نگاهی کوتاه به زندگی شهید ”سیداجان وحدت تقبله الله”

مترجم: احمدالله «مهاجر» شهید سیداجان فرزند محمدخان، باشندهٔ ولایت نورستان، ولسوالی وانت‌ویگل بود. او شخصیت درویش، عاجز و صاحب اخلاق نیکویی بود که تمام دوستانش او را دوست داشتند اما در مقابل دشمن فرد مدبر و باجرئتی شمرده می‌شد. شاه‌کارهای شهید وحدت شهید وحدت برای اشغالگران و اجیران آنان، همانند خار چشمی بود، روزی در […]

مترجم: احمدالله «مهاجر»

شهید سیداجان فرزند محمدخان، باشندهٔ ولایت نورستان، ولسوالی وانت‌ویگل بود. او شخصیت درویش، عاجز و صاحب اخلاق نیکویی بود که تمام دوستانش او را دوست داشتند اما در مقابل دشمن فرد مدبر و باجرئتی شمرده می‌شد.

شاه‌کارهای شهید وحدت
شهید وحدت برای اشغالگران و اجیران آنان، همانند خار چشمی بود، روزی در ولسوالی وانت‌ویگل بر آمریکایی‌ها عملیات را آغاز کردند.
در این لحظه شهید وحدت در بین سرک/خیابان عمومی که میان ولسوالی‌های مانوگی و وانت‌ویگل قرار داشت، ایستاد و جنگ چندین ساعت دوام پیدا کرد که بالآخره وی همراه با چند تن دیگر از مجاهدین زخمی شدند.

از طرفی دیگر طیاره‎‌های دشمن آمده و بمباردمان را شروع کردند، متأسفانه در این حالت وخیم کسی نمی‌توانست از حالات شهدا و مجروحین آگاهی حاصل کند، بلکه هر کس از فرد نزدیک خود نگهداری و به مشکلاتش رسیدگی می‌کرد.
شهید وحدت (با وجود زخم‌هایش) خود را از سرک/خیابان به دریا که صد متر فاصله داشت، رساند (و از ساحه دور شد).

مبارزات شهید وحدت در مقابل داعشی‌های خوارج
در ولایت کنر، ولسوالی گوسلک، در سر کوه، خط اول داعش بود که ما بر آن آمادگی گرفته و حرکت کردیم، از فاصلهٔ دور چهار تن داعشی را دیدیم که یک پوسته داشتند.
هنگامی که در صدمتری آن‌جا رسیدیم، یکی از دوستان‌مان، یک تن داعشی را از پشت با گلوله زد و جنگ آغاز گردید، در این جنگ یک تن آنان تقریباا ده دقیقه با ما جنگید، شهید وحدت در حالی که آنان کمین گرفته بودند، نزدیک شده و بعد از جنگ شدید آن‌جا را فتح کرد.

شهید وحدت در هر برهه‌ای از زمان با شجاعت کامل در مقابل هرگونه فساد؛ اشغالگران، اجیران آنان و داعشی‌های خوارج مبارزه کرده است. وی در این راستا شاه‌کاری‌های زیادی دارد که ذکر آنان فرصت بیشتری نیاز دارد.

یکی از خاطرات زندگی شهید وحدت
او یکی از خاطرات جالب خود را چنین حکایت می‌کند: «روزی بعد از جنگ دوستانم گم شدند، بالآخره به طرف نامعلومی حرکت کردم تا اینکه وقت نماز مغرب رسید، هنگامی که از نماز فارغ شدم، نگاهم به دو سگی افتاد، که یکی از آنان سمت راست من و دیگری سمت چپ من، نشسته‌ بودند.
بعد از نماز مغرب، اندکی نان خشک نزدم بود، آنرا جلوی سگ‌ها انداختم اما نخوردند، من آنها را از خود راندم اما چند متر دور رفتند.
بعداً من از آنجا حرکت کردم، دیدم که آن سگ‌ها نیز با من می‌آیند، چندین بار، آنها را از خود راندم اما هربار دوباره برمی‌گشتند، آنها را به حال‌شان گذاشتم.

شب تاریک شد، خسته شده بودم، در جایی خود را انداخته و خوابیدم، هنگامی که صبح از خواب بیدار شدم، دیدم که همان دو سگ باز هم در سمت راست و‌چپ من همانطور نشسته بودند. بعد از نماز صبح حرکت کردم، آنها نیز همراه من بودند تا اینکه از ساحه‌ی دشمن خارج شده و به ساحه‌ی مجاهدین داخل شدم، سپس آن دو سگ یکی پی دیگری رفتند.
شهید وحدت چندین سال رهبری گروهی از مجاهدین را بر عهده داشت و بعد از آن مسئول قطعه‌ی منتظره، ولسوالی مذکور تعین شد که بالآخره در یکی از کمین‌های اجیران دشمن، به مقام بلند شهادت نایل گردید.
روحش شاد و یادش گرامی باد!

با سپاس ازاداره حکایات غمگین انقلاب خونین