شهید قاری سیدآغا- تقبله الله ؛ الگوی تقوی و طهارت

وحید روستایی چندی قبل در فراق یکی از بهترین دوستان، مخلص ترین یاران و عزیز ترین عزیزان نشستیم و خبر شهادتش را در حالی شنیدیم که برای ملاقاتش لحظه شماری می کردیم، او چراغ مجلس ها بود، وقتی در مجلسی می نشست سایه اش برای یاران سنگینی نمی کرد، نصیحت می کرد، دلداری می داد […]

وحید روستایی

چندی قبل در فراق یکی از بهترین دوستان، مخلص ترین یاران و عزیز ترین عزیزان نشستیم و خبر شهادتش را در حالی شنیدیم که برای ملاقاتش لحظه شماری می کردیم، او چراغ مجلس ها بود، وقتی در مجلسی می نشست سایه اش برای یاران سنگینی نمی کرد، نصیحت می کرد، دلداری می داد و گاهی با فکاهی ها و سخنان طنز آمیزش دوستان را می خندانید. خیلی آرام و با وقار و حلیم بود، و قاموس «نمیشود» «نمی کنم» «ندارم» و «نمی توانم» را نمی شناخت، دائما در پاسخ به سوال ها و یا ابراز بعض مشکل ها می گفت : ځه، الله به خیر پیښ کړی یعنی باشد، الله خیر پیش کند. ایشان قاری صاحب سید آغا تقبله الله بودند.

قاری صاحب سید آغا تقبله الله از جمله دوستان خیلی نزدیک، صمیمی و مخلصم به شمار می رفت، او را سال ها قبل توسط یک برادر مجاهد شناختم و رفته رفته با یکدیگر خیلی صمیمی شدیم، ایشان ویژگی های منحصر به فردی را داشتند که منجمله اخلاص، للهیت، امانتداری در مال بیت المال، حرص به تحصیل علم، نداشتن تعصب مذهبی و لسانی، مهربانی و لطف با مجاهدین، اکرام  و احترام به مهمان، ایثار و ترجیح دادن دیگران بر خود هم در مال و هم در وظیفه و …. را می توان بر شمرد.

در دهه شصت، افغانستان روزگاری بدی را تجربه میکرد، اشغالگران روسی همه روزه مردم ملکی و بی دفاع را به بهانه های واهی و بی اساس یا مورد بمباردمان طیارات جنگی خویش قرار می دادند و یا به زندان ها می انداختند و یا هم بدون تحقیق و بررسی به رگبار گلوله می بستند، در چنین یک فضای خطرناک و وحشتناک در سال ۱۳۶۵ هجری شمسی طفلی در خانه ملا عبدالرحیم در قریه هلال خیل، مرکز ولایت میدان وردک چشم به جهان گشود و نامش را سیدآغا گذاشتند.

او درس های ابتدایی را نزد پدر بزرگوارش فرا گرفت و برای حفظ قرآن مجید کمر همت بسته روانه پاکستان گردید و با سعی و تلاش فراوان نزد قاری صاحب وفی الله قرآن کریم را حفظ نمود. بعدا به مدت چند سال در یکی از مدارس میدان شهر به صفت استاد ایفای وظیفه کرد و متعاقبا دروس خویش را در مدارس مختلف خیبر پشتونخواه به اتمام رسانید و دستار فضیلت را به سر کرد.

قاری صاحب رحمه الله دروس متدواله دینی را طوری به پیش برد و به خاتمه رسانید که یک پایش در سنگر و پای دیگرش در مدرسه بود، او گویا عبدالله ابن مبارک دوران بود که شش ماه جهاد میکرد و شش ماه تدریس، وی از همان آغاز تحریک طالبان علیه فساد و مفسدان به صف آن ها پیوست و تا آخرین روزهای سقوط امارت اسلامی در صف جهاد علیه اشرار و مفسدین قرار داشت.

پس از اشغال کشور توسط امریکایی های اشغالگر و پس از آغاز دوباره جهاد، برادر بزرگ قاری صاحب که در مقابل روس ها نیز جنگیده بود، سلاح برداشت و آتش جهاد علیه اشغالگران امریکایی را در میدان شهر بر افروخت. پس از شهادت سیدرحیم قاری صاحب به حیث جای نشین برادر بزرگ خویش تعین گردید و تا زمان شهادتش این مسئولیت ایمانی خویش را به پیش برد.

قاری سید آغا رحمه الله زندگی ساده و بی آلایشی داشت، او با وجودی که صاحب بزرگترین دلگی در میدان شهر بود، ولی در یک خانه کوچک گلی و محقر فقیرانه زندگی می کرد. قاری حفیظ الله از یاران و معاون قاری صاحب بود، می گوید: «در خانه قاری صاحب همیشه فقر حاکم بود و هر کسی که به قاری صاحب پول و کمکی می کرد آن را به مالی تسلیم می کرد و می گفت این پول بیت المال است، نگه بدار». به راستی یافتن چنین شخصیت های در قرن بیست کار دشوار است، ولی الله تعالی به هرکه بخواهد می دهد.

