نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
ابوعمیر طارق خون من بر برگِ تاریخ نکتهی دیگر نوشت زخم رویم سرنوشتِ باده و کوثر نوشت چشم گشودم من رمیدم از دیارِ بردگی خسته و درماندهام، تقدیر من از سر نوشت کاش میشد فصلِ دیگر را گشود از آرزو آرزوهایم رسید تا بابِ یک دفتر نوشت شیر بودم، سر بدادم از برای دین خود […]
ابوعمیر طارق
خون من بر برگِ تاریخ نکتهی دیگر نوشت زخم رویم سرنوشتِ باده و کوثر نوشت
چشم گشودم من رمیدم از دیارِ بردگی خسته و درماندهام، تقدیر من از سر نوشت
کاش میشد فصلِ دیگر را گشود از آرزو آرزوهایم رسید تا بابِ یک دفتر نوشت
شیر بودم، سر بدادم از برای دین خود تهمتی از دیگران بر اسم من خنجر نوشت!
دهِ حوت، پایان اشغال وطن شد بیدریغ مژدههــا را بر تمنــاهاى دل اکثر نوشت
میفروشم جان خود را در رهِ پر نور عشق اسم من را بختِخوش بر شعله و اخگر نوشت
تا نفس دارم ز آرمان دلم تابع شوم در راه حق طارق از وصلِ وفایش سینه را محشر نوشت
این مطلب بدون برچسب(تکونه) می باشد.
دیدگاهها بسته است.