زندگان جاوید بخش ۲۰

مرتب : حبیبی سمنگانی مرحوم الحاج مولوی صاحب باز محمد حلمی – رحمه الله – : الحاج مولوی صاحب باز محمد حلمی فرزند مرحوم محمد یوسف بای و نواسه حیدر قل در سال ۱۳۷۹ هجری قمری مصادف با  ۱۳۳۹ هـجری شمسی در یک خانواده متدین در قریه دالان در مربوطات ولسوالی خیبر ولایت فاریاب دیده […]

مرتب : حبیبی سمنگانی

مرحوم الحاج مولوی صاحب باز محمد حلمی – رحمه الله – :

الحاج مولوی صاحب باز محمد حلمی فرزند مرحوم محمد یوسف بای و نواسه حیدر قل در سال ۱۳۷۹ هجری قمری مصادف با  ۱۳۳۹ هـجری شمسی در یک خانواده متدین در قریه دالان در مربوطات ولسوالی خیبر ولایت فاریاب دیده به دنیای فانی گشود.

تحصیلات :

از آنجایی که خانواده ایشان به علم و علما وابستگی خاص داشت و می خواست فرزند فرزانه شان از این طریق مصدر خدمت به مردم و جامعه گردد، او را از همان خوردسالی به درس های دینی سوق  دادند. مرحوم مولوی صاحب تعلیمات ابتدایی خویش را نزد امام مسجد قریه خود آغاز نمود، سپس شوق و علاقه که نسبت به علوم دینی داشت کمر همت را بست و در مناطق مختلف ولسوالی های قیصار، المار، پشتونکوت، خواجه موسی، شیرین تگاب ولایت فاریاب و میمنه، مرکز آن ولایت، نزد استادان ورزیده و عمده علوم عقلی و نقلی  هر یک مولوی صاحب سید بهادر فیضی از منطقه بورغن (قیصار)، مولوی صاحب عبدالعزیز تگاب، مولوی صاحب عبدالقیوم از قطور و مخدوم صاحب اسدالله اندخویی، کسب فیض نمودند.

سپس مدت چند سالی از درسگاه شهید مولوی صاحب تاج محمد توکلی اکتساب فیض نموده و پس از شهادت وی، نزد مولوی صاحب محمد رسول مشهور به مولوی صاحب کلان، در منطقه ملغی ولسوالی بندر تقریباً سه سال، فنون و دوره حدیث را به تکمیل رسانده، سندفراغت را بدست آوردند.

مولوی صاحب حلمی پس از فراغت، به حیث یک عالم جید در منطقه شروع به تدریس علوم دینی نمود و مدت تقریباً ۳۳ سال در مدارس مختلف، از جمله در مناطق بیگ، عبدلی، صیاد، مدرسه ابوذرغفاری در مرکز ولسوالی خیبر، قریه خدایمت (المار) ، مدرسه مرکزی ولسوالی قیصار و مدرسه عثمانیه شهر میمنه، کتاب های فنون، عقائد، فقه و احادیث را تدریس نموده، عمر گرانبهای خویش را در خدمت علوم قرآنی و نبوی سپری نمود. آن شخصیت بزرگ علمی، هزاران شاگردان را تقدیم جامعه اسلامی نمود، که لله الحمد مایان نیز به شرف شاگردی ایشان نائل شدیم.

خدمات جهادی :

شهید الحاج مولوی صاحب حلمی در پهلوی درسخوانی در زمان جهاد بر ضد شوروی، دوشادوش هموطنان مجاهد خود در مبارزه و مقاومت مسلحانه نیز سهم گرفت. وی در سال ۱۳۵۹ خورشیدی، همراه با استاد بزرگوار شان شهید مولوی صاحب تاج محمد توکلی – نورالله مرقده – و دیگر مجاهدین آن وقت بر علیه شوروی های اشغالگر و کمونیست های مزدور برای دفاع از دین و میهن، در صف مقدم جهاد رزمید. وی پس از پایان اشغال، به مدرسه برگشت و به سلسله درسی اش دوام داد.

خدمت در عرصه قضا :

مولوی صاحب حلمی دو دوره مسئولیت قضا را در چوکات امارت اسلامی به حیث قاضی عادل و منصف ایفا نمود. بار اول در زمان حاکمیت امارت اسلامی، به حیث قاضی محکمه ولسوالی پشتونکوت و بار دوم در دوران مقاومت کنونی، به حیث قاضی محکمه ولسوالی خیبر، برای نظام اسلامی خدمت نمود. وی درین اواخر، مسئولیت ریاست مجالس فقهی امارت اسلامی در ولسوالی خیبر ولایت فاریاب را به عهده داشتند و همزمان چمنستان علوم دینی را نیز با تدریس آبیاری می نمود.

شخصیت :

شهید حلمی – تقبله الله – شخصیت توانا، بردبار، خیرخواه و صلحجو بود. وی در حل منازعات ذات البینی استعداد فوق العاده داشت و همیشه تلاش می نمود مسلمان ها وحدت و قوت خود را حفظ نمایند و همواره مردم را به راه فلاح و رستگاری دعوت می نمود. الله سبحانه و تعالی خدمات ارزنده وی را قبول نماید. ما از ایشان راضی هستیم، الله متعال از ایشان راضی بوده، و جای آن ابرمرد را جنت الفردوس بگرداند.

