زندگی و خدمات شهید الحاج ملا عبدالسلام سعادت – تقبله الله –

به‌مناسبت نخستین سالروز شهادت شهید سعادت صاحب حبیبی سمنگانی شهید الحاج ملا عبدالسلام سعادت – تقبله الله – فرزند مرحوم عبدالرؤف، نواسه مرحوم حاجی محمد سرور و نوه مرحوم ملا قل محمد در سال ۱۳۴۷ هجری شمسی در قریه جراب ولسوالی گذرگاه نور (خوست و فرینگ) ولایت بغلان در دودمان مجاهد و شهید پرور چشم […]

به‌مناسبت نخستین سالروز شهادت شهید سعادت صاحب

حبیبی سمنگانی

شهید الحاج ملا عبدالسلام سعادت – تقبله الله – فرزند مرحوم عبدالرؤف، نواسه مرحوم حاجی محمد سرور و نوه مرحوم ملا قل محمد در سال ۱۳۴۷ هجری شمسی در قریه جراب ولسوالی گذرگاه نور (خوست و فرینگ) ولایت بغلان در دودمان مجاهد و شهید پرور چشم به گیتی فانی گشود. خانواده او در جهاد بر ضد شوروی ها و کمونیست ها نیز سهم بارز داشت و از هیچگونه قربانی دریغ نورزید. شهید عبدالخالق، برادر شهید سعادت صاحب – تقبلهما الله – دران دوره جهاد و مقاومت تحت قیادت الحاج مولوی محمد قل شریعتی در سال ۱۳۶۷ هجری شمسی به سرمایه جاودانی شهادت سرفراز شد.

دوره تعلم :

شهید ملا عبدالسلام سعادت درس های ابتدایی را در مسجد قریه آبایی خود نزد مرحوم ملا صوفی محمد و مرحوم ملا بابه آخند آغاز نمود. سپس در سال ۱۳۵۹ شمسی برای فراگیری علوم دینی به ولایت قندوز سفر کرد و در مدرسه کوبای بالا شامل شد. او دران جا نزد داملا صاحب نصرالله و شیخ صاحب محمد عظیم اندرابی زانوی تلمذ نهاد. سعادت صاحب در سال ۱۳۶۲ شمسی به ولسوالی فرینگ ولایت بغلان رفت و آن جا نزد مرحوم مولوی عبدالاحد به روند آموزشی خود دوام داد. سپس در سال ۱۳۶۳ شمسی به ولسوالی برکه ولایت مذکور سفر کرد و در مدرسه سای هزاره از مولوی صاحب عبدالودود اکتساب علم نمود.

شهید ملا عبدالسلام سعادت در سال ۱۳۶۶ شمسی برای تحصیلات بیشتر علوم قرآنی و نبوی به عزم کشور پاکستان کمر همت و رخت سفر بست. آن زمان چون جهاد و مقاومت افغان ها در برابر تهاجم شوروی ها و نظام کمونیستی در سراسر کشور به اوج رسیده بود و عبور و مرور از راه های عمومی برای مردم جهاد و مجاهد پرور کشور مساعد نبود، او همانند بسیاری از هموطنان خود چندین روز پیاده سفر نمود و از راه ولسوالی ورسج (تخار) به کران و منجان (بدخشان) و سپس از مسیر شاه سلیم به منطقه چترال، پاکستان داخل شد.

سعادت صاحب سلسله درسخوانی را در دیار هجرت در منطقه سوات، که آن زمان مرکز علمی طلبای شمال کشور بود، نزد شیخ صاحب قاری حبیب الله سمنگانی و شیخ صاحب عبدالخالق مزاری آغاز نمود و مدت چهار سال دران جا درس خواند. سپس به دارالعلوم سراج الاسلام کاهی، هنگو رفت و به فراگیری علوم دینی دوام داد. شهید سعادت صاحب بعضی کتاب ها را نزد برادر بزرگ خود مولوی صاحب عبدالغیاث قانع نیز خوانده بود.

