سرنوشت یک مبارز

زندگی‌نامهٔ شهید ملا رحمت‌الله “اسد”

  نویسنده: تولد: شهید ملا رحمت‌الله «اسد» ولد عبدالرحمن، ولدیت کریم‌داد، در سال ۱۳۷۳ ه‍.ش، در ولایت غور، ولسوالی الله‌یار، قریهٔ گاشک علیا در یک خانوادهٔ مجاهدپرور و دین‌دوست دیده به جهان گشود. آغاز تحصیل: وی تعلیمات ابتدایی را در زادگاهش، نزد پدر بزرگ‌وارش فرا گرفت، و پس از آن در سال ۱۳۸۳ ه‍.ش، در […]

 

نویسنده:

تولد:

شهید ملا رحمت‌الله «اسد» ولد عبدالرحمن، ولدیت کریم‌داد، در سال ۱۳۷۳ ه‍.ش، در ولایت غور، ولسوالی الله‌یار، قریهٔ گاشک علیا در یک خانوادهٔ مجاهدپرور و دین‌دوست دیده به جهان گشود.

آغاز تحصیل:

وی تعلیمات ابتدایی را در زادگاهش، نزد پدر بزرگ‌وارش فرا گرفت، و پس از آن در سال ۱۳۸۳ ه‍.ش، در نتیجهٔ تشویق پدر و مادرش، به مدرسهٔ «جری‌سرخ» نزد ملاامام آن قریه رفت، و مدت یک‌سال در آن‌جا مشغول درس بود. پس از آن در سال ۱۳۸۴ ه‍.ش، به لیسهٔ «چشمه سکینه» پیوسته و در صنف اول شروع به تحصیل کرد. ایشان مدت سه‌سال در مکتب مذکور، مشغول کسب علم بود و پس از آن در سال ۱۳۸۷ ه‍.ش، بنابر شوق و علاقه‌ای که به فراگیری علوم دینی داشت، در مدرسهٔ «سنگ سفید» نزد عالم فرزانه و نخبه، الحاج مولوی محمدنصیر «مهاجر» رفته، و یک‌سال در آن‌جا مصروف آموزش بود.

شهید اسد، در سال ۱۳۸۸ ه‍.ش، راهی مدرسهٔ «دره آسیاب» شده و به مدت یک‌سال، نزد استاد علم و ادب؛ مولوی عبدالظاهر «انصار» به درس خویش ادامه داد. وی پس از آن، در سال ۱۳۸۹ ه‍.ش، به مدرسهٔ قریهٔ «جوزری علیا» در منطقهٔ «زی‌رضا» نزد استاد فقیه و دانش‌مند؛ الحاج مولوی حفیظ‌الله «راجی» زانوی تلمذ زده و برخی از کتاب‌های مقدماتی علم صرف، نحو، فقه و اصول فقه را در آن‌جا فرا گرفت. سپس در سال ۱۳۹۰ ه‍.ش، برای ادامهٔ درس‌های خویش، به شهر علم و دانش؛ یعنی هرات سفر کرده و در مدرسهٔ مخزن‌العلوم این ولایت، ثبت‌نام نموده و به درس و تعلیم خویش ادامه داد.

مبارزه و پیکار

دوران تعلیم شهید اسد نیز مانند سایر نوجوانان و طلاب علوم دینی، مصادف بود با حضور ائتلاف بزرگ ناتو و جهان غرب در افغانستان. در این هنگام در کشور عزیزمان، از یک‌سو آه‌ونالهٔ هم‌وطنان رنج‌دیدهٔ‌مان به گوش می‌رسید که از ظلم و ستم اشغال‌گران‌ و مزدوران‌شان به ستوه درآمده بودند، و از سوی دیگر نعره‌های تکبیر مجاهدین در سنگرهای داغ جهاد علیه اشغال‌گران‌ و مزدوران‌شان، چنان در کوه و صحرای این سرزمین طنین‌انداز بود که شور و شوق جهاد را در دل هر افغان زنده کرده و احساسات دینی و جهادی‌شان را برمی‌انگیخت.

عشق و علاقهٔ خیلی زیاد ملا رحمت‌الله به جهاد و سنگر، وی را از اتاق گرم و بالین نرم مدرسه، به میدان جنگ و نبردهای خونین جهاد کشاندی؛ جایی که بهترین غذا نان خشک و نرم‌ترین بالین، خاک سنگر بود، و شهید اسد در اواخر سال ۱۳۹۰ ه‍.ش، فعالیت‌های جهادی خویش را به همراه شهید حاجی غنی‌شاه «صابر» آغاز کرد.

