شمه ای عطرآگین از شهید حافظ ایوب رحمه الله

ابو عمر بلوچی می‌خواهم بنویسم، بلی! روحم، وجدانم و ضمیرم با شدت تمام دستور می‌دهند که بنویسم و من به ناچار باید بنویسم، از ابرمردی که قلم افتخار می‌کند به خاطر او بر سر اوراق بتازد و بخرآمد، جوانمردی که به تنهایی ملتی بود، شخصیت مدبر، اندیشمند و دلسوزی که به فکر نجات امتش بود، […]

ابو عمر بلوچی

می‌خواهم بنویسم، بلی! روحم، وجدانم و ضمیرم با شدت تمام دستور می‌دهند که بنویسم و من به ناچار باید بنویسم، از ابرمردی که قلم افتخار می‌کند به خاطر او بر سر اوراق بتازد و بخرآمد، جوانمردی که به تنهایی ملتی بود، شخصیت مدبر، اندیشمند و دلسوزی که به فکر نجات امتش بود، آنان که آوازه‌اش را شنیده بودند مشتاق دیدارش و آنانکه وی را دیده بودند عاشق کردارش.
بلی! می‌نویسم از شهید باذن الله حافظ ایوب – تقبله الله تعالى – شخصیتی که برای ما همسنگران و دوستانش اسوه و الگوی کامل و ایده‌آلی بود .
شهید حافظ عبدالکریم معروف به ایوب – تقبله الله تعالى – مجاهد بلند پرواز، متواضع، شجاع و دلیری بود که دل‌های همهٔ مجاهدین را شکار خوبی‌های خودش می‌کرد و خار چشمی برای دشمنان این مرزوبوم بوده و عاشق جهاد و مبارزه در برابر دژخیمان زمان بود.
همین عشق و علاقه به جهاد و دیدن و شنیدن دردهای امت اسلامی خصوصا اشغال کشور عزیزمان ایشان را وادار کرد که بعد از حفظ کلام الله مجید و گذراندن دروس مقدماتی حوزوی، خود را به سنگرهای قتال فی سبیل الله برساند و از آن به بعد اکثر اوقات زندگی‌اش را در میدان نبرد بگذراند. هرگاه در میدان جهاد حاضر می‌شد، هشت ماه و گاهی بیش از یکسال را دور از خانه و خانواده خود در معارک نبرد حق علیه باطل سپری می‌کرد.

شهید حافظ ایوب – رحمه الله- در بهرامچه ولسوالی دیشو (ولایت هلمند) تعلیمات تاسیسی و تخصصی سلاح‌های سنگین و نیمه سنگین را فراگرفت و در سال‌های بعد رو به متفجرات آورد و از اساتید مجرب و ماهر، علم متفجرات را آموخت، و بعد از اتمام دوره‌های تعلیمی بسان تیری در کمان امراء جهادی، خودش را وقف کرد و با تمام وجود مشغول به نبرد شد و اکثرا امراء و فرماندهان جهادی ایشان را در عملیات‌های تعرضی می‌فرستادند و کمتر نبردی بود که شهید در آن حضور نداشته باشد.

سلاح مورد علاقهٔ شهید، آر پی جی و توپ ۸۲ میلی‌متری بود، چنان مهارت خاصی داشت که کمتر گلوله‌ای بود که به خطا اصابت کند، مرمی‌های راکت‌اش داخل تیرکش‌ها و سنگرهای دشمن اصابت می‌کرد به گونه‌ای که سایر مجاهدین را به وجد می‌آورد و بی‌اختیار از زبان مجاهدین صدای الله اکبر فضا را عطر آگین می‌کرد.
شهید بزرگوار در ولایت‌های هلمند،‌ نیمروز، فراه و غزنی علیه کفتار صفتان به جهاد و مبارزه پرداخته بود و چندین مرتبه نشان شهادت ( زخم در راه الله تعالى ) نصیب ایشان شده بود.

شهید حافظ ایوب اغلب اوقات سعی می‌کرد تا گوشه‌نشینی کند، و یک اتاق کمی دور از اتاق عموم مجاهدین برای خودش آماده کرده بود، از شهید علت را جویا شدم، فرمود: خوف این را دارم که مجاهدی از دست من ناراحت و اذیت نشود.

شهید حافظ ایوب – رحمه الله – هم و غمش مجاهدین و همسنگرانش بودند تا در هر عرصه پیشرفت بکنند و بتوانند خدمتی برای اسلام انجام بدهند. شهید ایوب یک قبضه سلاح کلت کمری را خریداری کرده بود وقتی برای تشکیل به ولسوالی قلعه کاه ولایت فراه رفته بودیم در تلاش بود تا مقداری مرمی تهیه کند تا با آن‌ها – فی سبیل الله- سلاح کلت را به صورت عملی به مجاهدین تعلیم بدهد، وقتی که به اتاق خودمان در خاشرود برگشتیم از یک استاد ماهر تقاضا کرد که مجاهدین را به صورت عملی تعلیم بدهد.

شهید ایوب عاشق شهادت در راه معشوق حقیقی بود و همیشه از یاران قدیمی که به درجه رفیع شهادت نائل شده بودند یاد می‌کرد خصوصا از علم، اخلاق و اخلاص شهید والامقام استاد یاسر (براپچه‌ای) – تقبله الله تعالی – خیلی متاثر بود. شهید ایوب اغلب دوران جهادش را همراه استاد یاسر بود حتی هنگام شهادت استاد یاسر، شهید ایوب کنارش بود. شهید ایوب قبل از آخرین معرکه که به شهادت رسید به ما گفت: بعد از شهادت می‌روم به ملاقات شهید استاد یاسر و شهید سامان و با هم صحبت می‌کنیم. سبحان الله! خداوند متعال مورد بهشتی ها می‌فرماید: علی سُرر متقابلین. بر تختهایی که رو به روی هم‌اند.
گویا به شهید حافظ ایوب – تقبله الله تعالى – الهام شده بود که شهادتش نزدیک است و کلا منقلب و دگرگون شده بود، در تشکیل قبل از شهادت‌اش، در مسیر راه یک شب را در پهنای دشت ولسوالی چخانسور در میان تپه ها تا صبح گذرانده بودیم، روز بعد به اطراف نگاهی می‌انداختم که متوجه شدم شهید حافظ ایوب با شهید اسامه
– تقبلهما الله تعالى – دور از چشم دیگر مجاهدین خلوت کرده‌اند، نزدیک که شدم متوجه شدم که شهید ایوب دارد وصیت می‌کند و شهید اسامه وصیت‌هایش را مکتوب می‌کرد، من به شوخی گفتم برای من چه وسایلی وصیت کردی ؟ شهید گفت واسکت من را بعد از شهادتم خودت بردار.
سرانجام برادر مجاهد شهید حافظ ایوب – تقبله الله تعالی بعد از قریب به یک دهه جهاد و مبارزه در راه اعلای کلمه الله در جریان یک عملیات بر پوستهٔ کمین‌گاه واقع در مربوطات ولسوالی چخانسور ولایت نیمروز در تاریخ ۲۶/محرم/۱۴۴۰ه‍‌ ق به آرزوی دیرینه‌اش که همان شهادت در راه الله تعالى بود به همراه دو یار باوفایش شهید مولوی نعیم الله و حافظ سیف الله – تقبلهم الله تعالى – به مقام رفیع شهادت نایل آمدند. تقبلهم الله تعالى