نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
محمد داود مهاجر بردگــی را مذهـب است آری بـدان! در پـی آنـند چـو مسـلــک، ابلــهان بـردگـی را بـَردگــانـی دل فــــروش بهر ایشان جز نباشد خواب و نوش بــردگی امــروز رنگــش دیگر است رنگ آزادی و لیـکـش اخــگـر اسـت آتشــش چون شعــله هـا بر دل زند دل فـشــارد نـــور دل از دل بـَـــرد آن ضمـیرش بیفـروغ […]
محمد داود مهاجر
بردگــی را مذهـب است آری بـدان! در پـی آنـند چـو مسـلــک، ابلــهان
بـردگـی را بـَردگــانـی دل فــــروش بهر ایشان جز نباشد خواب و نوش
بــردگی امــروز رنگــش دیگر است رنگ آزادی و لیـکـش اخــگـر اسـت
آتشــش چون شعــله هـا بر دل زند دل فـشــارد نـــور دل از دل بـَـــرد
آن ضمـیرش بیفـروغ از روشــنی بهـر نانـی میفــروشد خـــواجـگی
دشـمنــان را میدهـد صـفـق دلـش دوسِــتان را میشــمارد مـشکلــش
سـر به زیر است زیر امر ناکـــسان غُـل و زنـجیـرش نمـیبیــند عـیان
بهر درهـم عشـق و ایمــانـش دهـد خاک خود، هـم دین و قرآنش دهد
بــردگی بـدتـر ز زهـــر قــاتـل است پا به بندِ کفر و شرک و باطل است
ای کـه داری فـــطرت و مــردانــگی بــردگی را میشـــمارش گنـــــدگی
عـزتِ نفــس و کـــرامت پیشه گیر در ســـرای معنــــویت خانــه گــیر
گـر دَرُونت مرده است زودا بخـیز! بهـر اصلاحـش دعـایی، اشک ریـز!
بهــر مــولا جز غـلامـی، بردگیست ای مــهاجر آخـرش افســردگیست
این مطلب بدون برچسب(تکونه) می باشد.
دیدگاهها بسته است.