عید قربان یاد بود حضرت ابراهیم(ع) قسمت۳

حضرت ابراهیم بت شکن دعوتگری است نمونه. همیشه صدای او همراه با حرکت و تلاش در بین دعوتگران نفس نفس می‌زند. او با دیدی وسیع و نگرشی گستردۀ به جهان وجهانیان می‌نگرد. اوهمه زمین را خانه خود وآسمان را سقف آن می‌بیند. هر جا که ملک خدای اوست ملک اوست! او ظلم وستم طاغوتیان را […]

حضرت ابراهیم بت شکن دعوتگری است نمونه. همیشه صدای او همراه با حرکت و تلاش در بین دعوتگران نفس نفس می‌زند.
او با دیدی وسیع و نگرشی گستردۀ به جهان وجهانیان می‌نگرد. اوهمه زمین را خانه خود وآسمان را سقف آن می‌بیند. هر جا که ملک خدای اوست ملک اوست!
او ظلم وستم طاغوتیان را هرگز تحمل نمی‌کند. هرآنگاه که نمرودی عرصه زندگی بر او به تنگ آورد سوار بر دو پای همت خویش ره هجرت برمی‌گزیند. از عراق به ترکیه، و از ترکیه به شام، و از شام به فلسطین و مصر و به سرزمین حجاز..
برای ابراهیم بزرگ دعوت وهدف مهم است نه میخ شدن در شهر و دیار خود وکمر خم کردن در مقابل طاغوتیان.. اوآزادیش را به هیچ قیمت وبهایی نمی‌فروشد..
اوظالمان وطاغوتیان ومستبدان ومعامله گران باکفار، را افرادی بیمار می‌داند که غرور شیطانی در آنها رخنه کرده، ومالیخولیای فکری گرفته‌اند وچون دیوانۀ که بر بلندای قله کوه ایستاده مردم را موریانی کوچک وحقیر می‌بیند، به مردم نگاه می‌کند. ابراهیم از مردم می‌خواهد که آنها نیز بدون توجه به بزرگی کوه، تنها او را بر قله غرورش چون پشۀ ناچیز ببینند، و به او اجازه ندهند از حد خود تجاوز کند.
وچون جامعه بخود ظلم می‌ورزد وطاغوت را کوهی استوار تصور می‌کند و در برابر او کمر خم می‌کند، ابراهیم (علیه السلام) هجرت را بر ذلت ترجیح می‌دهد..
ابراهیم دعوتگر با اسلوبی بسیار برازنده یک مؤمن گمراهان را خطاب می‌کند. او گمراه را فردی بیمار و نیازمند دلسوزی می‌داند. انسانی که شیطان در عقلش رخنه کرده، تخم غرور بر دلش گذاشته!
پدر بت تراشش را با کمال ادب و دلسوزی صدا می‌زند:
﴿إِذۡ قَالَ لِأَبِیهِ یَٰٓأَبَتِ لِمَ تَعۡبُدُ مَا لَا یَسۡمَعُ وَلَا یُبۡصِرُ وَلَا یُغۡنِی عَنکَ شَیۡ‍ٔٗا ۴٢(مریم: ۴٢).
«هنگامیکه به پدرش گفت: «ای پدر! چرا چیزی را می‌پرستی که نه می‌شنود، ونه می‌بیند، و نه هیچ مشکلی را از تو حلّ می‌کند؟»
و چون دعوت اوگوش شنوائی نمی‌یابد، به صراحت به پدرش می‌گویدکه این شیطان است که چهره حقیقت را در دیدگاه تو مسخ نموده، زشتی را زیبا نمودار کرده، تو در حقیقت سنگ را نمی‌پرستی بلکه شیطانی که در سنگ موج می‌زند، را پرستش و عبادت می‌کنی. شیطانی که بر هوا وهوست چیره شده است:
﴿یَٰٓأَبَتِ لَا تَعۡبُدِ ٱلشَّیۡطَٰنَۖ إِنَّ ٱلشَّیۡطَٰنَ کَانَ لِلرَّحۡمَٰنِ عَصِیّٗا ۴۴ یَٰٓأَبَتِ إِنِّیٓ أَخَافُ أَن یَمَسَّکَ عَذَابٞ مِّنَ ٱلرَّحۡمَٰنِ فَتَکُونَ لِلشَّیۡطَٰنِ وَلِیّٗا ۴۵ (مریم: ۴۴- ۴۵). 
«ای پدر! هرگز شیطان را نپرست که شیطان سخت با خدای رحمان مخالفت وعصیان کرد! ای پدر، ازآن سخت می‌ترسم که ازخدای مهربان بر تو قهر وعذاب رسد و (به دوزخ) با شیطان یار و یاور باشی».
اما عقلها در زنجیر تقلید کورکورانه و در دام شیطان از اندیشیدن بازمانده‌اند. اینجاست که دعوتگر جوان ما بایدکمر منکر و زشتی بزرگ را با پتک حقیقت درهم شکند…
و اینجاست که ابراهیم بت شکن می‌شود!..
