ثالث عمر

دوازده سال در سایه/بخش نهم

روایتی از دوازده سال اخیر زندگانی امیرالمؤمنین ملا محمدعمرمجاهد رحمه الله

تحویل‌ اسامه‌بن لادن
ایالات‌متحدهٔ در مدت کوتاهی پس از حملات ۱۱سپتامبر۲۰۰۱ اعلام کرد که اسامه‌بن لادن در عملیات‌های علیه قلمروهای آمریکا دست دارد و از طریق رییس جمهور خود، جُرج‌بوشِ پسر، به کابل اعلام کرد که بین گزینهٔ «تحویل اسامه‌بن لادن» و «جنگِ خونین و نابودکننده» یکی را انتخاب نماید. عبدالحیّ مطمئن، سخنگوی وقتِ حرکتِ طالبان از بازتاب اعلام آمریکا در بین رهبرانِ حرکت اینگونه می‌گوید: پس از این اعلام، ملامحمدعمر با اسامه‌بن لادن تماس می‌گیرد و از وی می‌خواهد که در بیانیه‌ای این حمله را رد و محکوم کند. گرچه اسامه‌بن لادن پیش‌تر تعهد داده بود که از خاک افغانستان در حمله بر دولت‌های خارجی استفاده نکند. اسامه‌بن لادن هم بر اساس درخواست ملامحمدعمر این حمله را محکوم می‌کند و خود را از انجام آن مبرّا می‌داند؛ اما فقط نوعیت عملیات را در بیانیه تحسین می‌کند و از وقوع آن ابراز خوشحالی می‌کند که این امر اندکی ملامحمدعمر را ناراحت می‌کند.
بلاخره ملامحمدعمر با مشاوران خود نشتسی تشکیل داد و نظر آنها را در خصوص این موضوع جویا شد و سپس کمیتهٔ شرعی را مأمور بررسی موضوع و ارائه تصمیم بر اساس شریعت‌اسلامی مؤظف کرد.
به این ترتیب علما برای بررسی استرداد اسامه‌بن‌ لادن به مدت دو روز در کابل گردهم آمدند و سپس یک تصمیم دو ماده‌ای ارائه دادند:
اسامه‌بن‌ لادن داوطلبانه به هر کشوری که می‌خواهد برود؛ زیرا اگر نرود و آمریکا هم بر افغانستان حمله کند، در این صورت جهاد بر ما فرض می‌شود. به محض اینکه این نظریه از طرف علما صادر شد، برخی از آنها جهت ارائه حکم استرداد اسامه‌بن‌ لادن وارد قندهار شدند؛ ملا محمدعمر به پیشنهاد هیئت علما و مشاوران احترام گذاشت؛ اما به تسلیم پناهنده قانع نشد؛ زیرا هیچ توجیهٔ اخلاقی، اسلامی و انسانی وجود نداشت که بتواند ملامحمدعمر را قانع کند که پناهندهٔ مسلمانی را به کافرِ طاغوت و متجاوز تحویل دهد.
پس از صدور حکم شرعی در مورد استرداد بن‌لادن؛ اطرافیان ملا محمدعمر سعی کردند او را متقاعد کنند که برای حفاظت از حکومت و کشورش این مرد را تحویل دهد؛ اما ملامحمدعمر قاطعانه درخواست آنها را رد کرد و گفت؛ مروّت و مردانگی به من اجازه نمی‌دهد که فرد پناهده را تحویل دهم و همچنین در مصاحبه خود با رسانهٔ صدای‌آمریکا نیز گفت: «من نمی‌توانم پناهنده را تحویل دهم. از نظر دین، مسلمان نمی‌تواند پناهده‌ای را که به او پناه آورده تحویل داد؛ گرچه پناهنده هم کافر باشد. از نظر ما حتی اگر دشمنت به تو پناه آورد، آن را پناه بده و از آن حمایت کن.» تلاش‌ها در پی اقناع‌کردن ملامحمدعمر اما همچنان تمامی نداشت و متوقف نشد. گروه‌ها و هیئت‌های مختلفی به قندهار می‌آمدند تا ملامحمدعمر را به تسلیم اسامه‌بن لادن قانع کنند. بزرگترین هیئت از میان‌ هیئت‌ها، فرستادگان سعودی با ریاست رییس سابق استخبارات عربستان سعود، امیر ترکی‌بن فیصل بود. دیدار امیر ترکی‌بن فیصل با ملامحمدعمر دیداری طوفانی و جنجال برانگیز بود. ابتدا سعودی‌ها از راه رسیدند و داخل سالن بر صندلی‌های خود نشستند تا ملامحمدعمر بیاد. همه دور میز مستطیل جمع شده بودند و از مهمانان با چای و آجیل و میوه پذیرایی شد.
