٓ أَذۡبَحُکَ فَٱنظُرۡ مَاذَا تَرَىٰ…. (الصافات: ١٠٢). 
«… پسرکم! جگر گوشه ام! همانامن در خواب می بینم که تو را ذبح می کنم، پس با تأمل کن وبنگر رأی تو چیست؟ ..»
سخنی که گوشها باشنیدنش منگ، چشمها تار، هوش و هواس از سر بیرون پریده، دست و پا به لرزه افتاده، انسان از خود بی‌خود بر زمین می‌افتد..
ولی این پسر اسماعیل است!.. اسماعیلی که از نسلش حبیب و دوست خدا، خاتم پیامبران و فخر عالمیان (علیه الصلاه والسلام) بیرون خواهد آمد.
اسماعیل چون پدر بیدرنگ و بدون کوچک‌ترین توجهی به احساسات وعواطف بشری خود، به ندای حق گردن نهاده، سرش را بالا گرفته به چشمان اشک ریز پدر خیره شده نظرکرده می‌گوید:
﴿ یَٰٓأَبَتِ ٱفۡعَلۡ مَا تُؤۡمَرُۖ سَتَجِدُنِیٓ إِن شَآءَ ٱللَّهُ مِنَ ٱلصَّٰبِرِینَ ١٠٢ (الصافات: ١٠٢). 
«.. ای پدرم آنچه به آن مأمور شده‌ای انجام ده اگر خدا بخواهد مرا از شکیبایان خواهی یافت».
پدری با ایمانی سترگ که کوه ‌های سر به فلک کشیده در مقابلش به پاس احترام می‌ایستند، و پسری به شفافیت وملکوتی فرشتگان که آسمان در وصف او می‌گوید:
﴿فَبَشَّرۡنَٰهُ بِغُلَٰمٍ حَلِیمٖ ١٠١ (الصافات : ١٠١)  
«پس ما او (ابراهیم ) را به پسری بردبار مژده دادیم».
بدانسو بنگر:..
آری آن چهره نورانی با محاسن سفید خودحضرت ابراهیم علیه السلام  است که پسرش را بر زمین انداخته.. بشنو او می‌گوید:
 بِسْمِ اللهِ وَاللَّهُ أَکْبَرُ
الله اکبر!..
خوب گوش فرا ده.. آیا صدای اسماعیل را می‌شنوی؟!.. خوب گوش کن…
 أشهد أن لا إله إلا الله وأشهد أنک یا أبی رسول الله
الله اکبر!..
چه بزرگند وعظیم این پدر و پسر…
ای کوه ‌های سر بفلک کشیده وسترگ… وای آسمان‌های نیلگون آبی… وای دریاهای خروشان و موجهای هولناک… وای زمین و زمان.. آیا مردانی به بزرگی وعظمت این پدر و پسر سراغ دارید؟!..
گویا زمزمه صدایی آرام بگوش می‌رسد. گویا قربانی است که از زیر چاقوی تیز و بیرحم پدر مهربان سخن می‌گوید:
پدر جان ! دست و پایم را محکم ببند تا خدای ناکرده خوف و هراس مرا نلرزاند.
پدر جان! لباسهایت را جمع کن تا نشاید قطرۀ از خون من بر لباسهایت بچکد و مادرم با دیدن آن جگر خون شود. سبحان لله
پدرجان! کاردت را با قدرت بر حلقومم بکش تا قربانی شدن برای خدا برایم لذت بخش‌تر شود.
پدر جان! سلام مرا به مادرم برسان، واگر لطف کنی و پیرهنم را به رسم یادبود به مادرم برسانی تا شاید کمی قلب نازکش تسلی یابد!.. الله اکیر
اشکهای مهر پدری، وداغ محروم شدن از فرزند یگانه! برگونه‌های حضرت ابراهیم سرازیر شده است، بغض گلویش را به سختی می‌فشارد، زبانش خشک شده، به آرامی زیر لب زمزمه می‌کند: ومیگوید صد آفرین بر بزرگی تو ای پسر عزیزم، که چنین مرا در ادای فرمان پروردگارم یاری می‌دهی!..
دست‌های پدر مهربان بت شکن با قدرت کارد بیرحم را به جلو و عقب می‌کشد…
حالاست که فواره خون بیرون جهد…
حالاست که اسماعیل جان به جان آفرین تسلیم کند..
حالاست که جهان شاهد پدری وارسته باشدکه بر جسد سرد وخاموش و در خون غلطیده پسرش اشک می‌ریزد.
حالاست که تاریخ بر صفحه خود سنتی سخت و خونین برای بشریت ثبت می‌کند، که از امروز به بعد هر کس خواهد ابراهیمی زیستن، نیست ممکن مگر با پسر سربریدن!..
خدایا! عجب حکایتی است!.. چاقو از بریدن بازمانده… خدایی که به آتش امر کرد دست از سوختن باز کشد، به چاقو فرمان داده عادت بریدنش را رها سازد!..