پیوستن به تحریک اسلامی طالبان :

هرگاه چند تن از مجاهدین مخلص جهاد ضد شوروی به سرکردگی (مرحوم امیرالمؤمنین) ملا محمد عمر مجاهد به هدف پایان بخشیدن دوره هرج و مرج و شورش های خانمان سوز دهه نود میلادی، قیام نمودند و در مدت کوتاهی قندهار را از پنجه های خون آشام جنایتکاران نجات بخشیدند و زیر چتر لوای سفید در کنترول خود درآوردند. عده یی از طلبای مدارس دینی از مدرسه ضیاء المدارس (مشهور به مدرسه پنجشیری ها در بورد، پشاور) به سرپرستی ملا عبدالسلام سعادت برای یکجا شدن با تحریک اسلامی طالبان کمر همت بستند و از راه کویته، بلوچستان داخل سپین بولدک، قندهار شدند. سعادت صاحب از قندهار به هلمند رفت و مبارزه طولانی و خستگی ناپذیر خود را ازان جا آغاز نمود. مبارزه که ۲۵ سال یعنی تا واپسین رمق زندگی او دوام کرد و پای استقامت این فرزند دلیر اسلام درین مدت مدید لحظه ای هم نلغزید. او با عزم آهنین در مسیر مقدس خود استوار ماند و راستی و وفاداری خود را ثابت نمود.

جا دارد که چند سطری از مقاله شهید سعادت صاحب را که سال گذشته به فرمایش بنده (حبیبی سمنگانی) به مناسبت سالروز وفات مرحوم امیرالمؤمنین ملا محمد عمر مجاهد به عنوان «امیر المؤمنین ملا محمد عمر مجاهد از نگاه من» نوشته بود، در مورد یکجا شدن او با تحریک اسلامی طالبان نقل بکنم. شهید سعادت – تقبله الله – می نویسد  :

«ما ده ها تن طلبای مدرسه به شکل گروهی برای پیوستن به تحریک اسلامی طالبان به فرقه قشله جدید، قندهار رفتیم و فردای آن روز به فرقه گرشک، هلمند تشکیل شدیم. در همان جا نخستین بار (امیر المؤمنین) ملا محمد عمر مجاهد – رحمه الله – را دیدم. مرحوم امیرالمؤمنین با شهید ملا محمد آخند، فرمانده عمومی نظامی طالبان بیشتر مشوره های شان را در اوطاق ما انجام می دادند، ما واقعا در همان روز های آغازین از برخورد شایسته مرحوم امیرالمؤمنین بسیار متاثر شدیم»

خدمات و مسئولیت ها در تحریک و امارت اسلامی :

شهید ملا عبدالسلام سعادت از خط های مقدم نبرد در هلمند تا فتح هرات و سپس فتح کابل به خدمات نظامی خود در کاروان نجات بخش طالبان صمیمانه دوام داد. در ابتدا، نظم و تشکیلات جداگانه ای برای مجاهدین هر ولایت وجود نداشت. اما هرگاه طالبان به چهار آسیاب رسیدند حافظ صاحب سراج الدین از سوی طلبا و مجاهدین ولایت بغلان به حیث مسئول دلگی و ملا عبدالسلام سعادت به حیث معاون او معرفی شدند. اما پس از مدتی، مسئولیت دلگی بنا بر شایستگی در امور محاربوی و جهادی به سعادت صاحب سپرده شد.

مجاهدین خط چهار آسیاب و میدان شهر پیش از فتح کابل به فرمان رهبری طالبان به ویژه شهید ملا بورجان آخند – تقبله الله – به دو دسته تقسیم شدند. دسته ای در چهار آسیاب باقی ماند و دسته دیگری به سرکردگی شهید ملا بورجان آخند و مرحوم ملا محمد ربانی آخند از راه ولسوالی ازره (لوگر) داخل ولسوالی حصارک و سپس شهر جلال آباد شدند و پس از تصرف جلال آباد و لغمان به کابل نیز داخل شدند (ملا بورجان آخند پیش از رسیدن به کابل در منطقه تنگی ابریشم به شهادت رسیده بود). شهید سعادت صاحب تا منطقه ازره شامل آن کاروان بود. اما پس از فتح ازره، شهید ملا بورجان آخند شماری از دلگی مشرها را برای نگه داری خط جنگ دوباره به چهار آسیاب روان نمود. مجاهدین که در چهار آسیاب مانده بودند به قیادت ملا عبدالرزاق آخند و به شمول ملا عبدالسلام سعادت از طریق جنوب از راه تپه خیرآباد و ریشخور داخل کابل شدند. سعادت صاحب با رفقای خود داخل وزارت داخله شدند و نماز فجر را به امامت شهید سعادت صاحب در داخل وزارت داخله ادا نمودند.

