گوشه‌ای از زندگی علمی و جهادی شهید مولوی شمس الدین منذر رحمه الله

اقبال پویا ولادت : شهید مولوی شمس الدین فرزند مرحوم ضیاءالدین در روستای انجیران ولسوالی قلعه کاه ولایت فراه در سال ۱۳۵۲ هجری شمسی به دنیا آمد. آموزش: ایشان در کودکی علاقه‌ خود را به درس نشان می‌دهند. خانواده‌ شان نیز ایشان را برای آموزش علوم دینی وقف می‌کنند. وی درس‌هایش را در روستای خود […]

اقبال پویا

ولادت :

شهید مولوی شمس الدین فرزند مرحوم ضیاءالدین در روستای انجیران ولسوالی قلعه کاه ولایت فراه در سال ۱۳۵۲ هجری شمسی به دنیا آمد.

آموزش:

ایشان در کودکی علاقه‌ خود را به درس نشان می‌دهند. خانواده‌ شان نیز ایشان را برای آموزش علوم دینی وقف می‌کنند. وی درس‌هایش را در روستای خود  نزد ملای قریه شروع می‌کند. اما هرگاه سایه شوم اشغال شوروی همه‌جا را شامل می شود، این ‌منطقه نیز در امان نمی ‌ماند. خانواده ایشان نیز مجبور به هجرت می‌شود و به دلیل نزدیکی به کشور ایران، به شهر بیرجند، مرکز ایالت خراسان جنوبی آن کشور می رود و در منطقه شمس آباد به زندگی مهاجرت آغاز می کند. اما خود ایشان به منطقه‌ای نقاب می‌روند و در آنجا سلسله درسی را پیش یکی از علمای اهل سنت مولوی محمد صدیق ادامه می‌دهد. بعدا مولانا عبد الروف مشهور به مولانای اناردره که از فارغ التحصیلان دارالعلوم دیوبند بوده و به علم وتقوا آوازه داشتند به آن منطقه تشریف می‌آورند، و ایشان نیز باقی مانده درس‌های شان را تا پایان نزد مولانای اناردره می‌خوانند.

ایشان همیشه از هر دو استاد خویش به نیکی یاد می‌کردند، خاصتاً از مولانای اناردره که از تقوا و زهد وی بسیار متاثر بودند و مولانا نیز به ایشان ارادت ویژه‌ی داشتند‌.

 خدمات علمی :

خدمات علمی ایشان پس از بازگشت از ایران در روستای انجیران شروع می‌شود و در روستای ششک که آنجا امام بودند اوج می‌گیرد. در زمان حضور ایشان در این منطقه، کانون درس گرم می‌شود، کلاس های تدریسِ فنون و کتب شرعی برگزار می‌شود و طلبا‌ از جاهای مختلف و حتی عده‌ی از ولایت غور و بادغیس در حلقه‌ی درس ایشان شرکت می‌کردند و در رده‌های مختلف کتاب می‌خواندند. کتاب‌های حدیث نیز نزد ایشان خوانده می‌شد. درمدت پنج‌سالی که ایشان در ششک بودند یک بار جلسه ختم بخاری نیز برگزار شد و دو نفر دستار فضیلت بستند. یکی از آن ها برادر ایشان مولوی صلاح الدین بود که از آغاز تا پایان پیش ایشان خوانده بود .

درس‌ های برای بچه‌های محله نیز دایر بود که بعضی‌ها درس‌ را ادامه دادند و امروز مولوی شده‌اند و همچنین کلاس‌های برای جوانان و کلان‌سالان وجود داشت که عده‌ای از آن ها قرآن خوان شدند و مسائل شرعی را یاد گرفتند. تاسیس عیدگاه و مسجد جامع در این روستا نیز با نقش و تلاش ایشان انجام گرفت.

همکاری‌های گرم مردم نیز سبب عمده‌ی این فعالیت‌ها بود که از چنین حلقه‌های درسی حمایت و استقبال می‌کردند.

ایشان به دلیل توانایی که در علم فقه داشتند، یکی از مراجع بزرگ فقهی منطقه به شمار می‌آمدند و بسیاری از مسائل فقهی و اختلافی با پادرمیانی ایشان حل می‌شدند.

ایشان در سخنرانی‌های تند شان از جنگ رسانه‌ای سخت بیم می‌دادند و آن را عامل تباهی زندگی دینی مردم بر می‌شمردند.

 آغاز فعالیت‌های جهادی :

نخستین افراد قلعه‌کاهی‌ که جهاد را شروع کردند چند نفر محدود بودند، که در ولسوالی‌های پشترود و بکوا فعالیت می‌کردند.

شهید ملا عبد الحنان – رحمه الله -که شخصیت نخبه و مجاهد برجسته ای بود، با مولوی شمس الدین ملاقات می‌کند و ایشان با فعالیت‌های جهادی آشنا می ‌شوند و بعد از آن برای جهاد به ولسوالی‌های بکوا و پشترود می‌روند. سپس با دوستان دیگری که به جمع این ها می پیوندند تصمیم می‌گیرند که فعالیت‌ را در قلعه‌کاه شروع بکنند. سرانجام موفق به این کار می‌شوند و کار در قلعه‌کاه شروع می‌شود و امروز این منطقه بر اثر تلاش آن بزرگوران به کانون جهادی مبدل شده است.