وی در سال ۱۳۹۱ ه‍.ش، همراه با ملا بسم‌الله «سالم»، شیخ ملا محمداعظم «اسامه»، شهید ملا محمدنادر «زرقاوی» و شهید ملا محمود «صابر»، حملات چریکی خویش را بر پوسته‌های مرواه و زمان‌آباد ولسوالی پشتون زرغون و دیگر ولسوالی‌های ولایت هرات، تحت فرماندهی شهید حاجی غنی‌شاه «صابر» انجام می‌داد. پس از شهادت شهید «صابر» فرماندهی جهاد به دوش محمدآصف‌خان مشهور «راشد» افتاد.

وی در سال ۱۳۹۲ ه‍.ش، پس از شهادت شهید «راشد» عملیات جهادی خویش را همراه با شهید حاجی نبی‌جان «مخلص»، مولوی زبیر حنیفی، حاجی احمد «ثابت» و حاجی عبدالآخر «معتصم‌بالله» آغاز کرده و مشغول به فعالیت شد.

ملا رحمت‌الله در سال ۱۳۹۳ ه‍.ش، جهت تعلیمات مسلکی، راهی مرکز تعلیمات نظامی شده، و بخش اسلحهٔ سنگین را توسط استاد ممتاز، مشهور به «خطاب افغان» -که فعلا معاون کشف عمومی وزارت دفاع ملی می‌باشد- تعلیم یافت.

وی بخش حرکات نظامی و استخبارات را از شهید مولوی «خادم»، بخش اسلحهٔ سبک را توسط مولوی «فاروقی» و بخش عقیده، ترجمهٔ قرآن کریم و لایحهٔ وظایف را از عالم بزرگ، ابوالحکمت، مفتی عبدالغفار غوری، تعلیم یافت.

وی بعد از فراغت دورهٔ تعلیمی، با درجهٔ ممتاز از معسکر فارغ گشته و خود استاد معسکر قرار گرفت و چندین معسکر انجام داد، حتی یک دورهٔ معسکر خود را در ولسوالی شیندند ولایت هرات به نام «معسکر خالد‌بن‌ولید» نام‌گذاری کرد. وی در سایه‌سار معسکرها، رساله‌هایی را دست‌نویس که در دوره‌های تعلیمات مجاهدین در معسکرهای جهادی، تدریس می‌شدند.

شهید اسد در سال ۱۳۹۳ ه‍.ش، در مدرسهٔ آب‌پودهٔ منطقهٔ «زی‌رضا» نزد مولوی محمود «احمدی» آمده و مصمم بود که در کنار فراگیری علم، مسئولیت‌های جهادی خود را نیز انجام دهد. در این اثنا شهید ملا رحمت‌الله با یک دوست دیگر به نام ملا شیرمحمد «متقی» از قریهٔ «بی‌بی‌یان» ولسوالی «دولینه» ولایت غور، همراه شده و فعالیت‌های جهادی خویش را مشترکا انجام می‌دادند، تا این‌که برای جابه‌جاکردن سریع و بهتر ماین‌ها، با موترسایکل راه افتادند، ولی از قضای الهی، همین ماین، سبب شهادت شیرمحمد «متقی» شد.

اسد پس از شهادت دوست عزیزش «متقی» خیلی اندوهگین شد و در همین حال، تحت تعقیب نیروهای ادارهٔ اجیر منطقهٔ «زی‌رضا» قرار گرفت. وی با این‌که رفیق نازدانهٔ خود را از دست داده و قلبا محزون بود، منطقهٔ «زی‌رضا» را ترک کرده و با یک دنیا امید، وارد سرزمین خود «الله‌یار» شد.

وی باری در مسجد جامع شهرنو ولسوالی «الله‌یار» فضایل جهاد و شهادت را برای مردم بیان می‌کرد که بازهم توسط برخی‌ها مورد تهدید شده و تحت پی‌گرد نیروهای پوستهٔ ادارهٔ اجیر شهرنو ولسوالی «الله‌یار» قرار گرفت. شهید اسد با وجود این‌که پسر نازدانه و دوست‌داشتنی والدین خود بود، به‌خاطر خطرات امنیتی نتوانست از آغوش گرم والدین و برادران خود به درستی لذت ببرد.