قاری صاحب به مظاهر زندگی دنیوی و وسائلش چندان علاقه ای نداشت، دائما به فکر مجاهدین بود، اگر سوگند بخورم حانث نخواهم شد که هرگز به فکر مال و منال دنیا نبود، او عینا ابوذر وار زندگی میکرد. هرگز لباس زیبا، بوت زیبا و ساعت زیبا و موتر مادل بالا تمنا نداشت، بلکه همواره به فکر امت اسلامی بود و در مجالسش بحث های در باره قضایای امت صورت می گرفت؛ طبع نازک و قلب نرم داشت، وقتی به بعض مسائلی که سبب تکلیف رسیدن به مسلمانان می شد می نگریست خیلی آزرده می شد. باری برایم گفت: در میان مسلمانان اتفاق و اتحاد آمده بود، ولی داعش این اتحاد را از میان برد و با ذکر این سخن نزدیک بود اشک بریزد و شاید در نیمه شب ها چقدر اشک ریختانده باشد.

علاوتا قاری صاحب به مسائل تقوی و تزکیه و درس های رقائق زیاد علاقه داشت  و همواره استادان را برای تربیه افرادش می آورد و برای آن ها زمینه دوره های شرعی را مساعد می نمود. باری برایم گفت: بیا تا برایت یک عالم را نشان بدهم که بسیار خوب تقریر می کند. آن عالم شیخ محمود حسنات واعظ و مقرر فصیح اللسان فلسطینی بود، درس هایش مالامال از مسائل تزکیه و تقوی می باشد. قاری صاحب همواره اخبار را گوش می داد و وقایع را خوب می دانست.

قاری سید آغا دارای عزم آهنین بود، در زمانیکه سنگر جهاد گرم و فشارهای آن بر شانه هر مجاهد سنگینی می کرد، قاری صاحب برای آموختن لسان عربی آمادگی گرفت و در معهد امام ابو حنیفه رحمه الله داخله کرد و پس از مدتی از آنجا فارغ شد. آری! او مسیر طولانی را در راه جهاد و تحصیل علم طی نمود، ولی طول راه او را خسته نساخت، سختی و دشواری های زندگی از همتش نه کاست و با مرور زمان بیشتر از پیش آبدیده تر می شد و عزمش محکم تر.

پس از فراغت به مسند استادی تکیه زد و تا زمان شهادت درین وظیفه خود پایبند بود و غفلت نمی کرد. با آنکه ریشش سفید وعمرش بالا رفته بود ولی شوق و علاقه و محبتش به علم بیشتر و بیشتر بود، روزی یک کارد میموری (حافظه) برایم داد و گفت در این میموری تفسیر قرآن کریم را برایم کاپی کن. من تعجب کردم که چگونه قاری صاحب اینقدر حوصله دارد که درین وقت زانو می زند و تفسیر قرآن کریم را می شنود.

یکی دیگر از خصلت های زیبای قاری صاحب این بود که فقرا، ایتام و بی نوایان را بسیار دوست می داشت. مولوی عمر حفظه الله یکی از یاران قاری صاحب حکایت میکند که قاری صاحب در روزهای عید حتما به خانه شهداء می رفت و از وارثین آن ها احوال پرسی می کرد و به فرزندان آنها رسیدگی می نمود. قاری صاحب دوستان و افراد زیادش را در حال از دست داد که خود شاهد آن بود و واقعا از دست دادن یاران و عزیزان کمر انسان را می شکند.

قاری صاحب پایبند نماز جماعت بود و در هر حالت کوشش می کرد تا خود را به مسجد برساند، بارها وقتی به مسجد می آمدم می دیدم که قاری صاحب در صف های اولی ایستاد است؛ او عهد بسته بود تا تهجد هم بگذارد و برای ادای نماز تهجد تلاش می کرد، تلاوت قرآن کریم و اذکار صبح و شام از وی قضا نمی شد، او واقعا یک متقی و یک عالم و حافظ با عمل بود. نحسبه کذلک و لا ازکی علی الله احدا.

قاری صاحب نظر به اینکه صدمات بزرگی را به اشغالگران وارد ساخته بود و بیشتر از صدها تانگ و موتر آن ها را دوستان وی منفجر و ده ها عسکرشان را به هلاکت رسانیده بود همواره مورد پیگرد آنها قرار داشت و آنها برای شهید کردنش تلاش های پیهم انجام می دادند. بالاخره قاری صاحب حین بازگشت از یک سفر جهادی با چندین تن از دوستان خویش در امتداد راه  مورد حمله طیارات اشغالگران قرار گرفت و جام شهادت را نوشید. نحسبه شهیدا والله حسیبه.

فراق شهید قاری صاحب سید آغا – تقبله الله – سخت تکانم داد و اشکم را جاری ساخت، چون دوستانی همچو او بذر محبت را چنان در دل های دوستان کاشته اند و آن بذرها چنان ریشه های عمیق دارند که آفت فراق به آسانی نمی تواند آن ریشه ها را از جای بر کند.

اگر چند شهادت قاری صاحب ضربۀ محکم بر روان دوستان و برادران وی است ولی این خون ها ریشه های ثبات را در دل های مجاهدین آب یاری می کنند و شمعی را روشن خواهند ساخت که قافله را به سوی منزل مقصود رهنمایی می کنند.

قاری صاحب به مقصود خود که شهادت بود رسید. از الله بزرگ می خواهیم که شهادت ایشان را به درگاه خود قبول و منظور و برای بازماندگان و دوستانش صبر جمیل نصیب بگرداند. انا لله و انا الیه راجعون