 هجرت به نیمروز و ادامه جهاد در هلمند :

چون ایشان هم به خاطر درس و هم به خاطر سخنرانی‌های تند شان شهرتی یافته بودند و این شهرت بعدهای که به جهاد گرایش پیدا کردند نه تنها خوب نبود بلکه بندی شکست ناپذیر به حساب می‌آمد، که از هر سو احاطه ‌اش کرده بود. در شرایط خفقان آور آن روزگار، که در و دیوار جاسوسی دولت‌ را می‌کردند و شاید تعبیری بهتر از این ضرب المثل «دیوار ها موش دارد، موش ها گوش دارد» بازتاب دهنده اوضاع آن روزگار نباشد‌. خوش شانس کسی بود که بتواند درس و یا کاری را بهانه‌ای برای تشکیل شدن کند، نه کسی که حتی کوچک ‌ترین حرکاتش نیز از ذره‌ بین دید مردم خارج نبود. ایشان  کمتر می‌توانستند از خانه‌ دور باشند و هرگاه دور می‌شدند مورد بدگمانی‌های زیادی قرار می‌گرفتند.

بالاخره شرایط بد آن روزگار سبب شد تا به فکر بیافتند، مشوره بکنند و سرانجام نیمروز را برای انجام اهداف خود به چند دلیل، نیک ارزیابی کردند. ایشان به نیمروز آمدند و به تدریس در یکی از مدارس نیمروز مشغول شدند و در فرصت‌های به دست آمده به هلمند می‌رفتند و در فعالیت‌های جهادی در رکاب قاری سعادت شهید رحمه الله شرکت می‌کردند.

 بازگشت به قلعه‌کاه و شهادت  :

ایشان در یک تعطیلات بهاری به قصد دیدن به قلعه‌کاه می‌آیند و در آنجا در روستای «اور» با حافظ علی احمد شهید رحمه الله ملاقات می‌کنند و گفتگو میان‌شان انجام می‌گیرد که مدرسه ایشان ‌را که فقط شعبه‌ای حفظ داشت گسترده‌تر سازند و تدریس کتب علمی نیز در آن آغاز شود و این گونه می‌توانست هم  پایگاه باشد برای تعلیم و هم پایگاهی برای امور جهادی. اما با شهادت زود هنگام حافظ علی احمد و دلایل دیگری این آرزو ناتمام ماند.

از شروع جهاد در این منطقه تا این زمان پیشرفت‌هایی حاصل شده و تحرکات مجاهدین بیشتر شده بود. بنا برین روابط ایشان با جهاد و مجاهدین بر دولت آشکار شده بود و بعدا شهادت شهید سید قطب‌الدین رحمه الله و امامت ایشان در نماز جنازه آن شهید، دلایل بیش تری به دست اداره کابل می‌دهد. از همین رو قصد جان ایشان را می‌کند و در هنگام رفتن به نماز عشا در مسیر ایشان کمین می‌گیرند و در همین جا به تاریخ ۱۸ ماه ۱۳۹۲ شمسی جان را به جان آفرین تسلیم می‌کنند .

 کمک‌های مالی ایشان به جهاد :

ایشان همواره به فکر درس و جهاد بودند. البته، جهاد برای‌شان اولویت داشت. همچنان وی علاقه‌ای خاص برای رفتن به حج داشتند، بارها ثبت نام کردند اما کامیاب نشدند. سرانجام پول آن را برای جهاد وقف کردند. وی مردان سرمایه‌دار را تشویق به کمک می‌کردند و بر اثر تشویق ایشان خانواده‌شان طلاهای شان را به جهاد تقدیم می‌کند.

 آرزوی پایان اشغال :

اشغال خون ایشان را به غیرت آورده بود و پایان دادن آن بیشتر از هر چیزی برای شان اولویت داشت. هر زمانی که پیشنهاد کاری‌ برای شان داده می‌شد یا می‌خواستند تصمیمی بگیرند، می‌گفتند: نمی‌توانم در زمان اشغال چنین کاری بکنم.

 خصلت‌های ایشان :

ایشان مردی ساده زیست، متقی و اهل قناعت و سخاوت بودند. همچنان در گفته‌هایش راست و در مورد قتل مسلمان بسیار حساس بودند و همیشه این حدیث را می‌خواندند : لزوال الدنیا اهون علی الله من قتل مومن بغیر حق – رواه ابن ماجه

 آثار  :

ایشان علاقه‌ای خاص به نوشتن داشتند ولی چنین فرصتی پیدا نکردند که از خود آثاری بر جا می گذاشتند. در آخر عمر، ایشان همه وقت خود را به فکر جهاد خرج می کردند و از این که زندگی‌اش با جهاد پیوند خورده بود، احساس خوشحالی می کردند و می‌خواستند رسالت‌شان را در قالب اشعاری با محتوای دینی و جهادی ارائه کنند.

رحمه الله