شهید ملا رحمت‌الله در سال ۱۳۹۴ ه‍.ش، به قریهٔ رضوان ولسوالی تولک ولایت غور رفته و نزد الحاج مولوی فضل‌احمد «خاموش» به دروس خود ادامه داد، و در آن‌جا به همراه دیگر مجاهدین، حملات چریکی و جهادی خویش را علیه پوسته‌های مهم ولسوالی پشتون زرغون ولایت هرات، آغاز کرد.

شهید اسد در سال ۱۳۹۵ ه‍.ش، از طرف امیران و مسئولین ولایت هرات، در مرکز تعلیمی مجاهدین، به عنوان استاد معسکر معرفی گشته و به‌حیث استاد سپورت و اسلحهٔ سنگین، مشغول به فعالیت شد. وی در این دوره، ۱۲۱ نفر از مجاهدین را از ولایات مختلف تعلیم می‌داد، که شاگردانش بعد از دورهٔ تعلیمی، دوباره همراه بزرگان خویش، در ولسوالی‌های تولک و ساغر ولایت غور، پشتون زرغون، اوبه و شیندند ولایت هرات، مشغول به فعالیت جهادی علیه اشغال‌گران‌ شدند.

شهید اسد در این وقت همراه بهترین هم‌سنگران خود؛ شهید ملا جمال‌الدین «جابر»، شهید ملا محمد «حکیم‌الله»، شهید غلام‌فاروق «لبیب» و شهید ملا کامل «سهیل» پلان‌های جهادی را طبق مهارت‌های خود طرح‌ریزی می‌کردند.

امراء و مسئولین به ایشان حسن نیت کامل داشتند، بنابراین امراء هر موقع تصمیم می‌گرفتند بر یکی از قرارگاه‌های دشمن عملیاتی انجام دهند، این‌ها در زودترین فرصت در صحنهٔ جنگ حاضر می‌شدند. استاد حمزه در مورد شهید اسد می‌گوید: «بنده در اوایل با امراء شناخت چندانی نداشتم؛ ولی شهید ملا رحمت‌الله نظر به این‌که سابقهٔ جهادی وی از من بیشتر بود، بسیاری از آن‌ها را می‌شناخت و بنده نیز توسط شهید اسد با امراء معرفی شدم. از جملهٔ مجاهدین مشهوری که شهید ملا رحمت‌الله با در کمربندهای جهادی با ایشان سپری کرد، شهید حاجی غنی‌شاه «صابر»، شهید محمدآصف‌خان «راشد»، شهید کاکا نبی‌جان «مخلص»، حاجی احمد «ثابت» و حاجی زبیر «حنیفی» بودند، که فعالیت‌های چشم‌گیری را انجام می‌دادند.

در سال ۱۳۹۶ ه‍.ش، شهید ملا رحمت‌الله همراه با دیگر مجاهدین، تحت فرماندهی عبدالرحمن «خالد»، مشغول فعالیت‌های جهادی بر پوسته‌های «سید ولیِ» ولسوالی چشت ولایت هرات بود، و در عملیات ولسوالیِ شهرک، تولک، تیوره، و ولسوالی «الله‌یار» ولایت غور، نیز فعالیت داشت. شهید اسد در این وقت مسئول خریداری اسلحه و مهمات بود. وی بنابر نفوذی که داشت، از هرجایی می‌توانست اسلحه و مهمات فراهم کند. وی با وجود این‌که تازه به سن جوانی رسیده بود، از شهامت و شجاعت بی‌نظیری برخوردار بود و در میدان جهاد، دوشادوش مجاهدین می‌رزمید.

شجاعت و مردانگی

شهید ملا رحمت‌الله در کمین‌های هدف‌مند دشمن، یک فرد چست، چالاک و چریک جسور و بی‌باک بود، به گونه‌ای که هیچ خطری مانع رسیدنش به هدف نمی‌شد. وی علاوه بر شجاعت و غیرتی که خداوند متعال به وی ارزانی داشته بود، از ذهن و استعداد فوق‌العاده‌ای برخوردار بود.

اخلاق حسنه

ملا رحمت‌الله جوانی پرهیزگار، صبور، با اخلاق، نترد و حسین بود. وی همیشه مردم را به سوی جهاد و مبارزه در برابر اشغال‌گران‌ و مزدوران دست‌نشاندهٔ‌شان، دعوت می‌داد.

