توئی، ای اولین قبلۀ من!

دنیا همچو یخ در گذر است؛ اما حریص در پی آن. می کشد و می تازد، اما بسنده نمی دارد. همه را گرفتند، و حال؟ خانه ام را! خانه ای بس کوچک و قفس مانندم را؛ قفسی که به آن عشق می ورزم؛ عشقی که قلب، کلیدش را حمل می دارد. نمی گذارم! نمی گذارم […]

دنیا همچو یخ در گذر است؛
اما حریص در پی آن.

می کشد و می تازد،
اما بسنده نمی دارد.

همه را گرفتند، و حال؟
خانه ام را!
خانه ای بس کوچک و قفس مانندم را؛
قفسی که به آن عشق می ورزم؛
عشقی که قلب، کلیدش را حمل می دارد.

نمی گذارم!
نمی گذارم تا آتش بمب و خمپارهٔ که از صدای نحس «ترامپ» بیرون می آید، ترا ذوب بدارد!

اما چه کنم!؟
چیزی ندارم.
بلی! چیزی ندارم به جز از تنم!

پس تنم را فدایت می گردانم؛
سینه ام را، سپر ات می سازم؛
با جان سرد و بی روحم!

بلی! با سردی جان بی روحم؛
سردی ام، حافظ ات باد!

توئی خانۀ من؛
توئی قلبی من؛
توئی فلسطین من؛
و توئی، ای اولین قبلۀ من!

نوشتۀ: انجنیر محمد نذیر تنویر، هالند
در واکنش صدای نحس «ترامپ» در رابطه به بیت المقدس