آزمایش بسر رسید، پیر فداکار مردانگی و ایمانش را بار دگر به نمایش گذاشت. او چون همیشه از امتحان سربلند برآمد. بشنو صدایی را که پرده غیب دریده، در فضا تلاوت می‌شود:
﴿ یَٰٓإِبۡرَٰهِیمُ ١٠۴ قَدۡ صَدَّقۡتَ ٱلرُّءۡیَآۚ إِنَّا کَذَٰلِکَ نَجۡزِی ٱلۡمُحۡسِنِینَ ١٠۵ إِنَّ هَٰذَا لَهُوَ ٱلۡبَلَٰٓؤُاْ ٱلۡمُبِینُ ١٠۶ وَفَدَیۡنَٰهُ بِذِبۡحٍ عَظِیمٖ ١٠٧ وَتَرَکۡنَا عَلَیۡهِ فِی ٱلۡأٓخِرِینَ ١٠٨ سَلَٰمٌ عَلَىٰٓ إِبۡرَٰهِیمَ ١٠٩ کَذَٰلِکَ نَجۡزِی ٱلۡمُحۡسِنِینَ ١١٠ إِنَّهُۥ مِنۡ عِبَادِنَا ٱلۡمُؤۡمِنِینَ ١١١ (الصافات : ١٠۴،  ١١١) 
«… ای ابراهیم! خوابت را تحقق بخشیدی (و فرمان پروردگارت را اجرا کردی)، به راستی ما نیکوکاران را این گونه پاداش می دهیم (که نیّت پاک و خالصشان را به جای عمل می پذیریم.) به یقین این همان آزمایش روشن بود. و ما اسماعیل را در برابر قربانی بزرگی (از ذبح شدن) رهانیدیم و در میان آیندگان برای او (نام نیک) به جا گذاشتیم. سلام بر ابراهیم(ما) نیکوکاران را این گونه پاداش می دهیم. بی تردید او از بندگان مؤمن ما بود».
الله اکبر!…
آنجا را بنگر.. قوچی سفید فربه  مایل به خاکستری با دو شاخ قویش آرام در کنار ابراهیم بزرگ ایستاده است.
ای ابراهیم بت شکن پسر را رها کن و این گوسفند را بجای او سر ببر..
این است سنت تو که تا قیامت پیروانت با اجرای آن حکایت رادمردیها و ایمان و از خود گذشتگی‌های شما و فرزند برومندت را بیاد خواهند داشت.
هر سال عید قربان فرا می‌رسد، و ما را به این همتهای بلند وجوانمردیهای نمونه یادآور می‌شود..
ایمان و همت ابراهیمی و بزرگی اسماعیل هر ساله در عبادت «قربانی» تجلیل می‌گردد..
عید قربان یا روز پیروزی ایمان ابراهیم، و روز تجلیل اسلام اسماعیل هر ساله می‌آید تا از من و شما بپرسد:
آیا در ایمان ابراهیمی هستیم؟!
آیا در صبر و ثبات و پایداری چون اسماعیل هستیم؟!
آیا حاضریم چون ابراهیم بزرگ هیچ چیزی را در قلبها و دلهایمان بالاتر و با ارزشتر از ایمان ودین و خدایمان قرار ندهیم؟!
آیا حاضریم اسماعیلمان، عزیزترین چیزمان؛ چه مال باشد و ثروت، یا خانه وکاشانه، و یا ملک و دولت، ویاهمسر و فرزند، ویا پدر و مادرمان را برای خدای بزرگمان فدا کنیم. هرگز آنها باعث نشوند تارمویی از راه خدا کناره گیریم؟!
اگر چنین است…
مرحبا بر تو ای عزیز که می‌توانی در قیامت با افتخار دست در دستان پدرت ابراهیم بگذاری.
وآیا حاضریم چون اسماعیل گردن بزیر چاقوی تیز خواست خداوند بگذاریم، و خود را چون او برای تحقق یافتن خواستۀ حق فدا کنیم، و چون او از خود گذشتگی نشان دهیم، و در صبر و استقامت و پایداری چون او باشیم.
اگر چنین است…
صد مرحبا بر تو ای عزیز که در روز محشر می‌توانی گردنت را بالا گرفته، اسماعیل بزرگ را به آغوش گیری و درمقابل پروردگار ایستاده با کمال فخر و شادی بگویی: بار الهی! من نیز اسماعیل بوده‌ام..
آری ای عزیز…
این زندگی گوی و میدانی دارد، این چند پگاه عمر از آن است که بر صفحات آن بنگاریم: ابراهیم و اسماعیل و محمد و موسی و عیسی و نوح و یونس و هودیم یا ابوجهل و فرعون و نمرود و هامان..
در آینه ضمیر و وجدان خود بنگر درخواهی یافت که تو کیستی؟!..
البته فراموش نکن که پروردگاری بس بزرگ با کمال مطلق خدایی و رحم و شفقت و حکمت و عدل و بخشایش.. و عظمت داری.