حملهٔ تنهایی بر پوستهٔ دشمن

شهید اسد در یکی از روزها از ولسوالی چشت ولایت هرات، از امرای خویش رخصت گرفته و عازم ولسوالی «الله‌یار» شده. وقتی که به منطقهٔ شهرنو ولسوالی «الله‌یار» رسیده، تمام اطراف پوستهٔ ادارهٔ اجیر را که در آن‌جا قرار داشته،‌ مورد دقت و ارزیابی قرار داده، و تصمیم گرفته است تا بر پوسته عملیات چریکی انجام دهد.

از آن‌جایی که شهید اسد در این وقت، با خود سلاحی نداشته، با یکی از دوستان صمیمی خود به نام عبدالقدیر «لیاقت» تماس گرفته و کلاشینکوف وی را می‌گیرد و می‌گوید: «بنده امشب بالای پوسته می‌روم». رفیقش نیز می‌گوید: «بسیار نظر خوبی‌ست. من نیز می‌روم». ولی ملا رحمت‌الله به رفیق خود اجازه نداده و به وی می‌گوید: «اگر تا ساعت ۷:۰۰ شب برایت زنگ نزدم، بدان که شهیده شده‌ام. به این اربکی‌های خبیث اجازه ندهید که جنازهٔ من را با خود به فیروزکوه (مرکز غور) ببرند.

بالآخره شب فرا می‌رسد و ملا رحمت‌الله با موترسایکل خود به صورت پنهانی خودش را به دروازهٔ پوسته می‌رساند و ساعت ۹:۰۰ شب، فعالیت خود را علیه پهره‌دار پوسته، آغاز می‌کند. وی از پیش پهره‌دار، یک میل کلاشینکوف و یک قبضه راکت، غنیمت گرفته و وارد جنگ می‌شود. افراد پوسته، بر شهید «اسد» تیراندازی را شروع می‌کنند و حامیان محلی پوسته نیز از هر طرف جمع شده و شروع می‌کنند به جنگ.

در این لحطه پای ملا رحمت‌الله زخمی شده و عقب‌نشینی می‌کند و بعد از چند ساعت با دوست خود «لیاقت» تماس گرفته و می‌گوید: «الحمدلله من خوب هستم». شهید اسد، شب را در کوه سپری کرده و فردای آن روز، همان دوستش وی را موترسایکل انتقال می‌دهد. بنابراین شهید اسد، بعد از یک شبانه‌روز دوباره همراه با کلاشینکوف و راکت غنیمت‌شده، به ولسوالی چشت ولایت هرات می‌رود.

شهادت و وداع

در سال ۱۳۹۷ ه‍.ش، شهید اسد و دیگر مجاهدین، به رهبری عبدالرحمن «خالد» بر یکی از قرارگاه‌های اربکی‌های «سید ولی» عملیات را آغاز می‌کنند. در این عملیات دوتن از مجاهدین به نام‌های وحدت و قدرت شهید شده و ملا رحمت‌الله هردوی‌شان را با یک موترسایکل به بازار دره تخت انتقال می‌دهد. قدرت و اسد همیشه، بر یک موترسایکل سوار بودند، و وقتی که قدرت شهید می‌شود، اسد می‌گوید: «همراه پشت‌سری من شهید شده، من نیز به زودی شهید می‌شوم. ان‌شاءالله».

استاد حمزه می‌گوید: هنوز یک هفته از شهادت قدرت نگذشته بود که در قریهٔ ششوی ولسوالی چشت، بر یکی از قرارگاه‌های مهم اربکی‌های سید ولی، عملیات آغاز شد. در این عملیات نیز رهبری جنگ به عهدهٔ عبدالرحمن «خالد» بود. وی چند نفر از مجاهدین را بر یکی از سنگرهای مهم دفاعی اربکی‌ها گماشت، که ملا رحمت‌الله، استاد حمزه، مولوی عبدالستار «نصرت»، ملا خلیل «حنظله»، ملا زرغون «توکلی»، مولوی عبدالاحد «طلحه»، ملا محمدنوید و حق‌دوست از جمله آنان بودند.

