زندگینامهء شاعر و نویسنده شهید انجینیر نذیر احمد طه

انجینیر شهید نذیر احمد طــه نویسنده و شاعری جوان و پُر شور فرزند پیرمحمد و نواسهء الحاج خان محمد؛۲۴ سال پیش از امروز در یک خانوادهء با عزت در قریهء چیرگو در ولسوالی قره باغ ولایت غزنی دیده به جهان گشود. تعلیمات ابتدائیه را در سال ۱۳۷۵هـ ش در مکتب ابتدائیه شیرخان ناشر شروع نمود، […]

انجینیر شهید نذیر احمد طــه نویسنده و شاعری جوان و پُر شور فرزند پیرمحمد و نواسهء الحاج خان محمد؛۲۴ سال پیش از امروز در یک خانوادهء با عزت در قریهء چیرگو در ولسوالی قره باغ ولایت غزنی دیده به جهان گشود.

تعلیمات ابتدائیه را در سال ۱۳۷۵هـ ش در مکتب ابتدائیه شیرخان ناشر شروع نمود، و متوسطه را در سال ۱۳۸۲ هـ ش در لیسهء عالی سلطان محمود غزنوی آغاز و در سال ۱۳۸۷هـ ش از همین لیسه با درجهء عالی در حالی فارغ گردید که اکثریت سال ها در صنف خود نمبر اول صنف بود.

ایشان در سال ۱۳۸۸هـ ش موفق در رشتهء ساختمانی در انستیتیوت تخنیکی و مسلکی افغانستان گردید و در سال ۱۳۹۰هـ ش از انستیتیوت مذکور با درجهء عالی فارغ گردید، و بعد از فراغت علی الرغم اینکه زمینهء کار در بخش زیادی برایش مساعد بود اما بازهم تلاش ننمود زیرا نمیخواست که در سایهء حکومت غلام و اجیر در موسسات غربی کار نماید، بلکه بصورت رضاکارانه برای مدّت کوتاهی بخاطر تربیهء سالم و بهتر آموزش ریاضیات و ساینس را در لیسهء عالی ملوک به عنوان استاد ایفای وظیفه نمود.

شهید طه، که نام مستعار کنونی اش منیر بود، از کودکی از نعمت دیانت و روحانیت برخوردار بود، او با وجود اینکه با پدر و خانواده اش در کارها و حل مشکلات خانوادگی کمک می کرد، به تعلیم خود نیز ادامه میداد، با علماء و مجاهدین روابط دائم و مستحکم داشت، او همیشه در بین دوستان و همقطارانش به صوفی و مجاهد مشهور بود.

شهید نامبرده در کنار تعلیم علوم عصری سلسلهء فراگیری علوم دینی را نیز ادامه میداد، از علماء کرام منطقهء خود و استادان مجرب به تعلیم می پرداخت، همچنین برای بلند کردن سطح علمی خود و معلومات جامع همیشه در اوقات فراغت به مطالعهء آزاد می پرداخت، و کتب دینی، ادبی و تاریخی به زبانهای پشتو و دری را مطالعه مینمود.

شهید نذیر احمد طه در کنار علم ظاهری به علوم باطنی نیز متوجه بود، او در سنین جوانی به طریقهء مقدس نقشبندیه تمسک نموده بود و این طریقه را از شیخ المشایخ حضرت مولانا بشیر خلیفه صاحب دستگیری کرده بود و در کنار مطالعه و تحصیل به اذکار و مراقبه نیز می پرداخت.

علی الرغم اینکه زندگی فانی و گذرا دوستی و رفاقت بین من و شهید انجینر صاحب را پس از مدتی بست؛ اما من در این دوران موقت رفاقت و همراهی چیزهای فراوانی آموختم و خاطرات شیرین زیادی از او در ذهن دارم که چند تای انرا با شما شریک می نمایم.

شهید مذکور صاحب شخصیتی متواضح، حلیم و بردبار بود، همیشه با دوستان و مردم با اخلاق نیکو و روحیه خوب برخورد و رفتار می کرد.

باوجود اینکه الله تعالی توان فراگیری و آشنائی با علوم عصری و دینی و تکنالوجی را برایش ارزانی داشته بود، اما با همهء اینها بازهم شخصیتی متواضح، آرام و صاحب فطرتی خاکسار و به باطنی شائسته مزین بود، از افراد مغرور و متکبر دوری می کرد، او میگفت تا وقتیکه یک شخص هوا و نفس خود را زیر پا ننموده باشد و به علوم دینی مزین نباشد و همچنین شناخت و آگاهی به ضروریات و فنون مروجه نداشته باشد، بناً کالبودی خالی و بار دوش جامعه است.

در قضایای سیاسی معاصر از امارت اسلامی و در راس آن از شخصیت مدبر وقائد عالیقدر امیر المومنین ملامحمد عمر مجاهد( رحمه الله) و سیاست، تقوا ، غیرت و رهبری ایشان بسیار متاثر گردیده بود، و نجات افغانستان از اشغال جاری و اعادهء استقلال و قیام نظام اسلامی را تنها و تنها تحت قیادت جناب ایشان ممکن میدانست.

او در جملهء فعالیت های فرهنگی خود در انترنیت، شبکهء فیسبوک و از طریق نگارشات خود همیشه از موقف امارت اسلامی دفاع مینمود، و به جوانان و افراد منحرف و کسانی که با مجاهدین عقده داشتند، جوابهای قاطع و قناعت بخش ارائه می کرد، این مبالغهء من نیست ، بلکه اگر هرکس خواهان آن باشد میتواند هنوز هم مطالب او را در انترنیت یافته و مطالعه کند.

