همانند عُمـَر باشید

ترجمه : حسین امراللهی ماکو امام ابن عبدالحکم درباره‌ی سیرت عمر بن عبدالعزیز رضی الله عنه روایت می‌کند که عمر، پستچی‌ها را دستور می‌داد: هر نامه‌ای که به آن‌ها داده می‌شود، نزد او بیاورند. روزی پست رسمی مصر به طرف مدینه حرکت کرد؛ کنیزکی به نام ”فرتونه السوداء“ نامه‌ای به او داد و در آن یادآور […]

ترجمه : حسین امراللهی ماکو
امام ابن عبدالحکم درباره‌ی سیرت عمر بن عبدالعزیز رضی الله عنه روایت می‌کند که عمر، پستچی‌ها را دستور می‌داد: هر نامه‌ای که به آن‌ها داده می‌شود، نزد او بیاورند. روزی پست رسمی مصر به طرف مدینه حرکت کرد؛ کنیزکی به نام ”فرتونه السوداء“ نامه‌ای به او داد و در آن یادآور شده بود که دیوار خانه‌اش کوتاه است و دزد می‌تواند از دیوار آن بالا رود و مرغش را بدزدد!

عمر رضی الله عنه در جواب نامه‌ی ”فرتونه السوداء“ نوشت:

«بسم الله الرحمن الرحیم

از بنده‌ی خدا، عمر، امیر المؤمنین به فرتونه السوداء!

نامه‌ات به دست من رسید و آنچه از کوتاهی دیوارت شکایتت کردی که کوتاه است و دزد داخل می‌شود و مرغت را سرقت می‌کند، من نامه‌ای به ایوب بن شرحبیل [والی مصر] نوشتم و به او دستور دادم که دیوار خانه‌ات را تعمیر کند و آن را از آنچه می‌ترسی، محافظت نماید؛ إن شاء الله. والسّلام.»

خوانندگان محترم! از شما می‌پرسم:

آیا تصور می‌کنید که از لحاظ جایگاه و منزلت در دنیا شخصی پایین‌تر از این کنیز سیاه باشد؟

آیا تصور می‌کنید که در دنیا مردی پرمشغله‌تر و باکرامت و عزیزتر از عمر باشد که به تنهایی بر سرزمینی با وسعت از فرانسه تا تبت، حکم می‌راند که هیچ رد کننده‌ای برای حکم او و هیچ شکننده‌ای برای دلایل قطعی‌اش نبود و مافوق او به جز خدا کسی دیگر نبود؟

آیا تصور می‌کنید که در دنیا موضوعی ناچیزتر و بی‌ارزش‌تر از دیوار فرتونه و مرغش باشد؟

با وجود این، هیچ چیزی مانع از این نشد که عمر به دیوار فرتونه السوداء اهتمام نورزد و با شأن و منزلتی که داشت، به والی و فرمانده مصر، ایوب بن شرحبیل نامه ننویسید و به نامه‌ی فرتونه با اطمینان جواب ندهد.

این خبر یکی از هزاران خبری است که از تاریخ ما سرازیر شده است و من آن را برای دو شخص بیان می‌کنم:

۱. مردی که رغبتی به تاریخ ما ندارد و آن را حقیر می‌شمارد و در هر چیز به غرب رو می‌آورد و گمان می‌کند که خیر و خوبی فقط از غرب می‌آید و نور فقط از آنجا منتشر می‌شود؛ در حالی که فراموش است که محل طلوع خورشید، شرق است و تاریکی‌ها از غرب می‌آید.

۲. مردی که در دنیا به پُست و مقام و درجه‌ای رسیده که تکبر و طغیان و سرکشی را پیشه گرفته و گمان می‌کند که او بر دنیا سیادت می‌کند و جواب نامه‌ای را نمی‌دهد و برای شکایتی، جلسه نمی‌گیرد و به طرف کسی توجه نمی‌کند … مبادا که از مقامش پایین بیفتد؛ راضی نیست که همانند عمر باشد که تمام سوریه به منزله‌ی زمین کوچکی از قلمرو حکومتش بود و باز هم هیچ چیزی مانع از این نشد که به فرتونه و مرغش توجه نکند و والی و فرمانده لشکرش را نسبت به کار او مشغول نگرداند و با دست خود جواب نامه‌ی فرتونه را ندهد!

سرورانم! آیا از کارهای بزرگ‌تان پایین‌تر نمی‌آیید تا همانند عمر باشید؟!