مولوی سمیع الحق حقنواز، مسئول پیشین جهادی ولایت بغلان و رفیق ۲۵ ساله شهید سعادت صاحب می گوید : مردم محلی به وزارت داخله آمدند و به سعادت صاحب گفتند که در فرقه پنج پیاده که در نزدیکی موقعیت دارد، بعضی ها دست به چور و چپاول زده اند. ملا عبدالسلام با رفقای خود به فرقه ۵ پیاده رفتند و همچنان ساختمان ریاست عمومی پاسپورت را که متصل فرقه پنج بود، در کنترول خود درآوردند.

ملا عبدالسلام سعادت پس از فتح کابل و تاسیس امارت اسلامی به حیث مسئول فرقه ۵ پیاده تعیین شد. او بیش از دو سال این وظیفه را به پیش برد. شهید سعادت صاحب درین مورد برای بنده گفته بود : «بنده تنها با بست نفر وارد کابل شده بودم، اما به فرمان مرحوم امیرالمؤمنین که در حقیقت اهمیت دادن به اقوام غیر پشتون بود، به حیث قومندان فرقه ۵ جهادی کابل مؤظف شدم».

مولوی سمیع الحق حقنواز می گوید : هرگاه تفتیش شد که فرقه ۵ در تشکیلات سردار داود خان وجود نداشت و نیز ساختمان این فرقه خانه شخصی پیر سید احمد گیلانی بود، مرحوم امیر المؤمنین این فرقه را لغو نمود و سعادت صاحب را قومندان لوای ۱۱ مدافع هوایی مقرر نمود. سعادت صاحب تا تهاجم امریکایی ها یعنی کمتر از ۳ سال به این حیث خدمت نمود.

آشنایی با مرحوم امیر المؤمنین :

زمانی که طالبان هنوز در سمت های جنوب و غرب کشور مشغول مبارزه بودند، مرحوم امیر المؤمنین به مشر ملا صاحب و یا لوی ملا صاحب یاد می شد. مرحوم امیر المؤمنین از همان زمان با سعادت صاحب بسیار محبت داشت و هرگاه از قندهار به خط ها و محاذهای مجاهدین می رفت، اوطاق سعادت صاحب را برای بود و باش انتخاب می نمود. حتی ملا صاحب ثقیل شانه خود را نیز به سعادت صاحب تحفه داده بود.

پس از تهاجم امریکایی ها و ناتو :

شهید سعادت صاحب در صحبت با بنده (مرتب سوانح) گفته بود : ما پس از سقوط کابل، در آن شب و روزهای که امریکا و ناتو به شدت بمباردمان می کردند، از طریق مخابره نصرت (که وابسته به خود مرحوم ملا صاحب بود) رابطه کردیم، برای ما هدایت داده شد که نزد مولوی جلال الدین حقانی صاحب در شرق کشور باشید.

مولوی محمد محسن هاشمی، مسئول جهادی ولایت تخار و رفیق صمیمی شهید سعادت صاحب، می گوید : هرگاه بزرگان امارت اسلامی پس از بمباردمان های پیهم امریکایی ها فیصله به تخلیه شهر کابل نمودند، چون موتر من خراب بود، نزد الحاج سعادت صاحب به لوای یازده مدافع هوایی رفتم، سعادت صاحب دران اوضاع سردرگمی و سرگردانی، بسیار مطمئن بود و مجاهدین را با متانت کامل، رهبری می کرد.

