شهر سوخته!

  شهر من اى شهر پیکر سوخته باغ و بستانت سراسر سوخته از سموم بادها بر دامنت بید بنهاى تناور سوخته خاطرات سبز تو دیریست دیر با شقایق‏ هاى پرپر سوخته روى دشت سینه‏ء خونین تو سرو پژمرده ، صنوبر سوخته نغمه‏ هایت در گلو خشکیده است مثل پروازى که در پر سوخته زنبق و […]

 

شهر من اى شهر پیکر سوخته

باغ و بستانت سراسر سوخته

از سموم بادها بر دامنت

بید بنهاى تناور سوخته

خاطرات سبز تو دیریست دیر

با شقایق‏ هاى پرپر سوخته

روى دشت سینه‏ء خونین تو

سرو پژمرده ، صنوبر سوخته

نغمه‏ هایت در گلو خشکیده است

مثل پروازى که در پر سوخته

زنبق و یاس و گل نسرین تو

در هجوم باد صرصر سوخته

ایستاده بر فراز شانه‏ات

نخل قد افراشته سر سوخته

در کنارت مادر از داغ پسر

خواهر از داغ برادر سوخته

سینه‏ هاى آسمان‏ها از غمت

با هزاران مهر و اختر سوخته

در دل و در شانه و پهلوى تو

دشنه و شمشیر و خنجر سوخته

از فراق سینه سرخان شهید

اشک در چشم کبوتر سوخته

از ستم‏ هاى تو اى شهر نجیب

غم مخور کز غم ستمگر سوخته

سبز مى‏ گردى در آغوش بهار

باز هم اى شهر پیکر سوخته