امارت شناسی/بخش سیزدهم

شروع عملیات تعرضی و حملات گسترده تا سال ١٣٨۵ هـ ش تشکیلات جهادی امارت اسلامی تقریباً به کل کشور گسترش یافته بود. مجاهدین در هر منطقـه حـداقل بـه صـورت انفرادی حضور و فعالیت داشتند؛ اما در بسیاری از ولایات حملات منظم و دسته‌جمعی نیز بر اشغالگران آغاز شد. با فرارسیدن سال نو، عملیات جهادی تغییر […]

شروع عملیات تعرضی و حملات گسترده

تا سال ١٣٨۵ هـ ش تشکیلات جهادی امارت اسلامی تقریباً به کل کشور گسترش یافته بود. مجاهدین در هر منطقـه حـداقل بـه صـورت انفرادی حضور و فعالیت داشتند؛ اما در بسیاری از ولایات حملات منظم و دسته‌جمعی نیز بر اشغالگران آغاز شد. با فرارسیدن سال نو، عملیات جهادی تغییر کرد، مجاهدین از فعالیت‌های مخفیانه و حملات موشکی به حملات و کمین‌های گسترده بر اهداف ثابت و متحرک دشمن روی آوردند. مناطق اطراف و قریه‌های برخی ولسوالی‌های کشور به دست مجاهدین افتاد که در آن جاها مجاهدین گشت‌‌وگذار و فعالیت عمومی داشتند. تا این وقت که در مناطق مختلف و کوهستانی کشور مراکز تدریب جهادی، کارگاه‌های ساخت مین و مواد منفجره با کنترل از راه دور و معسکرات استشهادی ساخته شده بود، همراه با آن عملیات جهادی هم از لحاظ کمیت و هم از لحاظ کیفیت تغییر یافت.

مجاهدین در هلمند در قالب کاروان‌های بزرگی ظاهر شدند و مراکز ولسوالی‌های گرمسیر و ناوه را تصرف کردند. همچنین در مناطق کوهستانی نورستان، کنر، پکتیا و پکتیکا نبردهای سنگینی با اشغالگران صورت گرفت. این جهاد عمومی و تعدد حملاتی که همراه با آن فعالیت‌های مجاهدین در نشرات، اصدارات ویدئویی، ترانه‌ها و سایر برنامه‌ها نیز گسترش یافت، به جنبش جهادی در بین مردم وسعت و قدرت فوق العاده‌ای بخشید که با آن جهاد به یک مرحله فراگیر رسید و وارد یک مرحلهٔ داغی از معرکه‌ها شد. نیروی جهادی و قدرت این سال را می‌توان از این جهت هم تخمین زد که آمریکایی‌ها برای تضعیف روحیهٔ مجاهدین، ملا عبیدالله آخوند (رحمـه اللـه) معاون امارت اسلامی را با همکاری ارتش پاکستان دستگیر کردند و سپس در زندان نگه داشتند تا اینکه چند سال بعد به مقام رفیع شهادت رسید. تقبله الله!

 

مرحله اوج اشغال و جهاد

در سال ۱۳۸۸ هـ ش برابر با ۲۰۰۹ میلادی، تحولات گسترده‌ای در جنگ افغانستان مشاهده شد. در آن سال، دولت جدید به رهبری بارک اوباما در آمریکا شروع به کار کرد، اوباما استراتژی جنگی جدید را برای افغانستان اعلام نمود و جنرال جدیدی به نام مک کریستال را منصوب کرد. آمریکایی‌ها که قبلا ولایات افغانستان را بین متحدان ناتوی خود تقسیم کرده بودند، برای مثال هلمند برای بریتانیا، قندهار برای کانادا، زابل برای رومانی، غزنی بـرای پولند، ارزگان برای استرالیا و هالند، کابل و کاپیسا برای فرانسه، فـراه و هـرات برای ایتالیا و اسپانیا، قندوز برای آلمان، بلخ برای ناروی، بامیان برای نیوزلند، و غیره. بر اساس استراتژی جدید، او ده‌هـا هـزار نیـروی تـازه نفس را به افغانستان آورد و عملیات گسترده‌ای را در ولایات مختلف به طور خاص ولایات جنوبی آغاز کرد. آمریکایی‌ها عملیات بزرگی را در ولسوالی‌هـا و مناطق پرجمعیت قندهار و هلمند راه‌اندازی کردند و با این کار جنگ شکل جدیدی به خود گرفت. از یک سو تعداد عساکر آمریکایی از صـد هـزار نفر گذشت و از سوی دیگر تلفات آن‌ها بیش از هر زمان دیگری افزایش یافت. سال ۱۳۸۹ هـ ش یا ۲۰۱۰ میلادی برای آمریکایی‌ها خونین‌ترین و سخت‌ترین سال جنگ‌ها در جهاد بیست ساله بود. در فبروری همان سال، آمریکایی‌ها از یک سو عملیات گسترده بنام ( مشترک) در ولسوالی مارجه هلمنـد آغاز کردند و از سوی دیگر ملا عبدالغنی برادر، معاون امارت اسلامی را با کمک ارتش پاکستان دستگیر کردند، تا فشار حداکثری و چند جانبه به مجاهدین امارت اسلامی وارد کرده باشند. اما مجاهدین به نصرت و توفیق خداونـد مبـارزه جهادی را ادامه می‌دادند و تلفات آمریکایی سیر صعودی می‌پیمود.