مولوی سمیع الحق حقنواز در مورد آن شب و روزهای دشوار چنین می گوید : «هرگاه ما از کابل برآمدیم، در خوست منتظر (مرحوم) مولوی جلال الدین حقانی بودیم. زیرا مشوره ما با حقانی صاحب چنین شده بود که در مراکز سابقه او مستقر می شویم و از همان جا به مبارزه و مقاومت جهادی خود دوام می دهیم. هرگاه حقانی صاحب آمد، بزرگان، والیان و مسئولان نظامی ولایات شمال به شمول سعادت صاحب با حقانی صاحب ملاقات و در مورد امور نظامی مشوره نمودند. اما در عین حال جای ملاقات و مشوره حقانی صاحب و محل استقرار سه صد تن رفقا در مرکز حقانی صاحب در مته چینه (که بنده نیز شامل آن ها بودم) از سوی دشمن کشف شد. همان بود که امریکایی ها حقانی صاحب و رفقای او را آماج میزایل کروز قرار دادند و مرکز ما را نیز بمبارد کردند. در نتیجه ۲۷ تن مجاهدین شمال کشور شهید شدند و حقانی صاحب نیز دران حمله زخمی شد».

شهید قاری عبدالله، برادر سعادت صاحب و شهید مولوی سیف الرحمن، خواهر زاده سعادت صاحب و شهید ملا رستم و ملا محمد حسن (از اقارب سعادت صاحب) نیز شامل آن شهدا بودند. خانواده شهید سعادت صاحب از خانواده های جهادپروری است که در هر دو دوره جهاد جان های شیرین شان را نثار آزادی خواهی کشور نمودند.

جهاد و مقاومت بر ضد امریکایی ها :

شهید سعادت صاحب در ۲۵ رمضان همان سال به فرمان مرحوم امیرالمؤمنین و به سرکردگی حقانی صاحب از گردیز، پکتیا مبارزه و مقاومت خود را بر ضد صلیبی ها از سر گرفت.

مولوی سمیع الحق حقنواز می گوید : «شهید ملا عبدالسلام در ابتدا برای چند مدتی به عربستان سعودی رفت. آن زمان بنده مدت چهار سال و چند ماه مسئول نظامی ولایت بغلان بودم. اما سعادت صاحب دلاوری خود را ثابت کرد و دو بار در دوره مسئولیت بنده برای سازماندهی امور جهادی به بغلان رفت. آن زمانی بود که نیروهای اشغالگر و مزدور با تمام اطمینان خانه به خانه می گشتند و تا هنوز همانند او کدام چهره مشهور طالبان به شمال کشور نرفته بود».

پس ازان شهید سعادت صاحب مدت یکسال به حیث مسئول جهادی ولایت بغلان برای داغ ساختن سنگرهای جهاد در ولایت مذکور ایفای وظیفه نمود. سپس یکبار در سال ۲۰۰۹ میلادی و بار دوم در سال ۲۰۱۳ میلادی مدت یک یک سال به حیث مسئول جهادی ولایت سمنگان خدمت نمود. به ویژه تشکیل نظامی که شهید سعادت صاحب در دوره دوم مسئولیت خود در سطح ولسوالی های سمنگان تعیین و روی کار نمود، توانست وضعیت جهادی این ولایت را کاملا به نفع مجاهدین تغییر دهد و امروز از برکت مساعی آن تشکیل، تقریبا تمام ولسوالی دره صوف و بیشتر ساحات ولسوالی حضرت سلطان در سیطره مجاهدین قرار دارد.

شهید سعادت صاحب چند مدت عضو کمیسیون مرکزی نظامی بود و پس ازان مدت چهار سال در حلقه مشرقی کمیسیون نظامی عضو بود و چهار سال پیهم در راس هیئت کمیسیون نظامی به ولایت های کنر، نورستان، جلال آباد و پکتیا سفر نمود و در مبارزه بر ضد فتنه داعشی در شرق کشور نقش عمده ای ایفا نمود. سعادت صاحب در سال ۲۰۱۸ میلادی از سوی مقام امارت اسلامی به حیث مسئول فوائد عامه در حوزه شرقی کشور تعیین شد. او امسال برای پیشبرد وظیفه خود دو بار به ولایت های جلال آباد، خوست و پکتیا سفر نمود. سعادت صاحب در حالی که شب عید قربان به خانه خود برگشته بود، پس از سپری نمودن روزهای عید دوباره به پکتیا سفر نمود و در جریان این سفر به شهادت رسید.

