نیمه‌شب با آه پر سوز و گداز

ابوعمیر طارق بوی ایمان‌ از سنگر پر سوز جان مــی‌وزد هنـگـامــه‌ی از بــوی آن دیـده را با آب حـسرت تـر نـما بر سکوت، حاکم نما آه و فغان هر‌ چـه کردی بـاد اما ایــن‌کنون دست خود کوتاه نما ای ناتوان! فصـل نیـکو بر دیـار دل رســید حیف‌ بود گر بگذرد شکل خزان مـاه پر فیض، […]

ابوعمیر طارق

بوی ایمان‌ از سنگر پر سوز جان
مــی‌وزد هنـگـامــه‌ی از بــوی آن

دیـده را با آب حـسرت تـر نـما
بر سکوت، حاکم نما آه و فغان

هر‌ چـه کردی بـاد اما ایــن‌کنون
دست خود کوتاه نما ای ناتوان!

فصـل نیـکو بر دیـار دل رســید
حیف‌ بود گر بگذرد شکل خزان

مـاه پر فیض، مـاه پر‌ خیر خدا
ماه رحـمت از خـدای ذوالـمنان

نیـمه‌شب با آه دل سـوز و گداز
نـعره‌ات را ســر نـما تــا آســمان

بر زمیـن‌ قلـب خود کـشتی بکـــار
جوی اشک از دیده‌هایت کن‌ روان

حاصـلش را روز رسـتاخیز بگـیر
طــارقا! آن‌روز کــجا باشـد امان؟