 

نگاهی به استراتژیهای نظامی اشغالگران آمریکایی

 

استراتژی بوش

بـوش کـه خـود را حاکم بلامنازع دنیای تک‌قطبی می‌دید، جنگ افغانستان را زیر نام «آزادی پایدار» و با شعار «یا با ما، یا با تروریسم» آغاز کرد. بخش اصلی استراتژی او تسلط کامل بر افغانستان از طریق زور و قـوت بـود تا با تصرف این نقطهٔ مهم و استرتژیک، در حوزهٔ نفوذ چین، روسیه و ایران رخنه کرده و بر بام دنیا سنگر درست کند. او تا پایان سال ۲۰۰۲ میلادی تعداد عساکر خود را به ۱۰۰۰۰ تن افزایش داد و تلاش کرد تا حضور قدرتمندی در افغانستان داشته باشد. اما با وجـود ایـن هـم مقاومت جهادی در برابر آن به تدریج گسترده‌تر و قوی‌تر می‌شد. او در پایان حکومت خـود بـه طـور مـتـوالی نیروهای بیشتری را به افغانستان فرستاد و در اواخر سال ۲۰۰۸ میلادی تعداد نیروها را به ۴٨۵٠٠ نفر رساند. اوباما در انتخابات ریاست جمهوری با این شعار پیروز شد که مسئله افغانستان از نـزد بـوش خراب شده است و او خواهد توانست با آوردن (تغییر) تا پایان دورهٔ حکومت خود در جنگ پیروز شود و نیروهای خود را به آمریکا باز گرداند.

 

استراتژی اوباما

اگرچه اوباما در مبارزات انتخاباتی مخالف جنگ بود؛ اما پس از پیروزی در انتخابات، استراتژی جدیدی را برای افغانستان اعلام کرد که هدف اصلی آن اعزام ۳۰۰۰۰ سرباز تـازه‌نفـس بـه افغانستان بـود . اهـداف اصـلـی ایـن استراتیژی از بین بردن ادارات مـوازی مجاهدین امارت اسلامی بود که در برخی ولایات ایجاد شده بود، به منظور توسعهٔ اقتدار حکومتی رژیم کابل و تقویت نیروهای غلام داخلی و سایر نیروهای نظامی به گونه‌ای که آن‌ها بتوانند روی پای خود ایستاد شوند. اوباما فکر می‌کرد که شدت موقت جنگ، مجاهدین را درهم کوبد و سپس ماننـد عـراق نیروهای خود را خارج کند. در زمان او تعداد عساکر آمریکایی در افغانستان به صد هزار نفر رسید و عملیات شدید و جنگهای گسترده در ولایات مختلف به خصوص جنوب و غرب آغـاز شد. به همین ترتیب، تشکیل اربکی‌سازی (جنگجویان محلی) و ساخت قرارگاه‌های نظامی در مناطق اطراف نیـز آغـاز شـد؛ اما با گسترش جنگ‌ها، تلفات و هزینه‌های عساکر آمریکایی بیش از هر زمان دیگری افزایش یافت و به زودی نشانه‌های شکست استراتژی اوباما ظاهر گردید و علی رغم این که او در ماه می ۲۰۱۲ میلادی با حامد کرزی قرارداد استراتژیک امضا کرد و از آغاز واگذاری مسئولیت امنیتی به عساکر داخلی خبر داد و تعهد سپرد که تا پایان سال جاری ۳۳۰۰۰ عسکر خویش را به وطن برگرداند. در همان زمان، آمریکا با آغاز مذاکرات با امارت اسلامی و ایجاد دفتر در قطر موافقت کرد و برای اولین بار دیپلمات‌های آمریکایی پذیرفتند که طالبان را نمی توان با استفاده از زوری و قوۀ نظامی شکست داد و مسئله افغانستان باید از طریق گفتگو حل شود.

