یار توانا ولی صاحب‌‌نشناس

سلسله همگام با عاشقان شهادت/ بخش۱۶ ابویحیی بلوچی خداوند متعال برای مجاهدین افغانستان یارغاری را هدیه داده که این یارِ توانا و بی‌پروا در اکثر جنگ‌ها با مجاهدین همراه هست و اگر یاری الهی با این گروه باشد و تقدیر  با آن‌ها یار شود، این یار غار بهترین ضربه‌ را به دشمنان خون‌خوار می‌زند. به […]

سلسله همگام با عاشقان شهادت/ بخش۱۶

ابویحیی بلوچی

خداوند متعال برای مجاهدین افغانستان یارغاری را هدیه داده که این یارِ توانا و بی‌پروا در اکثر جنگ‌ها با مجاهدین همراه هست و اگر یاری الهی با این گروه باشد و تقدیر  با آن‌ها یار شود، این یار غار بهترین ضربه‌ را به دشمنان خون‌خوار می‌زند.

به طور کلی این یار همیشه توانا، همواره در رکاب مجاهدین بوده، صف‌های دشمنان را از هم گسسته، رعب را تا اعماق وجود تک تک سربازان و جنرالان دشمن داخل کرده، تانک‌های فولادی‌شان را در هم کوبیده، جان بسیاری از جنرالان، جباران و مغروران را گرفته‌است. با این وجود اما شاید تنها همین یارغار بوده که جان عزیز بسیاری از رفیق‌های خودش را گرفته و چه بسا براثر یک اشتباه بسیار کوچک، با بی‌رحمیِ تمام مرگ را در مقابل آن اشتباه به رفیقش هدیه داده‌است.

مین یکی از کارسازترین ابزار آلات مجاهدین در میدان جنگ هست و تا به حال ضربه‌ای که مین‌ به صف‌های دشمن زده، بعد از عملیات‌های فدایی هیچ وسیله‌ای دیگر نزده‌است. این امر را علی الخصوص مجاهدینی درک می‌کنند که از کمربندها پاسبانی می‌کنند و کاروان تانک‌های دشمن که گاهی به ۱۰۰ تانک هم می‌رسد، را تارومار کرده‌اند.

این ابزار بسیار کارساز، اما در عین فایده‌مندی، گاهی مجاهد مین‌کار را ضربه می‌زند، دقیقا همان کسی که این مین را کاشته و اورا عیار کرده، به همان شخص ضربه می‌زند.

در ولسوالی خاشرود پوسته‌ای بنام غندی معروف به استقامت بود و مجاهدین در فتح آن با مشکل مواجه بودند، بالاخره در عملیاتی این پوسته فتح شد، پوسته فتح شد و مردم برای همیشه از شر این پوسته نجات پیدا کردند.

سه شهید دلاور، شهید استاد یاسر، شهید لمه و شهید شیرکوه که دو شهید اول تازه از سفر آمده‌بودند، برای دیدن این پوستۀ فتح‌ شده رفته‌بودند، با رفتن بر روی مین مجاهدین به دیدار الهی شتافتند.

شهید لمه د‌لدار اسوۀ خدمت، ایثار و از خودگذشتگی بود، ایشان از جمله مجاهدینی بود که تمام وقت جهادی خود را در راه خدمت به مجاهدین صرف می‌کرد آن هم بدون در نظر داشت تشویق یا خودنمایی با تمام وجود خدمت می‌کرد و در بین مجاهدین به لمه ( مادر ) مشهور بود. و حقا که مثل یک مادر نسبت به مجاهدین شفقت داشت و برای‌ آن‌ها خدمت می‌کرد‌، که اخیرا توسط این یارغار اما خیلی بی‌مرام و معرفت، این دنیای فانی را ترک گفتند و به آرزوی ابدیِ خود رسیدند.

شهید فاروق و شهید خیرالدین نیز دو گل نوشکفتۀ اسلام و دو جوان دلاور سنگرهای خاشرود بودند که سوار بر موتر بر مین رفتند و به هم‌سنگران‌شان ندای الوداع را سردادند.

یکی دیگر از نابغه‌هایی که کمتر ذکرش به میان آمده شهید باذن الله بلال خوشبو هست.

برادر عزیزمان ابوعمر بلوچی شهید بلال را اینگونه وصف می‌کند: شهید به اصطلاح عامیانه آچار فرانسه بود. هم سلاح پیکا دستش بود و هم قناص، مین‌کاری می‌کرد و وقتی بازار دوربین‌های شب در میان مجاهدین گرم شد، او بزبزکی (دوربین‌دار) شد، تعلیم کماندویی هم کرده‌بود و کماندو بود، شهید بسیار مطیع امر امرای جهادی بود و برایش امر مجاهد بزرگ و کوچیک یک‌سان بود.

در اواخر گاهی اوقات برای مجاهدین نان هم از اطراف جمع می‌کرد که بر اثر خستگی با کفش‌هایش خواب می‌رفت و یکی دیگر از صفاتش شجاع بسیار و بی‌باکی بود، او تنها یا با یک مجاهد دیگر تا چندصد متریِ پوسته‌ها می‌رفت و پیره‌داران دشمن را شکار می‌کرد، این هم شمه‌ای کوتاه از ده‌ها و صدها صفات بارز این شهید دلاور بود. ایشان نیز بر اثر مین به شهادت رسیدند.

در هفته قبل، یعنی دقیقا چند روز بعد از عید، ما یکی از مین‌کارهای پیش‌کسوت و مجرب را هم به همین روش از دست دادیم. شهید راهنما تقبله‌الله مین‌کار مخلصی بود که خداوند متعال از او خدمات بسیاری در منطقه خاشرود گرفته‌بود، زمانی که در منطقه خاشرود بودم بیش از هر اسمی، نام ایشان را در مخابره می‌شنیدم، ایشان آن زمان که آمریکایی‌ها در منطقه خاشرود پایگاه داشتند، هربار با روشی توسط مین‌ها به آنان ضربه می‌زد. امید است در ایام آتی زندگی‌نامه این شهید جمع‌آوری و نشر شود. ان‌شاءالله

بخش پانزدهم (بخش گذشته): رمضان، چای شیرین و گرمای سوزان دک