نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
نویسنده: عثمانی بلخی! مترجم: احمدالله «مهاجر» ولادت! شهید ملا نور الله «عثمانی» فرزند سلطان محمود و نوهٔ خان آغا، در ولایت بلخ، ولسوالی چهاربولک و در قریهٔ تیمورک پایین، در سال (۱۳۷۲ ه ش) در خانوادهای متدین و با دیانت چشم به جهان گشود. زندگیِ این قهرمان مملو از شاهکارها و خاطرههای زیبا و دلانگیز […]
نویسنده: عثمانی بلخی! مترجم: احمدالله «مهاجر»
ولادت! شهید ملا نور الله «عثمانی» فرزند سلطان محمود و نوهٔ خان آغا، در ولایت بلخ، ولسوالی چهاربولک و در قریهٔ تیمورک پایین، در سال (۱۳۷۲ ه ش) در خانوادهای متدین و با دیانت چشم به جهان گشود.
زندگیِ این قهرمان مملو از شاهکارها و خاطرههای زیبا و دلانگیز میباشد، وی یک مجاهد زیرک، عابد، خادم، عاجز، فقیر و شخصیت مدبر بود.
تعلیم این قهرمان دروس ابتدایی خویش را از امام مسجد قریه و علوم عصری را در لیسهی متوسطه (حمید بابا) که در روستای آنان واقع بود، آغاز نموده و تا کلاس نهم در آنجا تحصیل کرد. اما چونکه شوق و ذوقش با علوم دینی بیشتر بود، علوم عصری را رها کرده و دنبال علوم دینی در مسجد و مدرسهی روستای خویش شد که تا (دوره الصغریٰ) در آنجا تحصیل نمود.
خدمات جهادی در خلال دروس بر شهید قهرمان، محبت خدا و محبت نگهداری دین او، غالب گردید، مسیر علمی خویش را به سوی جهاد سوق داده و در سال (۱۳۹۲ھ ش) عملاً در جهاد شرکت نمود. در وهلهی اول، به اربکیهایی که در پوستهای مسجد سفید، واقع قریه نوشهر و ولسوالی چمتال، به کمک دوست دیگر خود، در غذای آنها سم/زهر انداخت، اما متأسفانه که آنان کشته نشدند مگر یک میل کلاشینکوف و یک نارنجک را غنیمت آوردند.
سپس آن ظالمان، خانوادهای این قهرمان را به هجرت مجبور کردند که آنان نیز این تکالیف و مشقات را بر دوش خود حمل نمودند اما مسیر خویش را هرگز رها نکردند. بعد از آن این قهرمان تحت قیادت شهید سعید ملا گل نبی مبارز (تقبله الله) در ولایت بلخ جهاد را آغاز کرد.
این قهرمان در هر میدانی از میادین جهاد حاضر بود، در صف شیرمردان ایستاده و بر دشمنان دین مبین اسلام، عملیات تعرضی و چریکی انجام میداد.
بعد از مدتی با رهروانان مولوی صاحب رازمحمد (حقیار) یکجا شده و جهاد را ادامه داد و نیز در فتح کردن پوستهها و کمین های بیشتر حاضر بود.
در این سلسلهی جهادی خویش در ولسوالیهای زیاد ولایات بلخ و شبرغان، مانند؛ چهاربولک، چمتال، شولگره، بلخ، فیضآباد، اقچه و…، خدمات عالی عرضه نموده است. در قریه تیمورک، یکی از اربکیهای ظالم بنام (چمتی) پیدا شد که خانوادهی این قهرمان و دهها خانوادهای دیگر را اذیت میکرد، او برای مردم عادی خطرناک بود و نیز این محلهی تیمورک مرکز این ظالمان بود.
این قهرمان با یک تن مجاهد دیگر که محمد اسرار مجاهد، نام داشت، بعد از بررسی زیاد، آن را در دوکانی دریافته و در همانجا به جزای اعمالش رساندند که با کشتن وی بیشتر مردم آرام شده و سینههایشان شفا یافت که بعد از انجام این عملیات پیروزمندانه با یک میل کلاشینکوف از آنجا بیرون آمده و با دوستان خود یکجا شد.
بعد از مدتها در ولسوالی چهاربولک، قریهای گورتیپه، در سرک/خیابان عمومی مزار و شبرغان، تحت قیادت مولوی صاحب رازمحمد (حقیار) به یک قمندان ظالم (نجیبک) کمین گرفتند که در اینجا نیز راکت از سوی این قهرمان انداخت شد، و در نتیجه تمام کسانی که در رینجر سوار بودند، از بین رفتند. و هنگامی که میخواستند از این ساحه خارج شوند که ناگاه با تانگهای که از ولسوالی آمده بود، روبرو شدند که در نتیجه گلوله باران شده و گلولهای نیز بر سینه شهید عثمانی تصادم کرده و شدیداً زخم برداشت، و بعد از گذشت پنج روز به ولایت کندز بخاطر تداوی انتقال داده شد که به محض رسیدن به آنجا در تاریخ (۱۳۹۶/۱۶/۷) به خالق خود پیوست.
نحسبه کذالک والله حسیبه. [إنا لله وإنا الیه راجعون]
ای شهید قهرمان! خدمات، ایثار و قربانی شما محدود نیست که در این نوشتار کوچک جای شود بلکه زندگینامهی تو محتاج اوراق زیادی میباشد، تو منتگذارمان هستی، پس ما مدیون شما در این راستا هستیم!
بله؛ ای شهید نازنین! هرگاه آوازهٔ شهادت شما به گوشمان رسید، تلاش ورزیدم خود را کنترل کنم اما با دیدن بدن پارچه پارچهی شما که در خون غلتیده بود، بیاختیار اشکم جاری شده و به گریه افتادم، در دریای دردها غرق شدم و برایم زیاد سخت تمام شد.
با تشکر از ادارهٔ حکایات غمگین انقلاب خونین
این مطلب بدون برچسب(تکونه) می باشد.
دیدگاهها بسته است.