شهید طـــه با جهاد و مجاهدین علاقهء بسیار زیاد داشت، وقتیکه محصل بود ، همیشه به همکلاسان و همصنفی های خود در مورد رابطه، همکاری و همدردی با مجاهدین دعوت میداد، و خودش نیز شب وروز برای خدمت به مجاهدین حاضر بود، تا زمانیکه دو سال قبل از درس فارغ گردید، بلافاصله با کاروان مجاهدین و خدمت کنندگان به دین الله تعالی  پیوست و بعد از دوسال فعالیت مستقیم جهادی بلاخره بتاریخ ۳۰ میزان ۱۳۹۳ هـش در هنگام جاسازی ماین با قهرمان و غازی شهید خلیل یکجا به مقام رفیع شهادت نائل گشت.

 انا لله و انا الیه را جعون

در اینجا یک تصادف جالب است که من در هنگام مطالعهء مجموعهء شعرهای او به این بیت برخوردم:

طــــــه زه که هـــــــر څـــــــو بلی لمبې وکړم

خـــو خلیل ته مې ګلـــــزار د ډېرو شپو یم

سبحان الله، حیران ماندم، که این چگونه ممکن است، که نامبرده به زبان شعر خود در مورد چگونگی شهادت خود پیشبینی کرده باشد، و در خود بیان کرده است که با دوست و رفیق مشفق و رهبر دلسوز خود شهید خلیل یکجا مهمان حور جنت شوند، با خواندن این قطعه ایمانم مستحکمتر گردید که کرامت شهداء یقیناً که حق است!

الله تعالی به شهید انجنیر طه استعداد زیاد و سویهء فراگیری عالی عطاء نموده بود.

 در کنار مشغولیت با جهان علم و ساینس با ادبیات و شعر و شاعری نیز آشنائی داشت، شعر مینوشت، و مضامین را ترجمه می کرد.

نامبرده سال گذشته یکبار عزم و ارادهء انجام عملیات استشهادی را نموده بود، اما برایم در ان مورد چیزی نگفته بود، فقط مجموعهء اثار ترتیب نموده اش را به من داد و گفت که اگر شهید شدم، اینها را خودت یا توسط کس دیگری چاپ کن.

یک مجموعهء کامل شعری بنام  (تصور کې دې تل وړم د یار تر کلی) است و دیگری داستان شخصی است که به اسلام مشرف شده و او نام آن مجموعه را ( از کلیسا تا مسجد) گذاشته است.

شهید طــــه ازدواج نکرده بود، بعد از شهادتش یک پدر و مادر کهن سال و دوستان و رفقای قلمی و جهادی را در سنگر پشت سر گذاشت.

در اینجا چند نمونه از شعرهای ایشان را بحضور شما تقدیم می کنم:

البته شعرهای ایشان به زبان پشتو است و ما نیز عین آنرا تقدیم شما می کنیم:

زړه مې له هجرانه خوړین سترګې له ژړا نه ســـرې

اوښـــــکې مې پـــــه مخ قـــــطار قـــــــطار راشـــی

مینه یعقوبې مې شوه،

 ړونـد مې په لېمو نــه کـړی

بـــیا بـه څــــه کومه زه وخــــت که د دیــدار راشی

خـــوښې د نذیراحــــــمد سترګې د جــانـــان ډېـری

مینه منصوری مې شوه کاشکې وخت د دار راشی

د عشـــــق مــــرشد ته لاړمه په مینه یې مـــرید شوم

د دار پــه ســــــــر نڅـــــــېږم الله هو مې زمـــــزمــــه ده

خــــــدایه (ج) ته طـــــه منظور کړې

چـې دا ســــــتا د در مــلنګ شــــی

زه ټــــاټــــوبى د زمـــــرو یــم

زه ځانګــــو د احمــــدخان یم

زه یـم خــــــــاوره د ولــــــیانو

ځــــــار لــه دیــنه او قــران یم

ټــــول جــــهان ســـره جنګـېږم

زه فـــــاتح په دې جـــــــهان یم

په پــنځه څلـــویښت ملکــونو

انــــشااللـه چې کامــــــران یم

ډېــــر کفــــار مې شـــــرمولـی

زه غالـــــب په هــــر زمـــان یم

قـــــــلم په لاس کتاب تـــــــر څنــــــــګ توره تیره لرمه

پـــــښـــــتون زلمى یم د افغـــــان د ننګ شملـــه لرمه

نه مې ټایی ، نه سرتور سر، نه مې پتلون خوښېږی

شــډل ځــوانی ، د نـنګ پګړۍ ، ښکلې جامه لرمه

چې نه وېــرېږم ، نه ډارېـــــږم د غــــــــلـیم په تهدیـــــد

زه قــــوی عــــــزم ټینګ ایمـــــان او عقــــــــیده لــرمه

اوس مې عـــادت دى لــه مـــرګی سره تــل لوبی کوم

ځــــــان خــــــپل هــــــدف تـــه رســـــوم دا اراده لـــــرمه

په ناموس ننګ په وطن جنګ کوم غورځنګ کومه

نــــــــــــذیر طـــــه   نــــــــــذیر طــــــــه دا فـــــیصله لـــرمه