اوباما در دور دوم ریاست جمهوری اش با اشرف غنی توافق‌نامهٔ امنیتی امضا کرد که بر اساس آن «ده هزار» عسکر آمریکایی در ۹ پایگاه ماننـد کـابـل، بگرام، مزارشریف، جلال آباد، گردیز، قندهار، هلمند، شیندند و هرات مستقر خواهند شد. این عساکر با مصونیت قضایی برای مدت نامعلومی در آن جا خواهند ماند.

 

استراتژی ترامپ

یکی از دلایل اصلی به قدرت رسیدن دونالد ترامپ، شکست اوباما، رئیس جمهـور دموکرات آمریکا در جنگ افغانستان بـود. ترامپ در سال ۲۰۱۷م زمانی قدرت را به دست گرفت که سیاست مداران آمریکا در مورد مسئله افغانستان کاملا با حیرانی و بن‌بست روبه‌رو بودند. بعد از به قدرت رسیدن او نشریهٔ مهم آمریکایی «فارین افیرز» نوشت که سیاست‌گذاران چهار راهبردی تحت عناوین «آشتی ملی، پایگاه‌های دائمی، دولت‌سازی و گسترش نفوذ» به ترامپ ارائه کردند؛ اما ترامپ مانند بوش و اوباما نخست از استراتژی جنگ استفاده کرد. در اگست ۲۰۱۷ میلادی، او استراتژی خود را اعلام کرد که شامل اعزام نیروهای بیشتر به افغانستان، افزایش اختیارات ارتش آمریکا، تقویت نیروهای داخلی، اصلاح اداره کابل و از بین بردن فساد بـود. ترامپ استراتژی خروج اوباما را اشتباه خواند. وی گفت: هیچ مهلتـی بـرای خـروج نیروهـا اعـلام نخواهد کرد. ما همیشه می‌آییم و می‌رویم؛ اما هرگز اجـازه نخواهیم داد که طالبان دوباره قدرت را به دست آورند و تا زمانی در افغانستان خواهیم ماند که گروه‌های تروریستی در اینجا حضور داشته باشند. او گفت که بعد از این به حکومت کابل چک سفید نمی‌دهم، تمام تمرکزش بر جنگ خواهد بود، دولت و ملت سازی کار آمریکا نیست.

 

سال ۲۰۱۸م که در واقع سال آزمایش استراتژی ترامپ بـود، مجاهدین نسبت به قبل حملات بیشتری انجام دادند و مناطق زیادی را تصرف کردند. طبق احصائیه‌ها در این سال دوازده هزار حمله جهادی انجام شد و مرکز ۲۹ ولسوالی نیز فتح گردید.

پس از آشکار شدن نشانه‌های شکست در استراتژی ترامپ، او بـه هـمان نتیجه‌گیری بوش و اوباما رسید که «با جنگ نمی‌شـود»، بنابراین در جولای ۲۰۱۸م درخواست امارت اسلامی مبنی بر انجام مذاکرات رودررو در بین طالبان و آمریکاییان را پذیرفت که بعد از حـل شـدن بُعـد خـارجی قضیه، مذاکرات بین الافغانی آغاز شود. در سپتامبر همان سال، مایک پمپئو، وزیر امور خارجه آمریکا، زلمی خلیل زاد را به عنوان نماینده خاص مذاکرات منصـوب کرد و روند مذاکرات قطر آغاز شد.

با توجه به توضیحات فوق می‌توان گفت که تمامی استراتژیهای جنگی آمریکا در افغانستان محکوم به شکست بود، به همین دلیل در نهایت راه حل مسالمت‌آمیز را پذیرفتند.