وچون در مقابل عقلهای حیرت زده ومدهوش و پریشانی که حقیقت را با چشمان خود نظاره‌گرند می‌ایستد، خواب آنها را به مسخره گرفته می‌گوید؛ از بت بزرگتان بپرسید که چه کسی خدایانتان را شکسته! نکند کارهمین بت بزرگ باشد؟
﴿قَالَ بَلۡ فَعَلَهُۥ کَبِیرُهُمۡ هَٰذَا فَسۡ‍َٔلُوهُمۡ إِن کَانُواْ یَنطِقُونَ ۶٣ (الأنبیاء:۶٣)  
«ابراهیم (در مقام احتجاج) گفت: بلکه این کار را بزرگ آنها کرده است، شما از این بتان سؤال کنید اگر سخن می‌گویند»
تیر دعوتگر پیروز به هدف می‌خورد
 عقلها در یک آن به فکر فرو می‌روند:
﴿فَرَجَعُوٓاْ إِلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ فَقَالُوٓاْ إِنَّکُمۡ أَنتُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ ۶۴ (الأنبیاء: ۶۴)
«آن‌گاه باخود فکر کردند و با هم گفتند: البته شما ستمکارید (که این بتان عاجز و بی‌اثر را می‌پرستید نه ابراهیم که آنها را درهم شکسته است)».
شرم و حیاء ازتقلید کورکورانه بر همه چیره می‌گردد
 ناخودآگاه به حقیقت تلخ اعتراف می‌کنند:
﴿ثُمَّ نُکِسُوا عَلَىٰ رُءُوسِهِمْ لَقَدْ عَلِمْتَ مَا هَـٰؤُلَاءِ یَنطِقُونَ ۶۵
«وسپس همه سر به زیر شدند وگفتند: تو می‌دانی که این بتان را نطق و گویایی نیست».
اینجاست که دعوتگر با زیرکی عقلها را به اندیشیدن وا می‌دارد:
﴿قَالَ أَفَتَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّـهِ مَا لَا یَنفَعُکُمْ شَیْئًا وَلَا یَضُرُّکُمْ ۶۶
«ابراهیم گفت: پس چرا خدا را (که هر نفعی به دست اوست) رها کرده و بتهایی را می‌پرستید که هیچ نفع و ضرری برای شما ندارند؟»
ابراهیم ازآنها جز اندیشیدن و بها دادن به عقلهایشان هیچ نمی‌خواهد. با دلسوزی وآه غمگینی که از دلش برمی‌آید تلاش می‌کند مردمی که شیطان مغزهایشان را مسخ کرده، تصوراتشان را دگرگون نموده را بیدار سازد:
﴿أُفٍّ لَّکُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ ۖ أَفَلَا تَعْقِلُونَ ۶٧
«افسوس بر شما و برآنچه به جز خدای یکتا می‌پرستید، آیا شما عقل خود را هیچ‌بکار نمی‌بندید؟»
این نمونه والگوی دعوتگری مردم را به پیروی از عقل و منطق و علم دعوت می‌کند:
﴿یَا أَبَتِ إِنِّی قَدْ جَاءَنِی مِنَ الْعِلْمِ مَا لَمْ یَأْتِکَ فَاتَّبِعْنِی أَهْدِکَ صِرَاطًا سَوِیًّا (مریم: ۴٣)
«ای پدر، مرا (از وحی خدا) علمی آموختندکه تو را آن علم نیاموخته‌اند، پس تو مرا پیروی کن تا به راه راستت هدایت کنم».
وچون به سرزمین ماه وستاره پرستان می‌رسد، بتهایی که در آسمان تصور شده‌اند، و از توان پتک ابراهیمی نیست که کمر آنها را درهم شکند، دعوتگر بزرگ هیبت و جلال این بتهای بی‌جان را به نمایش می‌گذارد. برای آنها چنین تصور می‌کند که به فرض محال آنها برحقند و باید ستاره را پرستید. ولی چون ستاره غروب می‌کند، با پتک منطق ابراهیمی بر سر عقلهای خمول و خواب‌آلود می‌زند؛ چگونه بپرستم چیزی را که دوام ندارد؟ پس در روز روشن که ستاره ‌ها در خوابند چه کسی بدادم می‌رسد؟! ماه نیز اینچنین از میدان بدر برده می‌شود. و نهایتا گرز گران ابراهیمی بر سر خورشید فرو می‌آید و عقلهای حیران بناگاه متوجه خدای رحمان؛ خالق آسمانها و زمین، حکیم و علیم و رحمان و رحیم و عزیز و قادر مطلق می‌شوند:
﴿فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَأَىٰ کَوْکَبًا ۖ قَالَ هَـٰذَا رَبِّی ۖ فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِینَ (الأنعام: ٧۶).
«پس چون شب بر او نمودار شد ستاره درخشانی دید، گفت: این پروردگار من است. چون آن ستاره غروب کرد گفت: من چیزهای غروب کردنی و ناپدید شدنی را دوست ندارم (به خدایی نخواهم گرفت)»
﴿فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بَازِغًا قَالَ هَـٰذَا رَبِّی  فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئِن لَّمْ یَهْدِنِی رَبِّی لَأَکُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّینَ ٧٧
«پس چون ماه تابان را دید گفت: این خدای من است. وقتی آن هم ناپدید گردید گفت: اگر خدای من مرا هدایت نکند همانا من از گمراهانم».
﴿فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بَازِغَهً قَالَ هَـٰذَا رَبِّی هَـٰذَا أَکْبَرُ ۖ فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ یَا قَوْمِ إِنِّی بَرِیءٌ مِّمَّا تُشْرِکُونَ ٧٨
«پس چون خورشید درخشان را دید گفت: این است خدای من، این بزرگتر است. چون آن هم ناپدید گردید گفت: ای قوم من، من از آنچه شما شریک خدا قرار می‌دهید بیزارم.»
﴿إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِیفًا ۖ وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ ٧٩
«من با ایمان خالص روی به سوی خدایی آوردم که آفریننده آسمانها و زمین است و من هرگز از مشرکان نیستم».
این است راه و رسم ابراهیمی…
بقلم: “منقاد (تخاری)”