نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
سهیل مبارز بیش از چندین دفعه قلم برداشتم تا از استاد حافظ محمد بنویسم، اما انگار سوز درون، آه، بغض و کلمات گرفته، قصد همکاری را نداشت، ولی اگر قلم ننویسد و ضمیر را خالی نکند، چشمان اشکهای خود را روان میدارد و بیشتر تاب و توان را میگیرد. نمیدانم با این قلم شکسته، دل […]
سهیل مبارز
بیش از چندین دفعه قلم برداشتم تا از استاد حافظ محمد بنویسم، اما انگار سوز درون، آه، بغض و کلمات گرفته، قصد همکاری را نداشت، ولی اگر قلم ننویسد و ضمیر را خالی نکند، چشمان اشکهای خود را روان میدارد و بیشتر تاب و توان را میگیرد. نمیدانم با این قلم شکسته، دل آزرده و فکر آشفته چگونه از حافظ محمد بنویسم. آه و بغض تمام وجودم را فراگرفته ولی باید قبول کنم که نابغهی بینظیر، استاد بیبدیل فرمانده و تکتیرانداز بی مثیل حافظ محمد شهید شده و به دیدار الهی شتافته است؛ تصور اینکه آنهمه استعداد، توانایی و شجاعت زیر خاک آرمیده است، برایم آزار دهنده است.
لحظاتی پیش صدای ضبط شدهاش را شنیدم که با یکی از مجاهدین در مخابره (بیسیم) صحبت کرده بودند، دلم را تا آنسوی خاکها کشانده و رها نمود.
به خوبی به یاد دارم که وقتی شبها به اتاق ما میآمد، بستری برای شان آماده میکردم ولی وقتی به ایشان تحویل میدادم، میگفتن برادر بدهید به دیگر مجاهدین، من داخل خندقها میخوابم.
آری! از دست دادن تکتیراندازی که امان دشمن را بریده و آرامششان را سلب نموده بود؛ بگونهای که توان سر بلند کردن را از دست داده بودند، برایم بسیار سنگین است. مهاجری که وقتی سخن میراند، اوج عشق، علاقه و قربانی جهادی را از او میآموختم ؛ شوق، ایمان و علاقهاش لحظهای او را آرام نمیگذاشت، به نحویکه هرگز آثار خستگی در وجودش یافت نمیشد و همیشه او را در حالت آماده باش قرار داده بود. همواره چهره وچشمان زیبا، تکاپوی همیشگی و متانت تماماش برایم معانی عمیقی داشت. وقتی عکسهای ایشان را میبینم، به یاد لهجهی زیبای او میافتم و آرام و قرارم را از دست میدهم. ساده زیستی و زهد در زندگانی وی، مثال زدنی بود. شبها فقط به لیوانی دوغ برای شام خود اکتفا میکرد و بس! گرمای ریگستان، سرمای زمستان، تاریکی شبها، تشکیلها و تلاشهای پیاپی او را خسته نمینمود. روزها مشغول تدریس، طرحریزی و درست کردن مین بود و شبها تا پاسی از شب، به دل دشمن زده و بدون ضربه زدن به آنها باز نمیگشت؛ تا آنسوی پوستهها میرفت، بدون آنکه کوچکترین ترس و واهمه را در دل داشته باشد.
او در زندگی جهادی خود تمام توان خود را صرف نمود و خدمات بزرگی را برای مجاهدین به ارمغان گذاشت. آری! او استعداد، زکاوت وجوانی خود را صرف نمود و تمام فنون جهادی ونظامی را آموخت و تبدیل به یک کماندو، فرمانده، نابغه و اسطورهای جهادی شد. به خوبی به یاد دارم که در تاریکی شبها، در تشکیلات در یک چشم به هم زدن از دیدگان مخفی شده و ناپدید میشد و مسیرهای طولانی را تنها طی مینمود. اینک چگونه میتوان تشکیلهای خاشرود وجنگهای طاقتفرسا را بدون حافظ تصور کرد.
خداوندگارا! امثال ایشان را برای امت اسلام و مجاهدین از شما خواستاریم. اللهم لا تفتنا بعده.
این مطلب بدون برچسب(تکونه) می باشد.
دیدگاهها بسته است.