نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
نویسنده: عبدالمالک عزیزی بیستوششم دلو آمد و باری دیگر خاطرات تلخ قشون سرخ شوروی و نوکران داخلیشان در اذهان زنده شد. بیستوششم دلو به یاد آورندهی شهامت و شجاعت مردم افغانستان است و به قلدران جهانی گوشزد میکند که افغانستان لقمهای نیست که بتوان آن را به راحتی هضم کرد؛ بلکه لقمهای زهردار است که […]
نویسنده: عبدالمالک عزیزی
بیستوششم دلو آمد و باری دیگر خاطرات تلخ قشون سرخ شوروی و نوکران داخلیشان در اذهان زنده شد. بیستوششم دلو به یاد آورندهی شهامت و شجاعت مردم افغانستان است و به قلدران جهانی گوشزد میکند که افغانستان لقمهای نیست که بتوان آن را به راحتی هضم کرد؛ بلکه لقمهای زهردار است که پایین بردنش سهل اما هضم کردنش دل و روده را از بین میبرد و موجب تباهی میشود. بیستوششم دلوها تلنگری هستند به زورمندان جهانی تا مواظب باشند که به افغانستان نگاه منفی داشته نباشند چون خاکش بههیچ وجه نمیتواند جای پای بیگانهها را بر متن خودش تحمل بکند و مردمانش سر میدهند سنگر هرگز!
روزگاری که انگلیس بعد از به استعمار کشیدن کشورهای زیادی در دنیا حرف اول را میزد و دارای بهترین و بهروزترین سلاحهای ساخته شدۀ تا آن وقت بود و زبدهترین، ماهرترین و دورهدیدهترین نیروهای جنگی را در اختیار خود داشت به فکر استعمار افغانستان افتاد و به گمان خودش خیلی راحت توانست خاک افغانستان را جولانگه و محل تاختوتاز سربازان و افسران خودش قرار بدهد و بازار قتل و غارت را گرم کرده و حمامهای خون به راه انداختند؛ اما دیری نپایید که با شکست ذلتبار خاک وطن را ترک گفتند .
سالها گذشت و بعد از کنار رفتن بریتانیا از عرصۀ قدرت، شوروی در دنیا برای خود نام و شهرتی کسب کرد و بیمهابا به هر طرف میتاخت و هر روز به غرور کاذبش افزوده میشد تا اینکه بخت سیاهش او را به افغانستان کشاند و ماشین کشتوکشتار خویش را بالای این مردم مظلوم روشن کرد. مردمی که دست خالی بوده و سلاح نداشتند و اما از نسل شیران بودند و هیچ وقت تن به ذلت نمیدادند. شوروی با تمام تجهیزات و آلات جنگی خویش در کمترین فرصت تمام موقعیتهای استراتژی را به دست گرفت و آرزوهای طولانی مدت در سر میپروراند که ناگهان آرزوهایش به باد هوا رفت سرش به دیوار خورد و در روز ۲۶ دلو سال ۱۳۶۷ شکست خویش را اعلان کرد و مانند شکستخوردگان نیروهای خودش را بیرون کشید و مدالی دیگر به مدال افتخارات افغانستان افزوده شد و کمر خمیدهاش اندکی راست شد.
باز سالهای چندان زیادی نگذشته بود که آمریکا پروبال گرفته و در دنیا حرف اول را میزد و برای خودش برووبیایی به دست آورده بود و با روشهای نوینتری کشورها را به اشغال خودش در می آورد و رفتهرفته هوای اشغال افغانستان به سر او و همپیمانانش زد و یک شبه دیوانهوار و بدون عبرت از دیگر شکستخوردگان خودش را به باتلاقی به نام افغانستان انداخت آمریکای تازه به دوران رسیده خودش را هوشیارتر از گذشتگان میدانست و آنها را احمق تصور می کرد و از طرفی دیگر پشتش به جدیدترین و مدرنترین ابزار جنگی گرم بود. اما نمیدانست در این خاک مردانی تربیت و پرورده میشوند که جاندادن برای آنها در راه دفاع از دین و وطن سهل است که هیچ بلکه لذیذ و گواراست و با افتخار تمام به استقبال مرگ میروند.
این اختاپوس وحشتناک هم به زانو درآمد و با ذلت تمام شکست را پذیرفت و همانگونه که شبانه آمده بود شبانه هم برفت.
لذا توصیۀ ما به آنانی که به افغانستان نگاه خصمانه داشته و قصد دست درازی دارند همان توصیه حافظ است که میگوید:
ای مگس عرصۀ سیمرغ نه جولانگه تست
عرض خود میبری و زحمت ما میداری
إنشاءالله ۲۶ دلوها عبرتی برای عبرت گیرندگان
باشد.
دیدگاهها بسته است.