سعادت صاحب شخص دلیر و غیور بود. او چهار بار از کام مرگ نجات یافت. بار اول در زمان حاکمیت امارت اسلامی موترش در بامیان با ماین تصادم کرد، چند تن رفقای او شهید و زخمی شدند، اما خود او نجات یافت. بار دوم در بمبارد مته چینه ۲۷ نفر مجاهدین شهید شدند، اما او محفوظ ماند. بار سوم در چاپه دندغوری، بغلان خداوند حفاظت نمود و بار اخیر موتر او درین اواخر در شرق کشور با ماینی که از سوی خوارج جا بجا شده بود تصادم کرد، و لکن اجل هنوز نرسیده بود. اما بالاخره این بزرگ مرد راه عزیمت به آرمان بزرگ زندگی خود مشرف شد و سعادت واقعا به سعادت نائل گردید. نخسبه کذالک ولله حسیبه.

شخصیت :

الحاج مولوی مخدوم عبدالسلام سعادت، وزیر پیشین کار و امور اجتماعی امارت اسلامی و از رفقای دیرین شهید سعادت صاحب، تاثرات خود را در مورد شهید ملا عبدالسلام چنین ابراز می دارد :  شهیدالحاج ملا عبدالسلام سعادت سنگردار برازنده جهاد بود. او هر دو دوره مبارزه، مبارزه علیه شر و فساد و مبارزه علیه امریکایی ها را با استقامت تام سپری نمود. بنده چون او را از نزدیک می شناختم، او شخص ملنگ سار، مخلص و پاک طینت بود و در امور بیت المال بسیار امانت دار بود. سعادت صاحب را از دوره تعلم تا هنگام شهادت به مسیر مقدس و هدف والای خود مخلص یافتم. ما با نبود او خلای بزرگی را در صف امارت اسلامی می بینیم. پروردگار شهادت او را به بارگاه خود قبول نماید.

مولوی سمیع الحق حقنواز می گوید : سعادت صاحب شخصیت بسیار مخلص بود، از امرا اطاعت می نمود، پایبند نماز با جماعت بود و اگر برای رفتن به مسجد زمینه مساعد نمی شد نماز را با همراه و همسفر خود با جماعت ادا می نمود. بر اذکار صبح و مسا، تهجد و اشراق و تلاوت قرآن مداومت داشت. مرحوم امیرالمؤمنین در زمان حاکمت امارت اسلامی برای خانواده او اعاشه مقرر کرده بود، اما سعادت صاحب بخشی از آن را هم به مجاهدین می داد و همچنان گاهی که به او پول فوق العاده داده می شد آن را هم میان مجاهدین توزیع می کرد. بنده بر این ویژگی او شاهد هستم، زیرا بیش تر اوقات پول را به دست بنده توزیع می نمود.

الحاج مولوی شمس الدین پهلوان، والی ولایت میدان وردک و پکتیا در زمان حاکمیت امارت اسلامی و مسئول کنونی کمیسیون جلوگیری از تلفات ملکی و سمع شکایات در حوزه شرقی کشور، از شهامت و دلاوری شهید سعادت صاحب چنین یاد می کند : آنگاه که بنده در تحریک اسلامی طالبان (پیش از فتح کابل و تاسیس امارت اسلامی) ولسوال چهار آسیاب بودم، یکی از شب ها در منطقه سنگ نوشته به سنگر رفتم، ناگهان از طرف دشمن تعرض صورت گرفت، بنده در پهلوی سنگی قرار گرفتم و با راکت آر پی جی که در دست داشتم پنج فیر به سوی دشمن انداخت کردم، آن شبی بسیار تاریک بود، در فاصله تقریبا ده دوازده میتری من شخصی دیگری در عین زمان با راکت آر پی جی خود هفت فیر نمود. بنده احساس کمتری کردم و صبح فردا در جستجوی آن شخص بودم. هرگاه چشمم به سعادت صاحب خورد، او با خنده زیبا و بلند دست به سینه خود زد و گفت آنکسی که راکتش پیش از راکت تو داغ می شد من بودم. از همان جا رفاقت، برادری و همسنگری ما آغاز شد.

