عشق حقیقی

این سبکبالان که تا عرش جنون پر می کشند جایگاه وصل را چون صبح، در بر مى‏ کشند از دم تیغ شهادت باده جوى وصلتند نیل اگر گردد بلا لاجرعه‏اش سر مى ‏کشند هر مقام عشق را موقوف زخمى ساختند بى‏ سران در هفت شهر عاشقى سر مى ‏کشند آفتاب دیگرند اینان که روز خصم […]

این سبکبالان که تا عرش جنون پر می کشند

جایگاه وصل را چون صبح، در بر مى‏ کشند

از دم تیغ شهادت باده جوى وصلتند

نیل اگر گردد بلا لاجرعه‏اش سر مى ‏کشند

هر مقام عشق را موقوف زخمى ساختند

بى‏ سران در هفت شهر عاشقى سر مى ‏کشند

آفتاب دیگرند اینان که روز خصم را

تیره مى‏ سازند چون از کوه سربر مى‏ کشند

عرش با فریادهاشان همنوایى مى‏ کند

تا که از دل نعره الله‏ اکبر مى ‏کشند

آذرخش خشم اینان آتش قهر خداست‏

بیشه‏ زار بت‏ پرستى را به آذر مى‏ کشند

فصل دیگر مى‏ گشایند از کتاب عاشقی

عشق را با جوهر خون نقش دیگر مى‏ کشند