رحلت: 

مولوی صاحب حلمی شب جمعه ۱۲ ثور ۱۳۹۹ خورشیدی مطابق با ۷ رمضان المبارک ۱۴۴۱ هق به عمر تقریباً شصت سالگی بر اثر زخم های عمیق که یک هفته پیش در رویداد تصادم ترافیکی در ولسوالی خیبر (فاریاب) پیش آمده بود، جان را به جان آفرین سپرد و دارالفنا را وداع گفت. انا لله و انا الیه راجعون.

(با سپاس از مفتی محمد فاروق و مولوی شمس الله فاریابی که جزئیات سوانح مرحوم مولوی صاحب حلمی را تهیه نمودند).

شهید بهاءالدین مشهور به حماد تقبله الله تعالی :

شهید بهاءالدین – تقبله الله – فرزند مرحوم ملا محمد، به تاریخ ۵ ثور ۱۳۷۰ خورشیدی در یک خانواده علم دوست و دین پرور در قریه شحنه در مربوطات منطقه لفرای ولسوالی کوهستان ولایت فاریاب چشم به جهان گشود.

شهید بهاء الدین ایام کودکی را زیر سایه پدر عالم و مهربان سپری نمود. وی درس های ابتدایی را نزد پدر گرامی و برادران عالم خود خواند و سپس نزد مولوی صاحب امیر محمد حقانی (که فعلا مسئول اداری ولایت فاریاب است) زانوی تلمذ نهاد و بیشتر کتاب ها را نزد آن ها خواند.

شهید بهاء الدین، که جوان خوش سیما، خوشطبع، با اخلاق و در عین حال جسور و دلاور بود، بسیار علاقه مند جهاد و پیکار بود و مجاهدین را دوست داشت. به یاد دارم، زمانی نزد استاد حقانی در لولاش درس می خواند، من سفری به خانه ایشان  رفته بودم، شهید حماد به من گفت : مولوی صاحب به جهاد بیرون نشده ای؟

گفتم اگر الله بخواهد و توفیق دهد بیرون خواهم شد، ان شاءالله.  گفت : مولوی صاحب دنیا چه به درد میخورد، که ما و شما در آن زندگی می کنیم؟ در این زمان غلبه کفار، بهترین کار همین است که باید در راه پروردگار شهید شوی.

گفتم : خوب، وقتیکه اینطور است، پس چرا بیرون نمی شوی؟ گفت : فعلا استاد اجازه نمی دهد، تا آنزمان هنوز استاد حقانی به سنگر بیرون نشده بود. شهید گفت : مولوی صاحب شما به استاد بگویید به جهاد بیرون شود، گفتم : استاد خودش خوب میداند که چه وقت به سنگر برآید.

بالاخره استاد حقانی در سال ۱۳۹۵ هش، هرگاه عرصه های درس، تعلیم و بیان از طرف غلامان اشغالگران تنگ تر شد، میز و منبر را رها نمود و عازم سنگر شد. شهید حماد بعد از بیرون شدن استاد لحظه ای هم نیارامید و همیش استاد حقانی را در فراز و نشیب های سنگر همراهی می کرد.

گویا شهید حماد – تقبله الله – گمشده خود را پیدا کرده بود. به آرزوی بزرگش، که همانا قیام در مقابل ظلم و تجاوز بود، دست یافته بود. گاهی برای من زنگ می زد، بسیار خوشحال می بود و می گفت : الحمدلله ما به سنگر برآمدیم، اگر شما نمی برایید، حد اقل دعای به ما بکنید، تا الله متعال سعی ما را بپذیرد.

هرگاه در سال ۱۳۹۷ هش باهم یکجا شدیم، بسیار خوش حال بود و همیش آرزو می کرد که ای کاش همه علمای ما به سنگرها بیرون شوند. یکروزی به پیش من آمد، با هم زیر درخت نشستیم، آهی کشید و گفت مولوی صاحب من شهید می شوم؟ به چهره اش نگاه کردم، گمان کردم فرشته ایست که در جلوی رویم قرار دارد، چون من همیش با او شوخی داشتم، گفتم: هر کسی که به سنگر می برآید، برای شهادت نمی برآید. خندید و گفت : پس ما برای چه می جنگیم؟

باز هم همان جمله را تکرار کردم، گفتم : شهادت حاشیه ایست، مقصود اصلی  اعلی کلمه الله است. خندید و گفت : دعا کن الله تعالی ما را بعد از مقصود، به این حاشیه هم برساند.

همان بود که دعای او اجابت شد و به تاریخ ۵ اسد سال ۱۳۹۷ خورشیدی در قریه قضات ولسوالی لولاش (فاریاب) بر اثر بمباردمان دشمن جام پر افتخار شهادت را نوش جان نمود و به آرزوی دیرینه اش رسید. انا لله وانا الیه راجعون.

(با سپاس فراوان از ابوطیب مرادی که سوانح شهید را تهیه نمودند)