ملامحمدعمر به محض ورود با مهمانان خوش‌آمدگویی کرد. رییس استخبارات سعودی بلافاصله وارد موضوع شد و سخن خود را اینگونه علناً بیان کرد: من آمده‌ام تا از شما اسامه‌بن لادن را تحویل بگیرم؛ زیرا او یک تروریستِ بین‌المللی است، حتی چند روز پیش به سفیر ما که پیش شما بود و از کابل به طرف پیشاور داشت می‌رفت، حمله کرد. در ضمن شما در دیدار قبلی‌مان قول دادین که وی را تحویل دهید. ملامحمدعمر که به دیوار تکیه داده بود، گفت: اولاً من قول ندادم که او را تحویل بدهم؛ بلکه گفتم مدارک و مستنداتی در این خصوص به من ارائه کنید تا به قضات و کارشناسان بدهم. اگر دلایل و مستندات قانع‌کننده بودند و دخالت وی را در آن موضوع اثبات کردند، آنچه را که لازم است انجام خواهم داد و اگر غیر از این باشد در آن صورت می‌دانم که موضوع صحت ندارد.
قبل از اینکه ملامحمدعمر سخنان خود را کامل کند ترکی‌بن فیصل گفت: شما به من وعده دادید که این تروریست را تحویل خواهید داد. و باید به وعده‌ی خود عمل کنید؛ زیرا یک مسلمان عهدشکنی نمی‌کند. اما ملامحمدعمر همچنان آرام به صحبت‌هایش ادامه داد و گفت: گفت به شما که من وعده ندادم و این مرد نزد ما پناهنده است و او مسلمان و محفوظ‌الدم است. تحویلِ پناهنده بدون دلیل و مدرکی که ما را در برابر خدا و وجدان ما تبرئه کند، روا نیست.
ترکی‌الفیصل با عصبانیت رشتهٔ کلام ملامحمدعمر را قطع کرد: تو به من قول دادی که آن را تحویل می‌دهی! باید به عهده و قولت عمل کنی! کجا رفت وفا به عهدت! ملامحمدعمر راست نشست و مستقیم به چشمان ترکی‌الفیصل نگاه کرد و صدای خود را با عصبانیت بالا برد و گفت: گفتم که من هیچ قولی در خصوص تحویل اسامه به شما ندادم. من مسلمانم و به عهد خود وفا می‌کنم و معنای وفا به عهد را هم خوب میدانم، اما آن مردی را که شما از آن به عنوان تروریست یاد می‌کنید، افغان‌ها شناخت دقیقی از آن ندارند. افغان‌ها وی را به عنوان مردی که با مال و خونش به همراه آنها در جهاد شوروی شرکت کرده است، می‌شناسند. بالفرض اگر من این مرد را تحویل دهم، افغان‌ها علیه من شورش می‌کنند و می‌گویند چگونه مردی را که با ما در جهاد با مال و خونش جهاد کرده است، به آمریکایی‌ها تحویل می‌دهی تا وی را بکشند؟! سپس ملامحمدعمر نفسی تازه کرد و ادامه داد: از شما یه چیزی می‌پرسم! آیا از اینکه از حرمین‌شریفین آمده‌ای تا یکی از هموطنان خود را که در کشور دیگر پناهنده است به دولت بیگانه تحویل دهی، شرم و حیا نمی‌کنی؟! تو عرب هستی! صحابه هم عرب بودند؛ کسانی که با پای لخت، سوار بر اسبان‌شان اسلام را به گوشه‌گوشهٔ دنیا رساندند. و تو الان به عنوان عرب آمده‌ای که مسلمانی را به کفار تحویل دهی! البته تو مستحقِ انتساب به آن دسته از عرب‌های غیور و مجاهد نیستی! آخه چطور وجدانم به من اجازه دهد که اسامه و همسران و فرزندان وی را با دستان خودم به آنها تحویل دهم؟! هرگز دین، غیرت و ایمانم به من اجازه این کار را نمی‌دهد. شماها از ترس آمریکا به خود می‌لرزید و جوانمردی و غیرت ندارید! قطعاً شما از نسل صحابه نیستید. همین‌که ملامحمدعمر این سخن آخر را گفت، ترکی‌الفیصل بلافاصله از جای خود برخواست و گفت: تو به من و خاندانم توهین کردی و به نسبم طعنه زدی!
میانجیگری‌های بعدی هم نتوانستند ملامحمدعمر را قانع کنند که مهمانش را علاوه بر خطرات قریب‌الوقوع تحویل دهد. ملامحمدعمر معتقد بود که اسامه‌بن لادن باید بر اساس دین و جوانمردی محافظت شود، تا جایی‌که حاضر بود قدرت و حکومت خود را در ازای ایستادن بر آنچه آن را درست و اخلاقی می‌پنداشت، از دست بدهد. هیچ یک از کسانی‌که با او زندگی می‌کردند – در طول سال‌های طولانی مخفی‌شدن او – گزارش ندادند که او از این تصمیم تا زمان وفاتش پشیمان باشد.