ساعت ۱:۰۰ بعد از ظهر، جنگ کم‌کم شدت گرفت و مجاهدین به سنگر نزدیک شدند، و فاصلهٔ میان مجاهدین و دشمن به ۳۰ الی ۴۰ متر رسید. در این اثنا باران شروع به باریدن کرد و لباس و اسلحهٔ مجاهدین خیس شدند. ساعت ۵:۰۰ شده بود و امیرمان از طریق مخابره، دستور داد که هیچ مجاهدی حق پیش‌روی بیشتر را ندارد؛ چون هم روز روشن بود و هم موقعیت دشمن بهتر از ما بود.

تا این لحظه همهٔ مجاهدین یک‌جا بودیم و جای‌مان نیز امن بود. چند دقیقه‌ای جنگ خاموش شد، تا این‌که صدای کفرشکن و نعرهٔ تکبیر ملا رحمت‌الله بلند شد و گفت: «زیبندهٔ‌مان نیست وقتی این‌قدر به دشمن نزدیک شده‌ایم، حمله نکنیم!». بنابراین جنگ دوباره شروع شد، و در این لحظه یکی از مجاهدین به نام «حق‌دوست» شهید شد.

ملا رحمت‌الله تا حدی خود را به دشمن رساند که فاصلهٔ میان‌شان، بیشتر از ۳ الی ۴ متر نبود و میان‌شان فقط یک سنگ قرار داشت. سرانجام مرمی دشمن به وی اصابت کرد، و سرانجام ملا رحمت‌الله «اسد» که بی‌نهایت شوق شهادت داشت، در روز پنج‌شنبه، در تاریخ ۱۳۹۷/۱/۲۱ ه‍.ش، جان شیرینش را به جان‌آفرین تقدیم کرد.

در همان لحظه چندتن از اربکی‌ها نیز کشته شدند و دشمن پا به فرار گذاشت و سنگر دشمن با اولین قطرهٔ خون شهداء فتح شد. با فتح این سنگر، سربازان چندین سنگر دیگر نیز فرار کردند. بعد از پایان جنگ، مجاهدین جنازهٔ شهید ملا رحمت‌الله را، با یک شتر تا بند سلما انتقال دادند. شب را در همان‌جا سپری کردند و خبر شهادت شیرمرد قهرمان به خانواده و دوستان وی رسید.

مجاهدین ولسوالی الله‌یار؛ ملا بسم‌الله «سالم»، شیخ ملا محمداعظم «اسامه»، ملا خالد «جنتی»، عبدالکبیر «ولید»، مولوی محمد رحیم «خبیب» و عبدالقدیر «لیاقت» جهت انتقال جنازهٔ شهید ملا رحمت‌الله رفتند. از آن‌جایی که راه موتر و موترسایکل نبود، جنازه نازنین شهید «اسد» را تعدادی از مجاهدین از بند سلما تا جایی که امکان آمدن موتر بود، انتقال دادند، و جنازهٔ شهید ملا رحمت‌الله بعد از دوشبانه‌روز در قریهٔ گاشک علیا، در زادگاهش به خاک سپرده شد.

شهید ملا رحمت‌الله «اسد» همیشه به علماء و مجاهدین می‌گفت: «علما و مجاهدین عزیز!، اگر ما و شما و طلاب مدارس، کینه، بغض و عداوت‌های ذات‌البینی را از قلب‌های مردم دور نکنیم و یا این‌که در راه الله شهید نشویم، مردم عوام در مقابل این غلامان حلقه‌به‌گوش، دست به جنگ و جهاد نخواهند زد».

بنابراین پس از خاک‌سپاری جنازهٔ شهید ملا رحمت‌الله «اسد» تمام مردم قریه‌های ولسوالی «الله‌یار» اعم از علما، مجاهدین، ریش‌سفیدان، افراد خورد و بزرگ، کینه، بغض و عداوت‌های ذات‌البینی را از میان برداشته، تصمیم گرفتند تا پوسته‌های امنیتی و سربازان دولت‌اجیر را از ولسوالی «الله‌یار» و دیگر ولسوالی‌های هم‌جوار آن، و از تمام خاک پاک کشور عزیزمان افغانستان بیرون نمایند. الحمدلله در زودترین فرصت پوسته‌های امنیتی ولسوالی «الله‌یار» فتح گردید.

بعد از شهادت شیرمرد قهرمان، شهید ملا رحمت‌الله «اسد» برادر وی؛ ملا محمدیوسف «سعادت» پا در مسیرش گذاشته و سلاح‌به‌دست راهی مبارزه و پیکار شد.