مولوی دادخدا خادم، عضو حلقه شمالی کمیسیون نظامی نیز حکایت می کند که در زمان حاکمیت امارت اسلامی یکبار در دره کیان ولایت بغلان تعرض کردیم و بسیار پیش رفتیم، اما سپس محاصره شدیم، دران اثنا شهید ملا عبدالسلام سعادت با دلاوری و مهارت نظامی خود مجاهدین را از محاصره نجات داد.

مولوی سمیع الحق حقنواز توکل و للهیت شهید سعادت را چنین توصیف می کند : هرگاه اشغالگران بر حریم افغانستان تجاوز کردند، چهل روز از آغاز تهاجم  گذشته بود و در اخیر خط شمالی هم شکست، خانه سعادت صاحب از همه پس از منطقه وزیر اکبر خان بیرون شد. سعادت صاحب به لوای ۱۱ آمد و برایم گفت وضعیت خوب نیست، هشیار باش. من به پول محمود خان آمدم، می بینم که در راه لوگر بسیار ازدحام است و طالبان از کابل بیرون می شدند. من پس به لوا آمدم و برای برآمدن از کابل آمادگی گرفتم.

برای سعادت صاحب گفتم : چقدر پول داری ؟ گفت : ۶۰ لک افغانی. سعادت صاحب پرسید، تو چقدر پول داری ؟ گفتم ۸۰ لک. من گفتم : نظام هم از بین رفت، پس ازین اعاشه و اکمال مجاهدین از کدام راه می شود ؟ سعادت صاحب جواب داد : آن ذاتی که برای ما و مجاهدین در کابل رزق می داد، در جای دیگری هم رزق می دهد، به یاد داشته باش که خداوند مجاهدین را هرگز بی روزی نمی گذارد. همان بود که یک عالم بزرگ ولایت ما که قوم برایش پول جمع کرده بود آمد و ۴۰ هزار کلدار را به سعادت صاحب داد. سعادت صاحب ده هزار آن را پس به آن مولوی صاحب داد و گفت تو هم مسافر و مجاهد هستی.

سپس روزهای که در انتظار حقانی صاحب در خوست بودیم، ماه رمضان رسید. روزه اول را با شکم گرسنه گرفتیم. سعادت صاحب برای من گفت که مولوی صاحب در موتر شخصی به بازار برو، برای افطاری و سحری چیزی آماده کن. گفتم : سعادت صاحب اینجا تقریبا سه صد نفر هستیم، تنها برای رفقای خود و یا تمام رفقا ؟ سعادت صاحب گفت : امشب افطاری و سحری تمام مجاهدین را آماده کن، از فردا هر کسی برای رفقای خود انتظام می کند. وقت نماز عصر بود که عالم و تاجر دیگری آمد و هشتاد هزار کلدار را به رفقا داد.

شهید سعادت صاحب از تعصبات قومی، لسانی و سمتی پاک بود، به کرامت انسانی هر شخص ارج می گذاشت و به ویژه امرا، علما و محاسن سفیدان را بسیار احترام می نمود. از همین بود که سائر اقوام بغلان در زمان حاکمیت امارت اسلامی گرد او جمع بودند و نسبت به تاجک ها، برادران پشتون، ازبک و گجر بیش تر در پهلوی او ایستاده بودند.

شهید سعادت صاحب دارای عزم آهنین بود و در برابر باطل از مداهنت کار نمی گرفت. او پس از اشغال کشور، مدتی با فامیل خود در میرانشاه، وزیرستان در شرایط بسیار دشوار زندگی می نمود، آن زمان برهان الدین ربانی، رهبر ائتلاف شمال دو نفر مهم خود را نزد سعادت صاحب روان کرد و پیشنهاد کرد که اگر نزد ما بیایی، هر گونه منصب و دالر برایت مهیا می کنیم، اما سعادت صاحب در جواب گفت ؛ قبلا با شما به نام شر و فساد می جنگیدیم، اما اکنون جنگ ما در برابر شما جنگ بر کفر و اعانت علی الکفر است. جنگ کنونی بر ما فرض است.

