نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
این سبکبالان که تا عرش جنون پر می کشند جایگاه وصل را چون صبح، در بر مى کشند از دم تیغ شهادت باده جوى وصلتند نیل اگر گردد بلا لاجرعهاش سر مى کشند هر مقام عشق را موقوف زخمى ساختند بى سران در هفت شهر عاشقى سر مى کشند آفتاب دیگرند اینان که روز خصم […]
این سبکبالان که تا عرش جنون پر می کشند
جایگاه وصل را چون صبح، در بر مى کشند
از دم تیغ شهادت باده جوى وصلتند
نیل اگر گردد بلا لاجرعهاش سر مى کشند
هر مقام عشق را موقوف زخمى ساختند
بى سران در هفت شهر عاشقى سر مى کشند
آفتاب دیگرند اینان که روز خصم را
تیره مى سازند چون از کوه سربر مى کشند
عرش با فریادهاشان همنوایى مى کند
تا که از دل نعره الله اکبر مى کشند
آذرخش خشم اینان آتش قهر خداست
بیشه زار بت پرستى را به آذر مى کشند
فصل دیگر مى گشایند از کتاب عاشقی
عشق را با جوهر خون نقش دیگر مى کشند
این مطلب بدون برچسب(تکونه) می باشد.
دیدگاهها بسته است.