الحاج مولوی عبدالغیاث قانع، برادر بزرگ شهید سعادت صاحب و وزیر پیشین کار و امور اجتماعی امارت اسلامی در مورد سیرت و اخلاق سعادت صاحب چنین می گوید : زمانی که در دوران حاکمیت امارت اسلامی تصمیم برای عروسی سعادت صاحب گرفتیم، من چیزی پول از مقامات امارت گرفتم، اما او همان پول را هم به مجاهدین توزیع نمود. ما پنبه های سوخته و کهنه را که در یک کنار فرقه افتیده بود گرفتیم، صاف کردیم و ازان توشک و بالشت ساختیم، اسباب بسیار اندکی برای خانه اش گرفته بودیم و حتی فرش ارزان بهای که در اوطاق های خانه اش فرش شده بود، آن در زمان قومندانی فرقه هم در خانه اش بود، در زمانی قومندانی لوا هم در خانه اش بود و حتی هنوز هم در خانه اش فرش است. من اگر او را هر قدر حرف زشت و تند می گفتم جواب نمی گفت، او از من چنان اطاعت می کرد که هیچ فرزندی از پدر خود نمی کند. شب کوشش می کرد زودتر خواب شود و برای نماز صبح وقت تر بیدار شود، حتی اگر شب یک ساعت هم می خوابید، حتما برای نماز صبح بیدار می شد. وقتیکه از نماز فارغ می شد،  کفش مرا به دست خود می گرفت و منتظر می بود.

شهادت :

چنانکه پیشتر ذکر شده بود که سعادت صاحب در آخرین سفر زندگی اش به منظور پیشبرد وظیفه جهادی خود به پکتیا رفته بود، شهید سعادت صاحب در مدت کوتاه مسئولیت خود (به حیث مسئول فوائد عامه) مسیرهای دشوار و کوهستانی عبور و مرور مجاهدین را ترمیم نمود و گشایش داد. نخست راه پیاده مجاهدین از منطقه کندو، سپینه شگه تا  تانکی آب گلاب الدین را فراخ نمود. سپس راه منطقه سور خاورین تا تانکی آب گلاب الدین را ساخت. نیز از ولسوالی زرمت تا اودکی بر راه موتر کار نمود، تا قطعات مجاهدین برای جنگ با خوارج ازین راه بگذرند. همان بود که در دو شب و روز ۹۵۰ تن مجاهدین ازان مسیر گذشتند و سرانجام خوارج با شکست و ذلت رو برو شدند. سپس راه دیگری را در ولسوالی زازی اریوب تکمیل نمود، تا برای مریضان سهولت شود و توسط موتر به آسانی انتقال داده شوند. سعادت صاحب بالاخره در همین جا از سوی دشمن کشف شد و چاشت روز دوشنبه ۹ محرم الحرام ۱۴۴۱ هجری قمری مصادف با ۱۸ سنبله ۱۳۹۸ خورشیدی در حمله هوایی امریکایی ها به سن ۵۱ سالگی جام شهادت را نوش جان نمود.

جنازه شهید سعادت دو روز پس در ولسوالی گذرگاه نور ولایت بغلان در ادیره پدری اش در محضر صدها تن خویشاوندان، مجاهدین و مردم منطقه به خاک سپرده شد.

سعادت صاحب چند روز پیش از شهادت، هرگاه خبر شهادت مسئول جهادی پنجشیر مولوی عبدالحی قانت – تقبله الله – را شنید، او در حالیکه در سفر جهادی بود برای خود دعای شهادت نمود. خداوند متعال دعای او را اجابت نمود و از دارالفناء به دارالبقاء طلب نمود.

بازماندگان :

از شهید الحاج ملا عبدالسلام سعادت بر علاوه از صدها تن همسنگران، چهار برادر، شش پسر و دو دختر نیز به دنیا ماند. این هم بیان گر للهیت و تقوای شهید سعادت صاحب است که دو پسر او حفظ قرآن مجید را تکمیل کرده اند، یک پسرش مشغول حفظ قرآن است و پسر بزرگش که پنج ماه در قید اداره کابل قرار داشت و دو روز پس از شهادت پدرش رهایی یافت، امسال دوره صغری را می خواند. خداوند متعال حامی و مددگار بازماندگان او باد.

روحش شاد و یادش جاودان باد.